تعبیر خواب شیطان (ابلیس)

سلام !
من خواب دیده ام که شیطان اول از حیاط خانه خاله ام سعی میکند وارد شود و دختر خاله ام را بچنگ بیاورد و بعدش دیدم در یک خانه ای که تا بحال ندیدم ک شیطان سعی دارد از پنچره وارد خانه شود اما من سعی میکنم پنجره را ببندم اما او وارد خانه میشود و من و دختر دایی ام را تهدید به مرگ میکند
و در اخر من او را با چند گلوله کشتم
تعبیر خواب من چیست؟

سلام وقتتون بخیر، من بعضی وقتا خواب میبینم یکی از دوستام به شکل دوست میاد و باهام حرف میزنه ولی حرفای ناجور میزنه و شک میکنم که دوستم چشه؟ چرا اینطوری میکنه و وقتی حرفاش دیگه خیلی ناجور میشن میگم این دیگه دوستم نیست و بعد یهو تغییر شکل میده و میره و من بیدار میشم هر دفعه هم به شکل یه ادم میاد تو خوابم.حس خیلی بدی بهم دست میده
پیشاپیش ممنونم از تعبیر

سلام
من خواب دیدم که در خانه قدیمی مادربزرگم هستم و توسط شیطان تسخیر شدم، مادرم و یکی خاله هام اونجا بودن و متوجه موضوع شدن و بهم گفتن صدقه بنداز و من صدقه انداختم و با خوندن دعا و نماز تونستن شیطان رو از وجود من خارج کنن، هنگامی که شیطان میخواست از بدنم خارج بشه منو ب این طرف و اونطرف میکشید تو همون حال یک گربه سیاه هم سر کله‌اش تو خانه پیدا شد که اونو کشتم و بعدش شیطان از جلدم خارج شد.
ممنون میشم اگه تعبیرش کنید برام.

سلام صبحتون بخیر
من خواب دیدم تو عالم بچگی تو خانه مادربزرگم هستم و از پشت پنجره های بزرگ شیشه ایش توی شب برگ ها ی بزرگ درختا تکون میخوردند و چون شب بود سایه آنها خیلی ترسناک بود
جلوی میز پراز آجیل و میوه چیده شده بود و پدرم هم کنار د
پدرم گفت این که میبینی سایه برگ نیست سایه شیطانه و فقط با گقتن بسم الله میتونه نیاد تو این خونه
منم مدام همین ذکر رو تکرار میکردم که نیاد خونه
و هر بار که میگم سایش کوچک تروری وقتی نمیگم دوباره ببند میشد سایش

سلام علیکم
من دیروز در بیداری همینطوری به ابلیس گفتم بشنو تو هیچی نیستی و قدرتی بر ما نداری و از این رجز خونی ها
بعد که خوابیدم همون شب ابلیس یک بار خواب در قالب سگ های بزرگ و سیاه ازار اذیت میرسوند و بعد که آخرای خواب بود من تو خواب یکم فکر بد میکردم یک آدم ترسناک کثیف آشنا و با خنده های ترسناک تر داشت میومد زیاد زدمش اما هیچ اتفاقی نمیفتاد فقط میخندید و بعد که فکرم درست شد به سختی رفت
تا اینکه بیدار شدم و وقتی بیدار شدم
این درون قفسه سینه ام خیلی احساس سنگینی و تنگی و درد داشتم
بعد هم درست شد
اون رجز خونی هم خیلی حال میده تلاش میکنه بندازه به گناه یا اگه نتونست میاد اذیت کنه😂😂 البت تو خواب
یک سری که کار های عجیب کردن خودشونو بدبخت کردن تو بیداری میبین که دیگه زندگی براشون نمیمونه

سلام
من خواب دیدم با دخترعموم که یک سال از من بزرگتره توی یه باغ تک و تنهاییم اول میگیم میخندیم و انگار روی درختیم اما رو دوتا صندلی قرمز رنگ سلطنتی نشستیم یه دفعه از دور پشت سرمون آبی به رنگ قرمز میاد و اون رود سمت چپمونه ما میخوایم عکس بگیریم از خودمون و اون رود اما نمیشه هی احساس می‌کنیم قراره بیوفتیم بعد روسری منو باد میبره ما میریم پایین و می‌بینیم از رود سمت راست آب زلالی میره یهو چشممون میخوره به یه چیزی شبیه قبر یهو ترس میاد تو دلمون و احساس می‌کنیم یه نیروی شیطانی اونجا هست و میخوام ار اونجا فرار کنیم اما به هر سمتی میریم هیچکس نیست من یه در پیدا کردم و اون و باز کردیم اما اون اتاق سیاه سیاه بود و قبل از اینکه وارد بشیم از خواب بیدار شدم
میشه بگید تعبیرش چیه؟

سلام.
من اولش داشتم یک خواب متفرقه میدیدم یهو آخرش دیدم دورو ورم قرمز شد و رو ب روم شیطانو دیدم خیلی قدش بلند بود و تقریبا نزدیکم وایساده بود خیلی ترطیدم ازش و خیلی گرمم شده بود تو خواب انگار داشتم اتیش میگرفتم انقد تو خواب بسم الله یا فاطمه زهرا گفتم ک رفت و من از خواب پریدم خیلی واقعی بود انگار اصن خواب نبودم

سلام من خواب دیدم شیطان به خواهرم تبدیل شده بود و می خواست پیش ما زندگی کنه و با اعضای خانواده با او صحبت می کردیم و می خواستیم که برود

سلام خواب دیدم جایی نشستم و ناراحت بودم جلوم یک سری زن با حجاب های عجیب بودن یک مرد عادی یه برگه بم داد که نقاشی های عجیب داشت بهم گفت اینو باید بسوزونم مشکلم حل میشه رفتم دنبالش راحب آینده خودم و خانواده هی بهم حرف میزد حتی بهم کفت بعدا پدرم زودتر مادرم میمیره یا اینکه همسر آینده من اسمش چند حرفه اینجا من نمیدونستم شیطانه ازم یه مبلغی خواست رفتم که براش بیارم از خونه اومدم بیرون بهم گفت قرآن تحریف شده سعی می‌کرد منو تحریک کنه منم گریه میکردم میگفتم بسه نمیتونم تحمل کنم یا گفت خدارو قبول نداری خود خدا بهم گفت منم گفتم کسی نمیتونه با خدا مستقیم حرف بزنه تو شیطانی دروغ میگی بعد یهو چهرش عوض شد منم شروع به فرار کردم در یه اتاقی رو بستم و قفل کردم سعی داشت دستشو از درز در داخل کنه خیلی ترسیده بودم و مدام میگفتم خدا خودش درستش میکنه و بیدار شدم