مشاعره با ش در شعر حافظ، سعدی و مولانا

در این مقاله برای بازی مشاعره با ش، مجموعه زیبایی از شعرهایی که با حرف ش آغاز می‌شوند، از جمله مشاعره با ش از حافظ، مشاعره با ش از سعدی، مشاعره با حرف ش از مولانا و عراقی و شهریار را برای شما آماده کرده‌ایم.

 

مشاعره بر اساس حروف الفبا

 

مشاعره با ش

مشاعره با ش از حافظ

شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست
صلایِ سرخوشی، ای صوفیان باده پرست

❆❆❆

شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت

❆❆❆

شنیده‌ام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت
فِراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت

❆❆❆

شراب و عیش نهان چیست؟ کارِ بی‌بنیاد
زدیم بر صفِ رندان و هر چه بادا باد

❆❆❆
← مشاعره با ش →

شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد

 

شعر با ش از حافظ

 

شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دستِ شاه
کِی باشد التفات به صید کبوترم؟

❆❆❆

شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند

❆❆❆

شرابِ بی‌غَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند
که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند

❆❆❆

شرابِ تلخ می‌خواهم که مردافکن بُوَد زورش
که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش

❆❆❆

شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

❆❆❆

شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین

❆❆❆
← مشاعره با ش →

شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر می‌کنید کاری

 

مشاعره با ش از سعدی

شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را

❆❆❆

شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است

❆❆❆

شراب از دست خوبان سلسبیلست
و گر خود خون میخواران سبیلست

❆❆❆

شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست

❆❆❆

شورش بلبلان سحر باشد
خفته از صبح بی‌خبر باشد

❆❆❆

شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

❆❆❆

شاید این طلعت میمون که به فالش دارند
در دل اندیشه و در دیده خیالش دارند

❆❆❆

شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند

❆❆❆

شیرین دهان آن بت عیار بنگرید
در در میان لعل شکربار بنگرید

❆❆❆

شرط است جفا کشیدن از یار
خمر است و خمار و گلبن و خار

❆❆❆
← مشاعره با ش →

شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام

❆❆❆

شکست عهد مودت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم

 

شعر با ش از سعدی

 

شب دراز به امید صبح بیدارم
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم

❆❆❆

شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی

 

مشاعره با حرف ش از مولانا

شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا

❆❆❆

شب قدر است جسم تو کز او یابند دولت‌ها
مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمت‌ها

❆❆❆

شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ
تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا

❆❆❆

شمع دیدم گرد او پروانه‌ها چون جمع‌ها
شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمع‌ها

❆❆❆

شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را
چون با زنی برانی سستی دهد میان را

❆❆❆
← مشاعره با ش →

شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما
ناچار گفتنی‌ست تمامی ماجرا

❆❆❆

شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا
چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را

❆❆❆

شنیدم مر مرا لطفت دعا گفت
برای بنده خود لطف‌ها گفت

❆❆❆

شاه گشادست رو دیده شه بین که راست
باده گلگون شه بر گل و نسرین که راست

❆❆❆

شیر خدا بند گسستن گرفت
ساقی جان شیشه شکستن گرفت

❆❆❆

شکایت‌ها همی‌کردی که بهمن برگ ریز آمد
کنون برخیز و گلشن بین که بهمن بر گریز آمد

❆❆❆

شب رفت حریفکان کجایید
شب تا برود شما بیایید

❆❆❆

شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد
ساده دل مردی که دل بر وعده مستان نهاد

❆❆❆

شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود
زانک شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود

❆❆❆
← مشاعره با ش →

شهر پر شد لولیان عقل دزد
هم بدزدد هم بخواهد دستمزد

❆❆❆

شب شد و هنگام خلوتگاه شد
قبله عشاق روی ماه شد

❆❆❆

شرح دهم من که شب از چه سیه دل بود
هر کی خورد خون خلق زشت و سیه دل شود

❆❆❆

شدم ز عشق به جایی که عشق نیز نداند
رسید کار به جایی که عقل خیره بماند

❆❆❆

شاهدی بین که در زمانه بزاد
بت و بتخانه را به باد بداد

❆❆❆

شعر من نان مصر را ماند
شب بر او بگذرد نتانی خورد

❆❆❆

شاخ گلی باغ ز تو سبز و شاد
هست حریف تو در این رقص باد

❆❆❆

شب گشت ولیک پیش اغیار
روزست شب من از رخ یار

❆❆❆

شادیی کان از جهان اندر دلت آید مخر
شادیی کان از دلت آید زهی کان شکر

❆❆❆

شدست نور محمد هزار شاخ هزار
گرفته هر دو جهان از کنار تا به کنار

❆❆❆
← شعر با ش →

شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
به خون دل برآید کار درویش

❆❆❆

شده‌ام سپند حسنت وطنم میان آتش
چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش

❆❆❆

شکست نرخ شکر را بتم به روی ترش
چه باده‌هاست بتم را در آن کدوی ترش

❆❆❆

شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش
دل خراب طپیدن گرفت از آغازش

❆❆❆

شتران مست شدستند ببین رقص جمل
ز اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل

❆❆❆

شاگرد تو می باشم گر کودن و کژپوزم
تا زان لب خندانت یک خنده بیاموزم

❆❆❆

شب دوشینه ما بیدار بودیم
همه خفتند و ما بر کار بودیم

❆❆❆

شراب شیره انگور خواهم
حریف سرخوش مخمور خواهم

❆❆❆

شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم

❆❆❆

شنیدی تو که خط آمد ز خاقان
که از پرده برون آیند خوبان

❆❆❆

شمس دین بر یوسفان و نازنینان نازنین
بر سر جمله شهان و سرفرازان نازنین

❆❆❆

شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان
برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان

❆❆❆
← مشاعره با ش →

شاه ما باری برای کاهلان
گنج می‌بخشد به هر دم رایگان

❆❆❆

شب که جهان است پر از لولیان
زهره زند پرده شنگولیان

❆❆❆

شب شد ای خواجه ز کی آخر آن یار تو کو
یار خوش آواز تو آن خوش دم و شش تار تو کو

❆❆❆

شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو

❆❆❆

شحنه عشق می‌کشد از دو جهان مصادره
دیده و دل گرو کنم بهر چنان مصادره

❆❆❆

شنیدم کاشتری گم شد ز کردی در بیابانی
بسی اشتر بجست از هر سوی کرد بیابانی

❆❆❆

شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانی
در این مستی اگر جرمی کنم تا رو نگردانی

❆❆❆

شنودم من که چاکر را ستودی
کی باشم من تو لطف خود نمودی

❆❆❆

شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی
چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی

❆❆❆

شب و روز آن نکوتر که به پیش یار باشی
به میان سرو و سوسن گل خوش عذار باشی

❆❆❆

شکنی شیشه مردم گرو از من گیری
همه شب عهد کنی روز شکستن گیری

❆❆❆

شد جادوی حرام و حق از جادوی بری
بر تو حرام نیست که محبوب ساحری

❆❆❆

شاها بکش قطار که شهوار می‌کشی
دامان ما گرفته به گلزار می‌کشی

❆❆❆

شوری فتاد در فلک ای مه چه شسته‌ای
پرنور کن تو خیمه و خرگه چه شسته‌ای

❆❆❆

شیردلا صد هزار شیردلی کرده‌ای
در کرم از آفتاب نیز سبق برده‌ای

❆❆❆

شدم به سوی چه آب همچو سقایی
برآمد از تک چه یوسفی معلایی

❆❆❆
← مشاعره با ش →

شبی که دررسد از عشق پیک بیداری
بگیرد از سر عشاق خواب بیزاری

 

مشاعره با ش

 

مشاعره با ش از عراقی

شوری ز شراب خانه برخاست
برخاست غریوی از چپ و راست

❆❆❆

شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است

❆❆❆

شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم

❆❆❆

شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟

❆❆❆
← مشاعره با ش →

شهری است بزرگ و ما دروییم
آبی است حیات و ما سبوییم

❆❆❆

شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟
به جان می‌جویمت جانا، کجایی؟

 

مشاعره با ش از شهریار

شب به هم درشکند زلف چلیپایی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را

❆❆❆

شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست

❆❆❆

شنیده‌ام که به شاهان عشق بخشی تاج
به تاج عشق تو من مستحقم و محتاج

❆❆❆

شباب عمر عجب با شتاب می‌گذرد
بدین شتاب خدایا شباب می‌گذرد

❆❆❆

شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند

❆❆❆

شب‌ها به کنج خلوتم آواز می‌دهند
کای خفته گنج خلوتیان باز می‌دهند

❆❆❆
← مشاعره با ش →

شمعی فروخت چهره که پروانه تو بود
عقلی درید پرده که دیوانه تو بود

❆❆❆

شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز می‌زند تبریز

❆❆❆

شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم

❆❆❆

شکفته‌ام به تماشای چشم شهلایی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشایی

❆❆❆

شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی

❆❆❆

شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی
لرزان بسان ماه و لغزان بسان ماهی

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید