تک بیتی و دو بیتی های زیبا برای مشاعره با غ

مشاعره یکی از بازی‌های جذاب و چالشی است که طرفدارن خاص خود را دارد، و می‌تواند قدرت حافظه‌، دانش ادبی یا حتی توانایی بداهه‌سرایی افراد را مورد چالش قرار بدهد. مشاعره با حروف الفبا یکی از انواع مشاعره است که در این نوشته تعدادی از اشعار مناسب برای مشاعره با غ را ذکر می‌کنیم.

 

مشاعره بر اساس حروف الفبا

 

مشاعره با غ

مشاعره با غ از حافظ

غلامِ نرگسِ مستِ تو تاجدارانند
خرابِ باده لعلِ تو هوشیارانند

✿☆✿

غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

✿☆✿

غلام چشم آن تُرکم، که در خواب خوش مستی
نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو

✿☆✿

غیرتم کشت که محبوب جهانی، لیکن
روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد

✿☆✿
← مشاعره با غ →

غبار غم برود حال خوش شود حافظ
تو آبِ دیده از این رهگذر دریغ مدار

✿☆✿

غنیمت دان و مِی خُور در گلستان
که گُل تا هفته‌ی دیگر نباشد

 

مشاعره با غ از سعدی

غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد
جوابش تلخ و پنداری شکر زیر زبان دارد

✿☆✿

غلام کیست آن لُعبَت که ما را
غلام خویش کرد و حلقه در گوش

پری‌پیکر بُتی کز سِحرِ چشمش
نیامد خواب در چشمان من دوش

✿☆✿

غایب مشو که عمر گران مایه ضایعست
الا دمی که در نظر یار بگذرد

✿☆✿

غلام دولت آنم که پای بند یکیست
به جانبی متعلق شد از هزار برست

مطیع امر توام گر دلم بخواهی سوخت
اسیر حکم توام گر تنم بخواهی خست

✿☆✿

غلام همت شنگولیان و رندانم
نه زاهدان که نظر می‌کنند پنهانت!

✿☆✿

غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

 

شعر سعدی با غ

 

مشاعره با حرف غ از مولانا

غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را
کو به یک جو برنسنجد هیچ صاحب تاج را

✿☆✿

غیر عشقت راه بین جستیم نیست
جز نشانت همنشین جستیم نیست

✿☆✿

غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
زانک بلندت کند تا بتواند فکند

✿☆✿
← مشاعره با غ →

غلامم خواجه را آزاد کردم
منم کاستاد را استاد کردم

✿☆✿

غلام پاسبانانم که یارم پاسبانستی
به چستی و به شبخیزی چو ماه و اخترانستی

✿☆✿

غلام باغبانانم که یارم باغبانستی
به تری و به رعنایی چو شاخ ارغوانستی

 

مشاعره با حرف غ از عراقی

غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد
خوشی درو بنگر، کز ره دراز آمد

✿☆✿

غلام روی توام، ای غلام، باده بیار
که فارغ آمدم از ننگ و نام، باده بیار

 

مشاعره با حرف غ در شعر دیگر شاعران

غم جهان چه خوری؟ زانکه گر به چرخ بلند
رسی، که آخر کارت به خاک پست دهد

«قمری عاملی»

✿☆✿

غم تو گردن هستیم بشکست
دو سر در یک گریبان می‌نگنجد

«سیف فرغانی»

✿☆✿
← مشاعره با غ →

غم صحرائیان دارم که غافل گیری گردون
به صحرا می‌برد از شهر بند صید بندی را

«محتشم کاشانی»

✿☆✿

غصه چون دست برآرد تو به می دست گرای
که چو سرمست شوی غصه به سر خواهد شد

«اوحدی»

✿☆✿

گشتیم زنده در گور، از بس در این غم‌آباد
کردیم خاک بر سر، در ماتمِ عزیزان

✿☆✿

غنچه را باد صبا از پوست می‌آرد برون
بی‌نسیم شوق، پیراهن دریدن مشکل است

«صائب تبریزی»

✿☆✿

غریب ملک بهاریم و شهرِ سبزِ چمن
نه گل‌فروش شناسند نه باغبان ما را

«دانش مشهدی»

✿☆✿

غبارم آب می‌گردد ز شرم گردن‌افرازی
ز شبنم برنیایم‌ گر همه‌ گردم هوا اینجا

«بیدل دهلوی»

✿☆✿

غم از من، گريه از من، ناله‌ی آوارگی از من
تو هم ای مرغ شب بيدار شو، بانگی بزن امشب

«معینی کرمانشاهی»

✿☆✿
← مشاعره با غ →

‏غیر عبرت هیچ نتوان خواند از اوضاع دهر
یارب این ‌طومار حیرت با چه ‌عنوان آشناست

«بیدل دهلوی»

✿☆✿

غم ز هرکس روی‌گردان شد، به من آوَرْدْ روی
کعبه‌ی اندوهْ گوئی بیت‌الاحزانِ من‌ است

«طالب آملی»

✿☆✿

غمی گرفته جهان را که آفتاب از بحر
چو ابر با مژه‌ی اشکبار می‌خیزد

«ناظم هروی»

✿☆✿

غیبت نکرده‌ای که شوم طالب حضور
پنهان نگشته‌ای که هویدا کنم تو را

«فروغی بسطامی»

✿☆✿

غم‌نامه‌ی عاشق را، ناخوانده مکن پاره
بیچاره رقم کرده، از خونِ جگر چیزی

«کلیم کاشانی»

✿☆✿

غم مرا به غم دیگران قیاس مکن
که‌ من نشانهٔ غم‌های بی‌قیاس شدم

«هلالی جغتایی»

✿☆✿

غم و اندوه در عشقش فراوانم به دست آید
همین صبر است و تن‌داری، که کمتر می‌دهد دستم

«اوحدی مراغه‌ای»

✿☆✿
← مشاعره با غ →

غیر را دوش چو راندی به غضب باز امروز
زین نهان خواندن اندیشه فزا چیست غرض؟

«محتشم کاشانی»

✿☆✿

غم اگر به کوه گویم، بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی، نتوان کشید باری

«هوشنگ ابتهاج»

✿☆✿

غیر بیکاری چه می‌آید ز دست مفلسان
نیست جز بر ناتوانی پیکر لاغر محیط

«بیدل دهلوی»

✿☆✿

غمِ تو خاک وجودم به باد داد و نخواهم
غبارِ خاطر گردی که در هوای تو باشد

«امیرخسرو دهلوی»

✿☆✿

غم معشوق دل نشناس را حاصل چه می‌باشد
به دلداری دهم دل را که داند دل چه می باشد

«محتشم کاشانی»

✿☆✿

غایب شد از نظر به نفس راست کردنی
در پیش چشم خویش شکاری که داشتم

برخاک ریخت ناشده شیرین ازو لبی
از برگریز حادثه باری که داشتم

«صائب تبریزی»

✿☆✿

غافل مشو زِ گوهرِ اشکِ رَهی که چرخ
این سیمگون ستاره به دامان نداشته است

«رهی معیری»

✿☆✿

غمِ روزی مَخور برهَم مزن اوراقِ دَفتر را
که پیش از طِفل، خالِق پرکند پِستان مادر را

«صائب تبریزی»

✿☆✿
← مشاعره با غ →

غمخوار من، به خانه ی غم ها خوش آمدی
با من به جمع مردم تنها خوش آمدی

بین جماعتی که مرا سنگ می زنند
می بینمت، برای تماشا خوش آمدی

«فاضل نظری»

✿☆✿

غم عشقت بیابان پرورم کرد
هوای بخت بی بال و پرم کرد

به مو گفتی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کر

«بابا طاهر»

✿☆✿

غافل از بخت سیه بر زلف او دل بسته‌ام
هر که آگاه است می‌داند که غافل بسته‌ام

همرهان چون باد از دریا گذر کردند و من
چون نم از بی مایگی خود را به ساحل بسته‌ام

«صیدی تهرانی»

✿☆✿

غلام خنده شدم کو روان و پیدا کرد
تو را ز پسته شکر وز عقیق خندان در

«سیف فرغانی»

✿☆✿

غلط کردم، نه آن گَنجی که در آغوش من گُنجی
مرا این بس که در گُنجم به کُنجی در جهان تو

«اوحدی»

✿☆✿
← مشاعره با غ →

‏غلط است هرکه گوید که به دل رَهَست دل را
دلِ من زِ غصه خون شد دل او خبر ندارد

«وحشی بافقی»

✿☆✿

غیر عبرت هیچ چیز از دار دنیا برمدار
هر چه را خواهی زچشم انداخت از جا برمدار

«صائب تبریزی»

✿☆✿

غم غریبی و اندوه بی‌کران ما را
چنان گداخت که گویی نماند جان ما را

چنان ضعیف شدیم از مشقت هجران
که هست زندگی خویشتن گران ما را

«ادهم قزوینی»

✿☆✿

غافلی از حال دل ترسم که این ویرانه را
دیگران بی صاحب انگارند و تعمیرش کنند!

«صائب تبریزی»

✿☆✿

غم فرستاده ی عشق است عزیزش دارید
که غریب است از اقلیم وفا می آید

«طالب آملی»

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید