تعبیر خواب دزدیده شدن کفش

سلام من دیشب خواب دیدم توی یه مهمونی هستیم بعد که میام بیرون میبینم لنگه کفشم که مال صاحب مجلس بوده فقط هست و مال منو اشتباهی یا پوشیدن رفتن یا دزدیدن عَمدی!هر جفت کفشامونم رنگ کرم و تابستونی و پاشنه دار کوتاه حتی سایز کفشامونم یکی بود یادمه بعد کفش صاحب مجلس رو میپوشم که برم بیرون ،حین راه رفتن نگاه که میکنم به کفشام میگم عه! کفشای منکه جلوشون یه کوچولو بازم بودن اما اینکه کامل بستس جلوش!!! دو دل میشم که برم و نبرم بزارم سر جاش دو به شک بودم ؛که برگشتمو به صاحب کفش که صاحب مجلس بود گفتم و گفت این کفش منه از فلانجام خریدمش! همین دیروزم خریدم نو هست!بامن اومدو بهم ثابت کنه از فلان مغازه خریده و که منم ببینم لنگه صندلی منو داره بخرم و کفشای بنده خدارو برگردونم بهش؛رفتیم کلی راهو تا رسیدیم مغازهه گفت همون یه جفت رو داشتم، ندارم دیگه!برگشتم کلی خیابونو گشتم پاهای مهمونای که از خونه درمیومدن رو دونه دونه نگاه میکردم که کفش منو شما نپوشیدید اشتباهی؟ خلاصه پیداش نکردم و یادمه قرارم بود مسافرت برم اتوبوس منتظر من بود که برم مشهد خونه مادربزرگم که مهمونی داشتن که رفتمو رسیدیم اونجا و یه حوض دارن وسط حیاطشون رفتم دیدم چقددد ماهیای قرمز و سفید دورنگ از کوچیک به بزرگ توی حوضن خیلی خوشم اومد اومدم عکس گرفتم ازشون و رفتم توو مهمونی مادربزرگم بساط شامو براه کردیم که مهمونا سر برسن اما همچنان کفشای من پیدا نشد!

سلام وقتتون بخیر.
من خواب دیدم برای مراسم سال پدربزرگم (پدر پدرم ک پارسال فوت کردن) توی یک امامزاده مانند بودیم ولی امامزاده نبود ی سالن بزرگ سفید ساده بود ک همه دور تا دورش نشسته بودن و بقیه میگفتن امامزادس.بعد از مراسم متوجه شدم کفشام و گوشیم نیست. گوشی مامانمم نبود.خالم (خالم زنعمو هم میشه)گفت مادربزرگم(مامان پدرم) اونا رو برداشته. خاستم با گوشی عمه کوچیکم ب گوشیم زنگ بزنم که اگ صدای زنگخور گوشیم بلند شد مامان بزرگم گوشی بهم بده و نگه گوشی دستم نیس. احتمالا کفشمم پیش گوشیمه. هر دو رو با هم بده. رفتم پیش عمه کوچیکم گفتم گوشیم گم شده گوشیت بده ب گوشیم زنگ بزنم. عمم گوشی ک دستش بود نداد. ی گوشی قدیمی‌تر و دکمه دار بود و گفت ک گوشی قبلی شه. من خاستم شماره بگیرم ولی نمیشد انقد بجای شماره گرفتن حروف تایپ شد، اعصابم خورد شد.بیخیالش شدم گوشی ب عمم برگردوندم. من با ی جفت دمپایی برگشتیم خونه مامانبزرگم. اونجا با ی گوشی دکمه دار دیگه سعی کردم شماره بگیرم و قلق شماره گیری دستم اومد.(یادم نیس با این گوشی دکمه دار گوشی مامانم پیدا کردم یا نه). دوباره تا خاستم با گوشی عمم شماره بگیرم نشد.(تو خواب یک روز گذشت و شد فردا) یادم نیس من گفتم گوشی و کفشم پیش مامان بزرگم یا خواهرم اینا رو گفت . ولی بهر حال گفته شد گوشیم بده. عمه بزرگم گفت عه گوشی ک دیشب دستت بود برا تو بوده؟ رفت گوشی برام آورد و معذرت خواهی کرد. عمه کوچیکم ناراحت و عصبی شد گوشیم پیدا شد. مامان بزرگم قهر کرد و رفت ی گوشه و بحالت سجده شد. پدرم از اینکه مامان بزرگم ناراحت شده ما رو دعوا کرد و رفت پیش مامان بزرگم. مامانمم گفت الکی قهر کرده مقصره اون اشتباه کرده از قصد قهر کرد ک دید تو را نسبت ب ما بد کنه.ولی بابام رفت پیش مامان بزرگم و همو بغل کردن.بعد اذان شد و افطار دور سفره بودیم و قبل اینکه و عمو بزرگم و عمه بزرگم و شوهرش با پدرم و منو و خواهرم و مامانم خوب بودن ولی عمه کوچیکم و عمو کوچیکم و مامانبزرگم از دست ما عصبی بودن. شوهر عمه بزرگم میخاست اگ ناراحتی از هم داریم بیخیال شیم. خلاصه آخر شب شد خواستیم برگردیم. قبل اینکه بیایم خواهرم یهو گفت وایسا برم کفشات از جا کفشی بیارم. مامانم گفت نرو من دیشب تا رسیدیم رفتم دیدم کفشای زهرا(کفشای خودم) اونجا نیست. خواهرم گفت نصف شب شنیدم مامانجون مامانجون کفشا رو تو جا کفشی گذاشت. خواهرم رفت تو خونه جاکفشی باز کرد و کفشم برداشت و اومد بهم داد.