تعبیر خواب عزاداری برای مرده

سلام وقت بخیرپدربزرگ،مادربزدگ ودایی جوان من همگی فوت شدن،من خواب دیدم همشون زنده ان توی خونه خودشون که الآن فروخته شده هستن ولی مادربزرگم دوباره توی خوابم فوت شدن ومادرم داخل کوچه نیمکتهای چوبی زیادی چیده بودند برای مراسم ختم ، من وخاله ام از شرایط مراسم راضی نبودیم ولی مادرم گفت همینطور خوبه بعد دیدم داییم که زمان زندگیش معتاد بود حالش خوب شده بود ومیرفت پیاده روی وپدر بزرگم هم فقط لبخند آرامی میزد

سلام عصر بخیر .من خواب دیدم به همراه خانوادم در قبرستان هستیم که انگار مراسم ختم یکی از اقوام دور بود.بعد یه خانومه اومد بهم سلام کرد و خوشرو بود و کلا سیاه پوشیده بود.منم بهش تسلیت گفتم.بعد من درواقعیت شغلی که انتخاب کردم متاسفانه با کلی مزایا هیچ بازدهی نداشته .که بعد اون خانومه گفت ببین بیا یه کاری انجام بدیم.بعدش دیگه چیزی یادم نمیاد فقط یه ساختمان خیلی بزرگ رو انگار دیدم اون هم از بیرون.و در طول خواب هوا انگار ابری و کمی تاریک بود .
چه تعبیری داره؟

سلام روز بخیر. من خواب دیدم که رفتم عزاداری داییم بعد مراسم تو یه خونه‌ی خیلی بزرگ برگزار میشد و کل خونه پر بود حتی راپله‌ها خونه چند طبقه بود من یکم دیر رسیدم و جا نداشتم که بشینم کل مراسمو داشتم دنبال جا برای نشستن میگشتم. گریه زاری کسی رو نه شنیدم نه دیدم. چند روز قبل هم خواب عروسی خودمو دیده بودم و مراسم تو یه خونه بود که اون خونه برای خالم بود و خیلی بزرگ بود اول یه سالن بزرگ بود پشت این سالنم تالار بود این دوتاام با یه پرده از هم جدا میشدن دامادم دوس پسرم بود ما تازه میخواستیم وارد تالار شیم من رفتم تو سالن منتها اون میخواست چند تا چیزو از ماشین برداره اینجاام صدای ساز و اواز نشنیدم فقط میدونستم مهمونا هستن مراسمم خوب برگزار میشه. ممنون میشم تعبیرشو بگید

سلام و تشکر بابت سایتتون
خواب دیدم انگار سالگرد یا خاک سپاری مادر بزرگمه که در قید حیاط نیسته.توی خواب یادم افتاد که لباس مشکی‌نپوشیدم و رفتم خونه کلی گشتم بازم لباس نشکی میدا نکردم با اینکه مطمعا بودم لباس مشکی دارم.در نهایت با پیرهن معمولی رفتم سر مزار که دیدم خاکسپاری یا ختم تموم شده و همه رفتن غیر از برادرم و دوستانم که تا من رو دیدن سمت من اومدن و به من تسلیت گفتن،و همچنین متعجب بودن از این اتفاق ،مثل اینکه همون روز قرار بوده اتفاق دیگه ای بیوفته،

سلام وقت بخیر من الان دو سه روزه مرتب خواب میبینم که درحال عزاداری هستم یه بار برای مادرم یه بار برای پدرم و یه بار برای یکی از اقوام دورم .توی خوابم خیلی نا ارومم و گریه میکنم .پدر و مادرم هر دو زنده هستن درحال حاضر. میشه تعبیرشو بگید؟

با سلام
در خواب دیدم در خانه پدری ام هستم.زنان در حیاط منزل همگی چادر سیاه پوشیده و در حال عزاداری هستند و عزاداریشان بصورت چهره های ناراحت بود.در بین زنان مادر مرحومم که هفت سال پیش فوت شدند هم بود.من از داخل منزل و از پنجره باز رو به حیاط نظاره گر بودم و از بین زنان هم فقط مهدرم رو شناختم که با چادری سیاه و چهره ای گرفته در بین زنان نشسته بود.در خواب نمیدانستم مراسم عزای کیست و چه کسی مرده است.لطفا برام تعبیر کنید.ممنون

ودر خواب لباسهای سیاهی پوشیده بودم که بلند وراحت بودن و خیییلی گران قیمت بودن دقیقا نمیدونم چه جنسی بودن ولی جنسشون از اون خوبا بودومن در خواب بخاطر مراسم به پول نیاز داشتم ولی چیزی نمیگفتم بعد ی پسرودختر بچه بم مقداری پول خورد دادن (نه اینکه سکه باشن)ومن ازشون گرفتم ولی مقداری از اونو بشون برگردوندم واونا هم خیلی خوشکل بودن وچشاشون سبز بود وموهاشون زردوقهوایی بود وبه نظر مهربون میرسیدن.ممنون

سلام خسته نباشید
خواب دیدم که یه مراسم بود انگار کسی از دنیا رفته بود و آدم نسبتاً زیادی اونجا بودند انگار شخص مهمی بوده
خُب من و یه نفر دیگه هم همراه من بود که انگار تو همون مراسم با هم آشنا شده بودیم و با هم رفتیم به یه جای تپه مانندی بود که اون زیر قسمت خانم ها بود و نکته جالب این قضیه این بود که من رنگ لباسم شاد و اون همراه من هم همینطور و بقیه آقایون که داشتند میرفتند خیلی کمتر بینشون سیاهپوش بود خانم ها البته با چادر های معمولی خودشون بودند و چندتای چادر روشن داشتند
اون زیر مادرم رو دیدم مادرم رو دیدم و چند کلمه ای رو با هم صحبت کردیم
و برادرم رو دیدم که سیاهپوش بود
و انگار هیچکدوم از ما زیاد ناراحت نبودیم و من اون شخص فوت شده رو نمی شناختم یا زیاد نمی شناختم
و اونجایی که ما بودیم زیر سایه یه درخت بزرگ و قدیمی بود که از جلوی ما هم یه جوب بود که آب خنکی داشت انگار
و همون موقع ها بود که یه هلیکوپتر سفید رنگی اومد که روش عکس امام خمینی (ره) بود و اتفاقاً داخلش هم شخص ایشون بودش
و از داخل هلیکوپتر داشتن صحبت میکردند

در ضمن من این خواب رو بین ساعتای ۹ تا ۱۲ صبح دیدم

با سلام و درود.
خواب دیدم که مادر بزرگم که چند سال پیش فوت شده دوباره فوت شده و مراسم ختمی در خانه ای بزرگ شبیه خانه خواهرش براش گرفتند.دوتا عمه هام هم بودن و خیلی هم ناراحت نبودند و بقیه هم با صدای کم عزاداری میکردند و تا من وارد مجلس شدم عمه هام بمن گفتند تو چرا زودتر نیامدی و در همین حین خواهر مادربزرگم را که قبلا فوت شده بود رو زنده با چهره ای غمگین در مراسم دیدم.در همین صدای پسرم رو شنیدم که در مجلس شروع به خواندن قرآن کرد.پدرم رو صدا زدم و گفتم پسرم نمیتونه قرآن رو صحیح بخونه ولی دیدم پسرم قرآن را بدون اشتباه داره میخونه.البته پسرم رو نمیدیدم فقط صداش رو میشنیدم.ممنون میشم برام تعبیر کنید.