مهمان شهر ما | معنی درس هفتم فارسی چهارم با معنی کلمات سخت، کلمات هم خانواده و مخالف

«مهمان شهر ما»، درس هفتم فارسی چهارم است. در این مقاله به بررسی معنی کلمات سخت، کلمات هم‌خانواده و متضاد آن پرداخته‌ایم.

معنی درس مهمان شهر ما

«مهمان شهر ما»، یکی از درس‌های کتاب چهارم ابتدایی است که معنی کلمات سخت، کلمات هم‌خانواده و متضاد آن را توضیح می‌دهیم.

معنی درس هفتم فارسی چهارم با معنی کلمات، کلمات هم خانواده و مخالف

از چند روز پیش شنیده بودیم که قرار است مهمان عزیز و بزرگی به استان ما بیایند. همه جا سخن از آمدن ایشان و حضور گرم مردم و آماده شدن برای استقبال بود. شادی و نشاط در چهره‌ی همه‌ی مردم شهر دیده می‌شد. بچه‌ها و جوان‌ترها بسیار خوشحال و پرهیجان به نظر می‌آمدند. خلاصه، هر چه به روز ورود آن مهمان مهربان نزدیک می‌شدیم، تپش قلب‌ها تندتر می‌شد.

تمام کوچه‌ها و خیابان‌های شهر، پاکیزه و آب و جارو شده بودند. همه جا و همه چیز و همه کس به انتظار رسیدن این مهمان و تماشای رخسار ایشان بودند. سرودهای نشاط‌انگیز از «صدا و سیما» شنیده می‌شد.

آب زنید راه را، هین که نگار می رسد
مژده دهید باغ را، بوی بهار می رسد…

معنی: برای مهمان عزیزی که می‌آید مسیر را آب و جارو کنید، به باغ مژده دهید که بهار از راه می‌رسد.

معنی کلمات:

  • هین: بدان، آگاه باش
  • هیجان: شور و شوق
  • رخسار: چهره، روی، سیما
  • حضور: حاضر بودن، وجود داشتن
  • استقبال: پیشواز، به پیشواز کسی رفتن
  • انتظار: چشم به راه بودن، امید داشتن
  • نشاط: شادمانی، خوشی، شوق، شادی
  • تپش: تپیدن، جنبش، حرکت، ضربان، بی قراری
  • نگار: در این درس رهبر انقلاب؛ اما در لغت به معنی محبوب، یار

کلمات هم‌خانواده:

  • استقبال: مستقبل، اقبال
  • انتظار: منتظر عزیز،معزز، عزیزه
  • حرکت: متحرک، تحرک
  • نظر: منظور، ناظر

کلمات متضاد:

  • تند≠ کند
  • پاکیزه≠ کثیف
  • شادی≠ غم
  • ورود≠ خروج
  • خوشحال≠ ناراحت، غمگین
  • بزرگی≠ کوچکی

کم‌کم به آن روز نزدیک می‌شدیم، در مدرسه قرار گذاشتیم که برای استقبال برویم. بچه‌ها خوشحال و بی‌قرار بودند؛ هر یک از ما لحظه‌شماری می‌کرد که روز استقبال کی می رسد؟! بالاخره آن روز رسید. شب قبل، آن قدر هیجان‌زده بودم که نمی‌دانم چطور خوابیدم؛ فقط به فردا و انبوه جمعیت فکر می‌کردم. صبح آن روز، زودتر از همیشه با شنیدن صدای جیک جیک گنجشکان از خواب بیدار شدم. لحظه‌ای فکر کردم؛ مثل اینکه گنجشکان هم آمدن این مهمان عزیز را جشن گرفته‌اند. خوشحال و با نشاط به حیاط رفتم. نسیم خنک و ملایم بامدادی، دستی به صورتم کشید، خنکی هوای صبح را با تمام وجود حس کردم.

