مجموعه تک بیتی و دوبیتی های زیبا برای مشاعره با ل

در این مقاله مجموعه زیبایی از تک بیتی و دو بیتی های ناب برای مشاعره با ل را گرداوری کرده‌ایم. از جمله مشاعره با ل از حافظ، مشاعره با ل از سعدی، مولانا و دیگر شاعران نامدار ادبیات فارسی.

 

مشاعره بر اساس حروف الفبا

 

مشاعره با ل

مشاعره با ل از حافظ

لبش می‌بوسم و در می‌کشم می
به آب زندگانی برده‌ام پی

★★★

لبش می‌بوسد و خون می‌خورد جام
رخش می‌بیند و گل می‌کند خوی

★★★

لعلِ سیرابِ به خون تشنه، لب یار من است
وز پی دیدنِ او دادنِ جان، کار من است

★★★

لطفش آسایش ما مصلحت وقت ندید
ورنه از جانب ما دل نگرانی دانست

★★★

لافِ عشق و گِله از یار، زهی لافِ دروغ
عشق‌بازانِ چنین، مستحقِ هجرانند

★★★

لب لعل و خط مشکین، چو آنش هست و اینش هست
بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد

★★★

لنگر حلم تو ای کشتی توفیق کجاست
که در این بحر کرم غرق گناه آمده‌ایم

★★★
← مشاعره با ل →

لب پیاله ببوس آنگهی به مستان ده
بدین دقیقه دماغ معاشران تر کن

پس از ملازمت عیش و عشق مه رویان
ز کارها که کنی شعر حافظ از بر کن

★★★

لب تو خضرو دهان تو آب حیوان است
قد تو سرو ومیان موی و بر به هیأت عاج

★★★

لب سرچشمه ای و طرف جویی
نم اشکی و با خود گفت و گویی

★★★

لاله ساغرگیر و نرگس مست و برما نام فسق
داوری دارم بسی یا رب که را داور کنم؟

★★★

لبت شکر به مستان داد و چشمت می به میخواران
منم کز غایت حرمان نه با آنم نه با اینم

★★★

لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبح
داغ دل بود به امید دوا بازآمد

 

مشاعره با ل از سعدی

لاابالی چه کند دفتر دانایی را
طاقت وعظ نباشد سر سودایی را

★★★

لبت دانم که یاقوت است و تن سیم
نمی‌دانم دلت سنگ است یا روی

★★★

لبت بدیدم و لعلم بیوفتاد از چشم
سخن بگفتی و قیمت برفت لؤلؤ را

★★★
← مشاعره با ل →

لب او بر لب من این چه خیال است و تمنا
مگر آن گه که کند کوزه‌گر از خاک سبویم

★★★

لایق بندگی نی‌ام، بی‌هنری و قیمتی
ور تو قبول می‌کنی با همه نقص، فاضلم

★★★

لازم است آن که دارد این‌همه لطف
که تحمل کنندش این‌همه ناز

ای به عشق درخت بالایت
مرغ جانِ رمیده در پرواز

★★★

لاله در غنچه‌ست تا کی خار در پهلو نهم
دوست در خانه‌ست تا کی رطل بر دشمن کشم

★★★

لایق بندگی نیم بی هنری و قیمتی
ور تو قبول می کنی با همه نقص فاضلم

★★★

لیکن آن نقش که در روی تو من می‌بینم
همه را دیده نباشد که ببینند آن را

★★★

لب شیرین لبان را خصلتی هست
که غارت می‌کند هوش لبیبان

★★★
← مشاعره با ل →

لب خشک مظلوم را گو بخند
که دندان ظالم بخواهند کَند

 

مشاعره با حرف ل از مولانا

لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا
تا از لب دلدار شود مست و شکرخا

★★★

لعل لبش داد کنون مر مرا
آنچ تو را لعل کند مر مرا

★★★

لحظه‌ای قصه کنان قصه تبریز کنید
لحظه‌ای قصه آن غمزه خون ریز کنید

★★★

لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد
ما را چه جرم اگر کرمش با شما نکرد

★★★

لحظه لحظه می برون آمد ز پرده شهریار
باز اندر پرده می‌شد همچنین تا هشت بار

★★★
← مشاعره با ل →

لولیکان توییم در بگشا ای صنم
لولیکان را دمی بار ده ای محتشم

★★★

لاله ستانست از عکس تو هر شوره‌ای
عکس لبت شهد ساخت تلخی هر غوره‌ای

★★★

لباس فکرت و اندیشه‌ها برون انداز
که آفتاب نتابد مگر که بر عوران

★★★

لذت بی‌کرانه‌ایست عشق شده‌ست نام او
قاعده خود شکایتست ور نه جفا چرا بوَد

★★★

لعلت شکرها کوفته، چشمت ز رشک آموخته
جان خانه دل روفته، هین نوبت دیدار شد

★★★

لحظه به لحظه دم به دم، می بده و بسوز غم
نوبت توست ای صنم، دور تو است ای قمر

★★★

لب بر لب هر بوسه ربائی بنهی
نوبت چو به ما رسد بهائی بنهی

جرم را همه عفو کنی بی‌سببی
وین جرم مرا تو دست و پائی بنهی

★★★

لاحول ولا دور کند آن غم را
گر دیو رسد جان بنی آدم را

آن کز دم لاحول ولا غمگین شد
لا حول ولا فزون کند آن دم را

★★★
← مشاعره با ل →

لبم که نام تو گوید به باده‌اش خوش کن
سرم خمار تو دارد به مستیش تو بخار

بریز باده بر اجسامم و بر اعراضم
چنانک هیچ نماند ز من رگی هشیار

 

مشاعره با حرف ل در شعر دیگر شاعران

لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند
دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند

«شهریار»

★★★

لب ز حرف شِکوه بستن تلخ دارد کام من
وقتِ زخمی خوش که بیرون می‌دهد خوناب را

«صائب تبریزی»

 

مشاعره با ل

 

لب تو داد به دستم قدح ز شربت قند
در او ز روی عرقناک خود گلاب بریز

گهی که جرم مرا پیش تو حساب کنند
تو رشحه‌ای ز کرم‌های بی‌حساب بریز

«خاقانی»

★★★

لب‌های شور من به هم می‌چسبد آرام
گر بوسه‌ای شیرین از آن کندو بچینم

یک شب در این دالان قدم بگذار تا من
یک عمر نرگس بو کنم، شب‌بو بچینم

«سعید بیابانکی»

★★★

لاله‌ی دشت و غزالِ خُتَن و نرگسِ باغ
همه مستند ولی چشمِ تو مستِ دگر است

«طالب آملی»

★★★
← مشاعره با ل →

لبش به خون دلم تشنه است و من خشنود
از آن که خون منش در نظر همی‌ آید

«همام تبریزی»

★★★

لب همان به، که ببندیم و حکایت نکنیم
از کسی شکر نگوییم و شکایت نکنیم

گوش باشیم به هر جا که حدیثی گذرد
بر زبان هیچ نیاریم و روایت نکنیم

«نرگس ابهری»

★★★

لبم ز بستگی دل اگر چه وانشود
چو لاله خون جگر خوردنم قضا نشود

«کلیم کاشانی»

★★★

لب و چشم ترا پیمان و ایمان بود لیک اکنون
هم این زنار بست ای دل، هم آن پیمان شکست ای جان

«مجیرالدین بیلقانی»

★★★

لاله‌وارم دل ز غم صد چاک شد در بی‌کسی
هیچ‌کس ننهاد غیر از داغ، دستی بر دلم

«کلیم کاشانی»

★★★

لبم چو یاد کند، ذوق خاکبوس درت را
ز شوق مردم چشم من، آب در دهن آرد

«سلمان ساوچی»

★★★
← مشاعره با ل →

لرزه بر دست نسیم افتد اگر برگیرد
به سر انگشت خیال از رخ او طرْف نقاب

«محتشم کاشانی»

★★★

لب گشودن رخنه در ناموس همت کردن است
از کریمان بی‌طلب حاجت بر آید بیشتر

«صائب تبریزی»

★★★

لباسی نیست‌ هستی را، که‌ پوشد عیب‌ پیدایی
سحر از تار و پود چاک می‌بافد ردا اینجا

«بیدل دهلوی»

★★★

لب سؤال مرا مهر بوسه، خاموشی ست
چرا نمی دهد آن کنج لب جواب مرا؟

«حزین لاهیجی»

★★★

لبِ جویی و دلبر دل‌جوی
سایۀ خرم و دلی بی‌غم

بی جفایی که از قفا برسد
هیچ‌کس در جهان ندید به‌هم

«ابن حسام خوسفی»

★★★

لطفِ معانی از لبِ هذیان‌نوا مَخواه
چون پاس آبرو زِ دَم تیغ بی‌غلاف

«بیدل دهلوی»

 

شعر با ل

 

لب گزیدن به من و چشم به اغیار چه بود؟
آن‌همه لطف چه و این‌همه آزار چه بود؟

«شهیدی قمی»

★★★

لاله‌ی سامان به غارت داده‌ی این گلشنم
باد برگم را پریشان کرده، داغی مانده است

«دانش مشهدی»

★★★
← مشاعره با ل →

لبهاش چو مُهرهٔ سلیمان دان
گرد دو رخ از پری سپاهش بین

«فلکی شروانی»

★★★

لذتی دیگر دهد وصلی که بعد از فرقت است
ورنه راه مصر بر کنعان‌نشینان دور نیست

«ناظم هروی»

★★★

لطفی به محفلی که در آن باده نیست نیست
گویی که شاهنامه‌ی بی‌ تهمتن بود

«خوشدل هروانی»

★★★

لب اهل زبان نتوان به مهر خامشی بستن
قلم از سرمه خوردن کم نسازد نالۀ دل را

«بیدل دهلوی»

★★★

لب به دشواری گشاید در سخن آشفته‌دل
چشمِ خواب‌آلوده را مانَد لبِ خاموشِ ما

«سلیم تهرانی»

★★★

لبم شد از گزیدن خانه‌ی زنبور بی‌لعلت
درین زنبورخانه شهد باشد جان شیرینم

«غنی کشمیری»

★★★
← مشاعره با ل →

لب پیمانه می را مکیدن خشک اگر سازد
لب او را طراوت از مکیدن بیش می گردد

«صائب تبریزی»

★★★

لاله رخساری و چون لاله مرا سوخته دل
عشق رخسارۀ چون لاله‌ستانِ تو کند

«ادیب صابر»

★★★

لباس عافیتی به ز خاکساری نیست
به این لباس سبک از جهان قناعت کن

«صائب تبریزی»

★★★

لبت خلاصهٔ انفاس عیسوی دارد
دمی به ما بنما معجزات عیسی را

«ابن حسام خوسفی»

★★★

لعل خاموشت‌ گر از موج تبسم دم زند
غنچه‌ سازد در چمن پیراهن از خجلت قبا

«بیدل دهلوی»

★★★

لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش‌فام کو؟
و آن مایهٔ آرام کو؟تا چاره سازد مشکلم

«رهی معیری»

★★★
← مشاعره با ل →

لبت چون چشمه‌ی نوش است و ما اندر هوس مانده
که بر وصل لبت يک روز باشد دسترس ما را

«انوری»

★★★

لعل تو به حرف آمد و دادیم دل از دست
یعنی به سؤال تو جواب است دل ما

«بیدل دهلوی»

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید