مشاعره با ر از حافظ
رونق عهد شباب است دگر بُستان را
میرسد مژدهٔ گل بلبل خوش الحان را
★★★
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خُمخانه به جوش آمد و میباید خواست
★★★
رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست
کَرَم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست
★★★
روضهٔ خُلدِ برین خلوت درویشان است
مایهٔ محتشمی خدمتِ درویشان است
★★★
روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است
غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است
★★★
رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
★★★
راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست
★★★
روشن از پرتوِ رویت نظری نیست که نیست
مِنَّت خاکِ درت بر بصری نیست که نیست
★★★
روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد
★★★
روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد
★★★
رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد
★★★
راهی بزن که آهی بر سازِ آن توان زد
شعری بخوان که با او رَطلِ گران توان زد
★★★
روزِ هجران و شبِ فُرقَتِ یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
★★★
رسید مژده که ایامِ غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند
★★★
رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد، مصرفش گُل است و نَبید
★★★
روی بِنْمای و وجودِ خودم از یاد بِبَر
خِرمنِ سوختگان را همه گو باد بِبَر
★★★
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
روی بِنْما و مرا گو که ز جان دل برگیر
پیشِ شمع آتشِ پروانه به جان گو درگیر
★★★
روزگاری شد که در میخانه خدمت میکنم
در لباس فقر کار اهل دولت میکنم
★★★
روزگاریست که ما را نگران میداری
مخلصان را نه به وضع دگران میداری
★★★
رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی
مشاعره با ر از سعدی
روی تو خوش مینماید آینهٔ ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا
★★★
رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
فرمای خدمتی که برآید ز دست ما
★★★
روز وصلم قرار دیدن نیست
شب هجرانم آرمیدن نیست
★★★
روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند
★★★
رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
باز گویم نه، که کس سیر نخواهد بودن
روندگان مقیم از بلا نپرهیزند
گرفتگان ارادت به جور نگریزند
★★★
رها نمیکند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنش
★★★
رفتی و نمیشوی فراموش
میآیی و میروم من از هوش
★★★
رفیق مهربان و یار همدم
همه کس دوست میدارند و من هم
★★★
روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام
★★★
راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت مینیاید چهره زیبای تو
★★★
رفتی و همچنان به خیال من اندری
گویی که در برابر چشمم مصوری
★★★
روی گشاده ای صنم طاقت خلق میبری
چون پس پرده میروی پرده صبر میدری
★★★
رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگر دل نامهربان دوست
روی بپوش ای قمر خانگی
تا نکشد عقل به دیوانگی
★★★
روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی
گفت ار نظری داری ما را به از این بینی
مشاعره با حرف ر از مولانا
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا
★★★
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را
★★★
رفتم به سوی مصر و خریدم شکری را
خود فاش بگو یوسف زرین کمری را
★★★
رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما
★★★
رو ترش کن که همه روترشانند این جا
کور شو تا نخوری از کف هر کور عصا
★★★
روح زیتونیست عاشق نار را
نار میجوید چو عاشق یار را
★★★
روم به حجره خیاط عاشقان فردا
من درازقبا با هزار گز سودا
★★★
رویم و خانه بگیریم پهلوی دریا
که داد اوست جواهر که خوی اوست سخا
★★★
رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب
بنشین میان مستان اینک مه و کواکب
★★★
روز و شب خدمت تو بیسر و بیپا چه خوشست
در شکرخانه تو مرغ شکرخا چه خوشست
★★★
رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکنند
مستی ز جامت میکنند مستان سلامت میکنند
★★★
رو آن ربابی را بگو مستان سلامت میکنند
وان مرغ آبی را بگو مستان سلامت میکنند
★★★
رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید
بیابد پاکی مطلق در او هر چه پلید آید
★★★
رجب بیرون شد و شعبان درآمد
برون شد جان ز تن جانان درآمد
★★★
روی تو به رنگریز کان ماند
زلف تو به نقش بند جان ماند
★★★
روزم به عیادت شب آمد
جانم به زیارت لب آمد
★★★
رو ترش کردی مگر دی بادهات گیرا نبود
ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود
★★★
روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود
جان نبرد خود ز شیر روبه کور و کبود
★★★
روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید
ای خنک آن را که او روی شما را ندید
★★★
رسید ساقی جان ما خمار خواب آلود
گرفت ساغر زرین سر سبو بگشود
★★★
ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود
بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود
★★★
رسم نو بین که شهریار نهاد
قبله مان سوی شهر یار نهاد
★★★
رو چشم جان را برگشا در بیدلان اندرنگر
قومی چو دل زیر و زبر قومی چو جان بیپا و سر
★★★
رفتم آن جا مست و گفتم ای نگار
چون مرا دیوانه کردی گوش دار
★★★
راز را اندر میان نه وامگیر
بنده را هر لحظه از بالا مگیر
★★★
روزی خوشست رویت از نور روز خوشتر
باده نکوست لیکن ساقی ز می نکوتر
★★★
رشک برم کاش قبا بودمی
چون كه در آغوش قبا بودهای
رحم بر یار کی کند هم یار
آه بیمار کی شنود بیمار
★★★
روی بنما به ما مکن مستور
ای به هفت آسمان چو مه مشهور
★★★
رحم کن ار زخم شوم سر به سر
مرهم صبرم ده و رنجم ببر
★★★
ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش
همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش
★★★
رویش خوش و مویش خوش وان طره جعدینش
صد رحمت هر ساعت بر جانش و بر دینش
★★★
روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
آنچ از جهان فزونست اندر جهان درآرش
★★★
روحیست بینشان و ما غرقه در نشانش
روحیست بیمکان و سر تا قدم مکانش
★★★
روان شد اشک یاقوتی ز راه دیدگان اینک
ز عشق بینشان آمد نشان بینشان اینک
★★★
رو رو که نهای عاشق ای زلفک و ای خالک
ای نازک و ای خشمک پابسته به خلخالک
★★★
رفت عمرم در سر سودای دل
وز غم دل نیستم پروای دل
★★★
رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
هم بیدل و بیمارم هم عاشق و سرمستم
★★★
روی تو چو نوبهار دیدم
گل را ز تو شرمسار دیدم
★★★
روزی که گذر کنی به گورم
یاد آور از این نفیر و شورم
★★★
روی نیکت بد کند من نیک را بر بد نهم
عاشقی بس پختهام این ننگ را بر خود نهم
★★★
روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم
نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم
★★★
روز شادی است بیا تا همگان یار شویم
دست با هم بدهیم و بر دلدار شویم
★★★
روز باران است و ما جو می کنیم
بر امید وصل دستی می زنیم
★★★
رفتم ز دست خود من در بیخودی فتادم
در بیخودی مطلق با خود چه نیک شادم
★★★
راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این
بیش فلک نمیکشد درد مرا و نی زمین
★★★
رو مذهب عاشق را برعکس روشها دان
کز یار دروغیها از صدق به و احسان
★★★
راز چون با من نگوید یار من
بند گردد پیش او گفتار من
★★★
رو قرار از دل مستان بستان
رو خراج از گل بستان بستان
★★★
روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن
تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن
★★★
روشنی خانه تویی خانه بمگذار و مرو
عشرت چون شکر ما را تو نگهدار و مرو
★★★
رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو
گفتند خواجه عاشق و مست است و کو به کو
★★★
رندان همه جمعند در این دیر مغانه
درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه
مشاعره با ر از خیام
روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی شوید گرد
★★★
رفتم که در این منزل بیداد بدن
در دست نخواهد به جز از باد بدن
★★★
رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین
مشاعره با ر از عراقی
رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است
به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است
★★★
راحت سر مردمی ندارد
دولت دل همدمی ندارد
★★★
روی ننمود یار چتوان کرد
نیست تدبیر کار، چتوان کرد؟
★★★
رخ سوی خرابات نهادیم دگربار
در دام خرابات فتادیم دگربار
★★★
رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان
مشاعره با ر از شهریار
رفتم و بیشم نبود روی اقامت
وعده دیدار گو بمان به قیامت
★★★
رقیبت گر هنر هم دزدد از من من نخواهد شد
به گلخن گر چه گل هم بشکفد گلشن نخواهد شد
★★★
روشنانی که به تاریکی شب گردانند
شمع در پرده و پروانه سر گردانند
★★★
روی در کعبه این کاخ کبود آمدهایم
چون کواکب به طواف و به درود آمدهایم
★★★
رندم و شهره به شوریدگی و شیدایی
شیوهام چشمچرانی و قدحپیمایی
★★★
راه گم کرده و با رویی چو ماه آمدهای
مگر ای شاهد گمراه به راه آمدهای
★★★
رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی
★★★
ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی