تعبیر خواب خفه شدن و خفگی

سلام خسته نباشيد، من در خوابم برادر شوهرم را ديدم كه در حال خفه كردن شوهرم بود و ديگران كه شاهد بودن ميخنديدن

سلام‌ من در خواب زن دایی ام را دیدم که اول با خوش رویی با من درحال صحبت بود ولی بعد جدی شد و به حالت ترسناک به من خیره شد و حمله کرد و گلویم را فشارداد و جملات ترسناک میگفت وبعد از خواب پریدم

سلام خسته نباشید…من چن وقتی هست که کابوس میبینم و مدام توهرخوابی یکی قصد داره منو خفه کنه یا بکشه…یکبار خواب دیدم ب سر من بارانی از گچ های گوله ای امد و پسرانی ک من از قبل انهارا مشناختم باان گچ ها من رامیزدند تا بمیرم….شب دیگه خواب دیدم با معشوقه خودم ک تا یک ماه دیگه عقد میکنیم در خانه هستبم و اون ب من میگ بیا من کف روی سرتو بشورم و وقتی سرمو میبرم زیر دوش میخواد منو باآب خفه کنه…واز همه ترسناکتر این بود ک سه شب پیش درخوابم خواب دیدم ک افرادی درخانه ماحضور دارن ک من نمیشناسمشون و تازه مادربزرگشون فوت کرده و ماهم ازین موضوع ناراحتیم و چنتا از داییامم هستن…من بعد از ی مدت میگم میرم تواتاقم بخوابم و وقتی میرم تواتاق توخوابی ک اونجا میرم میبینم روح پدربزرگم و ک تاحالا من پدربزرگم و ندیدم و درنوجوانی مامانم فوت شده و روح مادر بزرگ این کسایی ک توخونمون بودن از پشت پرده ی اتاقم میان بیرون و پدر بزرگم فقط وایمیسه نگام میکنه وروح مادر بزرگ اونا با ی حالت حرص و جنگ ب سمت من حمله ور میشه و گلومو باحرص فشار میده تاجایی ک میخوام خفه شم و پاهاشو روبدنم گذاشته تانتونم تکون بخورم..توخوابم از خواب میپرم و میرم ب مامانم میگم دیدی میگم این اتاق طلسم شدس و میگم همچین خوابیو دیدم..بقیه ب طوری رفتار کردن که انگار یچیزی فهمیدن ولی واسه ابنکه من نترسم ب روم نیاوردن و توخواب دیدم ک داییام داشتن ظرف میشستن و یکیشونم پیاز خام گاز میزد برا حواس پرت کردن ولی توخواب میفهمیدم ک ازم قایم میکنن…من الان چن روزی هس تواتاقم نمیخوابم از ترسم ولی ممنون میشم تعبیرشو بهم بگید

سلام مدتی پیش مادرم با یکی از زن دایی هام بحثش شد(تقصیر کار زنداییم بود واقعا)بعد از چند وقت که از اون ماجرا میگذره و من کاملا فراموش کردم من خواب دیدم خونه پدربزرگم(پدر مادرم)هستم و دوتا از دوستانم که با ما نسبت فامیلی دارند هم اونجا بودن و با هم حرف میزدیم و من دنبال وسایلی میگشتم که تو خواب هم برام نامفهوم بود. من مدت هاست که با این دوستام ارتباطی ندارم.تو خواب دیدم ک یه دفعه ای سه تا دختر داییم میان اونجا و من با سردی بهشون سلام میکنم.یکیشون هم گفت که تو حالا هیچی اما دوستات اینجا چه میکنن؟ من توجهی نکردم ک دیدم همون زنداییم هم اومد و ب من نگاهی سرد انداخت منم سلام کردم به آرومی، اما اون یه دفعه به سمتم اومد و گفت که به من بی احترامی کردین من جواب سلامتو نمیدم،و اومد گلومو گرفت و فشار داد و فقط میگفت میکشمت!منم داد میزدم کمک با اینکه مطمئن بودم نمیمیرم اما انگار کسی متوجه ما نبود. دوستم یه دفعه برگشت سمت ما اما انگار چیزی نشده خیلی ریلکس با بقیه در باره ما حرف زدن.من با پا ضربه ای بهش زدم افتاد و دوباره حمله کرد بهم که من باز همون کارو کردم و دوییدم وسایلمو برداشتم و رفتم بیرون ک مادر بزرگم و مادرمو زنداییهای دیگمو دیدم.من دست مامانمو گرفتمو میگفتم فرار کن. اون زنداییم انگار ما رو نمیدید فقط با عصبانیت اونور دندون قروچه میکرد.من آخر مامانمو وادار کردم که بریم. اما الان دلم میخواد بدونم تعبیر داره این خواب؟ من اصلاااا به اون بحث فکر نمیکردم دیگه

باسلام خدمت شما

خاب دیدم که بامادرم ودوتاازداداشام که ازمن بزرگترن داریم شام میخوریم که یدفعه یه شیرازقابلمه غذامیادبیرون ولی خیلی خیلی کوچیک بود شایدبه اندازه یه موش وبعددنبالش کردیم ورفت توی یک قوطی فلزی وداخل همون کشتیمش بعداومدیم غذابخوریم که یدفعه یچیزنامرئی دست گذاشت به گلوم وازروی زمین بلندم کرد وازتوآشپزخونه آوردم تو ایوون یه متری وبعدتوحیاط ولی همینجوری توهوا بودم داشتم دست وپا میزدم وداداشموصدا میکردم ولی اونام کسیونمیدیدن وهمونجورداشتن نگام میکردن ومنم هی ازشون دورترمیشدم وتااینقدردادزدم توخاب تابیدارشدم واینم بگم تویه خونه قدیمی هم بودیم ممنون میشم تعبیرخابموبگیدواقعافکرم خیلی درگیره

سلام

حدود ساعت4 صب خواب دیدم که یه پسر بچه ای حدودا 10 ساله ک خیلی شبیه برادرم بودن

از حال میره و نفس نمیکشید

و

من داشتم با تنفس دهان ب دهان یا بردن ب بیماستان تلاش میکردم برش گردنم…