معنی کلمات:

  • بالاخره: سرانجام، عاقبت
  • انبوه: بسیار، فراوان، زیاد
  • لحظه: زمان خیلی کوتاه
  • لحظه شماری: انتظار کشیدن، پیوسته منتظر کسی بودن
  • هیجان زده: دچار حالات عاطفی شده

کلمات هم‌خانواده:

  • حس: احساس، محسوس، حواس
  • مدرسه: مدرس، درس، تدریس
  • جمعیت: جماعت، مجموعه، جمع، مجموع

کلمات متضاد:

  • خواب≠ بیدار
  • شب≠ روز

انبوه دانش آموزان

کمی به تماشای جنبش گنجشک‌ها در لابه‌لای شاخه‌ها، خیره شدم، لحظه‌ای آرام نداشتند. آن‌چنان گرم غوغای گنجشکان شده بودم که متوجه نشدم چقدر از زمان گذشت تا اینکه صدای گرم و دوست داشتنی مادرم مرا به خود آورد.

شور و نشاط و همهمه‌ی گنجشک‌ها را رها کردم و مشتاق و پرتوان به سوی مدرسه، پر کشیدم. بچه‌ها بی‌صبرانه ساعت ورود را می‌پرسیدند و مرتب به مسئولان مدرسه می‌گفتند: «پس کی به سمت محل دیدار و سخنرانی حرکت می‌کنیم؟» اندک اندک، همه آمدند و با پوشش هماهنگ مدرسه در صف‌های منظم به طرف محل حضور آقا به راه افتادیم و به جمعیت خروشان و خودجوش، پیوستیم. کوچه و خیابان پر از جمعیت شده بود. جای سوزن انداختن نبود. اقیانوسی از انسان‌ها پدید آمده بود. موج جمعیت آدم‌ها را به این طرف و آن طرف می‌برد.

معنی کلمات:

  • پوشش: لباس
  • مرتب: منظم، با ترتیب
  • پرتوان: با قدرت، توانا، پر نیرو
  • مشتاق: دارای شوق، آرزومند
  • جنبش: حرکت، تکان، لرزش
  • بی صبرانه: بی طاقت، نا آرام
  • خروشان: پر سر و صدا
  • بی صبرانه: زود، بی طاقتی، نا آرام
  • خیره شدن: توجه عمیق، نگاه به چیزی بدون چشم برداشتن از آن
  • غوغا: سر و صدا، مردم بسیار و در هم آمیخته، جار و جنجال زیاد
  • همهمه: سر و صدا، شلوغی و بی نظمی
  • مسئولان: جمع مسئول، مأموران، افرادی که وظیفه ی انجام کاری را دارند

کلمات هم‌خانواده:

  • صبر: صبور، صابر
  • منظم: نظم، ناظم، منظوم
  • متوجه: توجه
  • مشتاق: شوق، اشتیاق

کلمات متضاد:

  • آرام آرام≠ تند تند
  • همهمه≠ سکوت
  • مرتب≠ نامرتب، شلخته
  • منظم≠ نامنظم
  • پرتوان≠ کم توان

ناگهان همه‌ی سر و صداها خاموش شد و امواج اقیانوس مردم آرام گرفت. مثل این بود که خورشید این جمعیت طلوع کرده است. همه مانند گل‌های آفتاب‌گردان به طرف او برگشتند.

آری، «آقا» آمدند و سخنان خود را آغاز کردند. برخی از شوق می‌گریستند و جمعی مشتاقانه گوش می‌دادند. هنوز سخنان ایشان را به خاطر دارم که فرمودند: «ما دبستان که می‌رفتیم به ما گلستان درس می‌دادند. آن وقت که ما گلستان را می‌خواندیم، معنایش را نمی‌فهمیدیم. بعدها در طول زمان معنای آن اشعار و آن جملات را فهمیدیم؛ این خوب است. انسان ممکن است چیزهایی را درست نفهمد اما این برای فعالیت ذهن، زمینه درست می‌کند و خوب است، فکر کردن باید محور تلاش باشد.»

معنی کلمات:

  • فعالیت: کوشش، تلاش
  • محور: خطی مستقیم که جسمی به دور آن می گردد

کلمات هم‌خانواده:

  • طلوع: طالع، مطلع
  • فعالیت: فعال، فاعل، فعل
  • اشعار: شعر، شاعر

کلمات متضاد:

  • طلوع≠ غروب
  • آغاز≠ پایان
  • خاموش≠ روشن
  • می گریستند≠ می خندیدند
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید