مشاعره با ک، تک بیتی های زیبا با حرف کاف در شعر شاعران نامی

اگر برای مشاعره با ک به دنبال تک بیتی های ناب هستید، ما در این مقاله مجموعه زیبایی از اشعار شاعران معروف از جمله حافظ، سعدی، مولانا، خیام و عراقی و شهریار را برای شما گرداوری کرده‌ایم.

 

مشاعره بر اساس حروف الفبا

 

مشاعره با ک

مشاعره با ک از حافظ

کنون که بر کفِ گل جامِ بادهٔ صاف است
به صد هزار زبان بلبلش در اوصاف است

✿☆✿

کس نیست که افتادهٔ آن زلفِ دوتا نیست
در رهگذرِ کیست که دامی ز بلا نیست

✿☆✿

کنون که می‌دمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرح بخش و یارِ حورسرشت

 

شعر با ف از حافظ

 

کسی که حُسن و خَطِ دوست در نظر دارد
محقق است که او حاصلِ بصر دارد

✿☆✿

کسی به وصلِ تو چون شمع یافت پروانه
که زیرِ تیغِ تو هر دم سری دگر دارد

✿☆✿

کسی که از رهِ تقوا قدم برون ننهاد
به عزمِ میکده اکنون رهِ سفر دارد

✿☆✿
← مشاعره با ک →

کِی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد

✿☆✿

کِلکِ مشکین تو روزی که ز ما یاد کند
بِبَرَد اجرِ دو صد بنده که آزاد کند

✿☆✿

کنون که در چمن آمد گُل از عَدَم به وجود
بنفشه در قدمِ او نهاد سر به سجود

✿☆✿

کنارِ آب و پایِ بید و طبعِ شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گُلعِذاری خوش

✿☆✿

کرشمه‌ای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق و ناموس سامری بشکن

✿☆✿
← مشاعره با ک →

که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی
که به کوی می فروشان دو هزار جم به جامی

 

مشاعره با ک از سعدی

کسانی عیب ما بینند و گویند
که روحانی ندانند از هوایی

✿☆✿

کاشکی خاک بودمی در راه
تا مگر سایه بر من افکندی

✿☆✿

کمان سخت که داد آن لطیف بازو را
که تیر غمزه تمامست صید آهو را

✿☆✿

کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
مگر مرا که همان عشق اولست و زیادت

✿☆✿

کارم چو زلف یار پریشان و درهمست
پشتم به سان ابروی دلدار پرخمست

✿☆✿
← مشاعره با ک →

کس به چشمم در نمی‌آید که گویم مثل اوست
خود به چشم عاشقان صورت نبندد مثل دوست

✿☆✿

کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
یا نظر با تو ندارد مگرش ناظر نیست

✿☆✿

کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
هیچ بازار چنین گرم که بازار تو نیست

✿☆✿

کس ندیدست تو را یک نظر اندر همه عمر
که همه عمر دعاگوی و هوادار تو نیست

✿☆✿

کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
که قرار از دل دیوانه به یک بار برفت

✿☆✿

کس این کند که ز یار و دیار برگردد
کند هرآینه چون روزگار برگردد

✿☆✿
← مشاعره با ک →

که می‌رود به شفاعت که دوست بازآرد
که عیش خلوت بی او کدورتی دارد

✿☆✿

که را مجال سخن گفتن است به حضرت او
مگر نسیم صبا کاین پیام بگزارد

✿☆✿

که گفت هر چه ببینی ز خاطرت برود
مرا تمام یقین شد که سهو پندارد

✿☆✿

کس این کند که دل از یار خویش بردارد
مگر کسی که دل از سنگ سختتر دارد

✿☆✿

که گفت من خبری دارم از حقیقت عشق
دروغ گفت گر از خویشتن خبر دارد

✿☆✿

کیست آن فتنه که با تیر و کمان می‌گذرد
وان چه تیرست که در جوشن جان می‌گذرد

✿☆✿

کیست آن ماه منور که چنین می‌گذرد
تشنه جان می‌دهد و ماء معین می‌گذرد

✿☆✿

کام از او کس نگرفتست مگر باد بهار
که بر آن زلف و بناگوش و جبین می‌گذرد

✿☆✿

کدام چاره سگالم که با تو درگیرد
کجا روم که دل من دل از تو برگیرد

✿☆✿
← مشاعره با ک →

کسی به عیب من از خویشتن نپردازد
که هر که می‌نگرم با تو عشق می‌بازد

✿☆✿

کمان چفته ابرو کشیده تا بن گوش
چو لشکری که به دنبال صید می‌تازد

✿☆✿

کدام گل که به روی تو ماند اندر باغ
کدام سرو که با قامتت سر افرازد

✿☆✿

کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
آخر این غوره نوخاسته چون حلوا شد

✿☆✿

که درآموختش این لطف و بلاغت کان روز
مردم از عقل به دربرد که او دانا شد

✿☆✿

کسی که روی تو دیده‌ست حال من داند
که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند

✿☆✿

کاروان می‌رود و بار سفر می‌بندند
تا دگربار که بیند که به ما پیوندند

✿☆✿
← مشاعره با ک →

کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند
ز عشق سیر نباشد ز عیش بس نکند

✿☆✿

کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
اگر آن یار سفرکرده ما بازآید

✿☆✿

که برگذشت که بوی عبیر می‌آید
که می‌رود که چنین دلپذیر می‌آید

✿☆✿

کدام کس به تو ماند که گویمت که چون اویی
ز هر که در نظر آید گذشته‌ای به نکویی

✿☆✿

که دست تشنه می‌گیرد به آبی
خداوندان فضل آخر ثوابی

✿☆✿

کس درنیامده‌ست بدین خوبی از دری
دیگر نیاورد چو تو فرزند مادری

✿☆✿

کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری
دل ریش عاشقان را نمکی تمام داری

✿☆✿

کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی
یک نفس از درون من خیمه به در نمی‌زنی

✿☆✿

کس نستاندم به هیچ ار تو برانی از درم
مقبل هر دو عالمم گر تو قبول می‌کنی

✿☆✿

کبر یک سو نِه اگر شاهد درویشانی
دیوِ خوش‌طبع بِه از حورِ گره‌پیشانی

 

شعر با ف

 

مشاعره با حرف ک از مولانا

کار تو داری صنما قدر تو باری صنما
ما همه پابسته تو شیر شکاری صنما

✿☆✿

کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا
طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا

✿☆✿

کو مطرب عشق چست دانا
کز عشق زند نه از تقاضا

✿☆✿
← مشاعره با ک →

کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را
ای مسیح از پی پرسیدن رنجور بیا

✿☆✿

کجاست مطرب جان تا ز نعره‌های صلا
درافکند دم او در هزار سر سودا

✿☆✿

کجاست ساقی جان تا به هم زند ما را
بروبد از دل ما فکر دی و فردا را

✿☆✿

کرانی ندارد بیابان ما
قراری ندارد دل و جان ما

✿☆✿

کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب
وان حدیث چو شکر کز تو شنیدم همه شب

✿☆✿

کار همه محبان همچون زرست امشب
جان همه حسودان کور و کرست امشب

✿☆✿

که دید ای عاشقان شهری که شهر نیکبختانست
که آن جا کم رسد عاشق و معشوق فراوانست

✿☆✿

کار ندارم جز این کارگه و کارم اوست
لاف زنم لاف لاف چونک خریدارم اوست

✿☆✿
← مشاعره با ک →

کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست
آنک به رقص آورد کاهل ما را کجاست

✿☆✿

کار من اینست که کاریم نیست
عاشقم از عشق تو عاریم نیست

✿☆✿

کیست که او بنده رای تو نیست
کیست که او مست لقای تو نیست

✿☆✿

کیست در این شهر که او مست نیست
کیست در این دور کز این دست نیست

✿☆✿

کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود
ای ساقی افزون ده قدح تا وارهیم از نیک و بد

✿☆✿

کسی کز غمزه‌ای صد عقل بندد
گر او بر ما نخندد پس که خندد

✿☆✿

کی باشد کاین قفس چمن گردد
و اندرخور گام و کام من گردد

✿☆✿

کس با چو تو یار راز گوید
یا قصه خویش بازگوید

✿☆✿

کسی که عاشق آن رونق چمن باشد
عجب مدار که در بی‌دلی چو من باشد

✿☆✿

کسی خراب خرابات و مست می‌باشد
از او عمارت ایمان و خیر کی باشد

✿☆✿
← مشاعره با ک →

کدام لب که از او بوی جان نمی‌آید
کدام دل که در او آن نشان نمی‌آید

✿☆✿

کی باشد اختری در اقطار
در برج چنین مهی گرفتار

✿☆✿

کس بی‌کسی نماند می‌دان تو این قدر
گر با یکی نسازی آید یکی دگر

✿☆✿

کسی بگفت ز ما یا از اوست نیکی و شر
هنوز خواجه در اینست ریش خواجه نگر

✿☆✿

کعبه جان‌ها تویی گرد تو آرم طواف
جغد نیم بر خراب هیچ ندارم طواف

✿☆✿

کاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنم
حاجت ندارد یار من تا که منش یاری کنم

✿☆✿

کوه نیم سنگ نیم چونک گدازان نشوم
دیدم جمعیت تو چونک پریشان نشوم

✿☆✿

کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم
چونک چشیدم از لبش یاد شکر چرا کنم

✿☆✿

کشید این دل گریبانم به سوی کوی آن یارم
در آن کویی که می خوردم گرو شد کفش و دستارم

✿☆✿

کجا خواهی ز چنگ ما پریدن
کی داند دام قدرت را دریدن

✿☆✿

کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من

✿☆✿
← مشاعره با ک →

کار جهان هر چه شود کار تو کو بار تو کو
گر دو جهان بتکده شد آن بت عیار تو کو

✿☆✿

کی ز جهان برون شود جزو جهان هله بگو
کی برهد ز آب نم چون بجهد یکی ز دو

✿☆✿

کجا شد عهد و پیمانی که کردی دوش با بنده
که بادا عهد و بدعهدی و حسنت هر سه پاینده

✿☆✿

کجایی ساقیا درده مدامم
که من از جان غلامت را غلامم

✿☆✿

کافرم ار در دو جهان عشق بود خوشتر از این
دیده ایمان شود ار نوش کند کافر از این

✿☆✿

کسی کو را بود خلق خدایی
ازو یابند جانهای بقایی

✿☆✿

کار به پیری و جوانیستی
پیر بمردی و جوان زیستی

✿☆✿

کردم با کان گهر آشتی
کردم با قرص قمر آشتی

✿☆✿

کسی که باده خورد بامداد زین ساقی
خمار چشم خوشش بین و فهم کن باقی

✿☆✿

که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی
چه تفکر کند از مکر و ز دستان که ندانی

✿☆✿

کژزخمه مباش تا توانی
هر زخمه که کژ زنی بمانی

✿☆✿

کجا شد عهد و پیمان را چه کردی
امانت‌های چون جان را چه کردی

✿☆✿

کسی کو را بود در طبع سستی
نخواهد هیچ کس را تندرستی

✿☆✿

کریما تو گلی یا جمله قندی
که چون بینی مرا چون گل بخندی

✿☆✿

کجا شد عهد و پیمانی که می‌کردی نمی‌گویی
کسی را کو به جان و دل تو را جوید نمی‌جویی

✿☆✿

کجا باشد دورویان را میان عاشقان جایی
که با صد رو طمع دارد ز روز عشق فردایی

✿☆✿

کی افسون خواند در گوشت که ابرو پرگره داری
نگفتم با کسی منشین که باشد از طرب عاری

✿☆✿

کعبه طواف می‌کند بر سر کوی یک بتی
این چه بتی است ای خدا این چه بلا و آفتی

✿☆✿

که بوده است تو را دوش یار و همخوابه
که از خوی تو پر از مشک گشت گرمابه

✿☆✿
← مشاعره با ک →

کی بود خاک صنم با خون ما آمیخته
خوش بود این جسم‌ها با جان‌ها آمیخته

✿☆✿

کی باشد من با تو باده به گرو خورده
تو برده و من مانده من خرقه گرو کرده

 

مشاعره با حرف ک از خیام

کس مشکل اسرار اجل را نگشاد
کس یک قدم از دایره بیرون ننهاد

✿☆✿

کم کن طمع از جهان و می‌زی خرسند
از نیک و بد زمانه بگسل پیوند

 

مشاعره با ک از عراقی

کشیدم رنج بسیاری دریغا
به کام من نشد کاری دریغا

✿☆✿

کی ببینم چهرهٔ زیبای دوست؟
کی ببویم لعل شکرخای دوست؟

✿☆✿

کی درآویزم به دام زلف یار؟
کی نهم یک لحظه سر بر پای دوست؟

✿☆✿

کی برافشانم به روی دوست جان؟
کی بگیرم زلف مشک‌آسای دوست؟

✿☆✿

کار ما، بنگر، که خام افتاد باز
کار با پیک و پیام افتاد باز

✿☆✿
← مشاعره با ک →

کردم گذری به میکده دوش
سبحه به کف و سجاده بر دوش

✿☆✿

کجایی؟ ای ز جان خوشتر، شبت خوش باد، من رفتم
بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم

✿☆✿

کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
بیا، که بی رخ خوب تو بیش می‌نتوانم

✿☆✿

کی بود کین درد را درمان کنی؟
کی بود کین رنج را آسان کنی؟

✿☆✿

کی بسازی چارهٔ بیچاره‌ای؟
بی‌دلی را کی دوای جان کنی؟

✿☆✿

کی برون آیی ز پرده آشکار؟
چند روی خوب را پنهان کنی؟

✿☆✿

کشید کار ز تنهاییم به شیدایی
ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟

 

مشاعره با ک از شهریار

کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست ای دوست
بیا که نوبت انس است و الفتست ای دوست

✿☆✿

کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست
با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست

✿☆✿
← مشاعره با ک →

کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد
گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد

✿☆✿

کس نیست در این گوشه فراموش‌تر از من
وز گوشه‌نشینان تو خاموش‌تر از من

✿☆✿

کار گل زار شود گر تو به گلزار آیی
نرخ یوسف شکند چون تو به بازار آیی

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید