مشاعره با ر در شعر حافظ، سعدی و مولانا

در این مقاله مجموعه زیبایی از اشعار شاعران نامی از جمله حافظ، سعدی و مولانا را برای مشاعره با ر برای شما گرداوری کرده‌ایم. شعر با ر از حافظ، شعر با ر از شهریار و… از جمله بهترین اشعار برای مشاعره با حرف ر هستند.

 

مشاعره بر اساس حروف الفبا

 

مشاعره با ر

مشاعره با ر از حافظ

رونق عهد شباب است دگر بُستان را
می‌رسد مژدهٔ گل بلبل خوش الحان را

★★★

روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
می ز خُمخانه به جوش آمد و می‌باید خواست

★★★

رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست
کَرَم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست

★★★

روضهٔ خُلدِ برین خلوت درویشان است
مایهٔ محتشمی خدمتِ درویشان است

★★★

روزگاریست که سودایِ بتان دینِ من است
غمِ این کار نشاطِ دلِ غمگینِ من است

★★★

رویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچه‌ای هنوز و صدت عندلیب هست

★★★

راهیست راهِ عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند، چاره نیست

★★★

روشن از پرتوِ رویت نظری نیست که نیست
مِنَّت خاکِ درت بر بصری نیست که نیست

★★★

روز وصلِ دوستداران یاد باد
یاد باد آن روزگاران، یاد باد

★★★

روشنیِ طلعتِ تو ماه ندارد
پیشِ تو گُل، رونقِ گیاه ندارد

★★★

رو بر رَهَش نهادم و بر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم و یک نظر نکرد

★★★

راهی بزن که آهی بر سازِ آن توان زد
شعری بخوان که با او رَطلِ گران توان زد

★★★

روزِ هجران و شبِ فُرقَتِ یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

★★★

رسید مژده که ایامِ غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

★★★

رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید
وظیفه گر برسد، مصرفش گُل است و نَبید

★★★

روی بِنْمای و وجودِ خودم از یاد بِبَر
خِرمنِ سوختگان را همه گو باد بِبَر

★★★

روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز

 

شعر با ر از حافظ

 

روی بِنْما و مرا گو که ز جان دل برگیر
پیشِ شمع آتشِ پروانه به جان گو درگیر

★★★

روزگاری شد که در میخانه خدمت می‌کنم
در لباس فقر کار اهل دولت می‌کنم

★★★

روزگاریست که ما را نگران می‌داری
مخلصان را نه به وضع دگران می‌داری

★★★

رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی

 

مشاعره با ر از سعدی

روی تو خوش می‌نماید آینهٔ ما
کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا

★★★

رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
فرمای خدمتی که برآید ز دست ما

★★★

روز وصلم قرار دیدن نیست
شب هجرانم آرمیدن نیست

★★★

روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
گرم ببود آفتاب خیمه به رویش ببند

★★★

رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند
باز گویم نه، که کس سیر نخواهد بودن

 

مشاعره با ر

روندگان مقیم از بلا نپرهیزند
گرفتگان ارادت به جور نگریزند

★★★

رها نمی‌کند ایام در کنار منش
که داد خود بستانم به بوسه از دهنش

★★★

رفتی و نمی‌شوی فراموش
می‌آیی و می‌روم من از هوش

★★★

رفیق مهربان و یار همدم
همه کس دوست می‌دارند و من هم

★★★

روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام

★★★

راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
در عبارت می‌نیاید چهره زیبای تو

★★★

رفتی و همچنان به خیال من اندری
گویی که در برابر چشمم مصوری

★★★

روی گشاده ای صنم طاقت خلق می‌بری
چون پس پرده می‌روی پرده صبر می‌دری

★★★

رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگر دل نامهربان دوست

 

مشاعره با ر سعدی

 

روی بپوش ای قمر خانگی
تا نکشد عقل به دیوانگی

★★★

روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی
گفت ار نظری داری ما را به از این بینی

 

مشاعره با حرف ر از مولانا

رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
زنده و مرده وطنم نیست به جز فضل خدا

★★★

رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
فروبرید ساعدها برای خوب کنعان را

★★★

رفتم به سوی مصر و خریدم شکری را
خود فاش بگو یوسف زرین کمری را

★★★

رنج تن دور از تو ای تو راحت جان‌های ما
چشم بد دور از تو ای تو دیده بینای ما

★★★

رو ترش کن که همه روترشانند این جا
کور شو تا نخوری از کف هر کور عصا

★★★

روح زیتونیست عاشق نار را
نار می‌جوید چو عاشق یار را

★★★

روم به حجره خیاط عاشقان فردا
من درازقبا با هزار گز سودا

★★★

رویم و خانه بگیریم پهلوی دریا
که داد اوست جواهر که خوی اوست سخا

★★★

رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب
بنشین میان مستان اینک مه و کواکب

★★★

روز و شب خدمت تو بی‌سر و بی‌پا چه خوشست
در شکرخانه تو مرغ شکرخا چه خوشست

★★★

رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند

★★★

رو آن ربابی را بگو مستان سلامت می‌کنند
وان مرغ آبی را بگو مستان سلامت می‌کنند

★★★

رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید
بیابد پاکی مطلق در او هر چه پلید آید

★★★

رجب بیرون شد و شعبان درآمد
برون شد جان ز تن جانان درآمد

★★★

روی تو به رنگریز کان ماند
زلف تو به نقش بند جان ماند

★★★

روزم به عیادت شب آمد
جانم به زیارت لب آمد

★★★

رو ترش کردی مگر دی باده‌ات گیرا نبود
ساقیت بیگانه بود و آن شه زیبا نبود

★★★

روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود
جان نبرد خود ز شیر روبه کور و کبود

★★★

روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید
ای خنک آن را که او روی شما را ندید

★★★

رسید ساقی جان ما خمار خواب آلود
گرفت ساغر زرین سر سبو بگشود

★★★

ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود
بسی بکردم لاحول و توبه دل نشنود

★★★

رسم نو بین که شهریار نهاد
قبله مان سوی شهر یار نهاد

★★★

رو چشم جان را برگشا در بی‌دلان اندرنگر
قومی چو دل زیر و زبر قومی چو جان بی‌پا و سر

★★★

رفتم آن جا مست و گفتم ای نگار
چون مرا دیوانه کردی گوش دار

★★★

راز را اندر میان نه وامگیر
بنده را هر لحظه از بالا مگیر

★★★

روزی خوشست رویت از نور روز خوشتر
باده نکوست لیکن ساقی ز می نکوتر

★★★

رشک برم کاش قبا بودمی
چون كه در آغوش قبا بوده‌ای

 

مشاعره با ر مولانا

 

رحم بر یار کی کند هم یار
آه بیمار کی شنود بیمار

★★★

روی بنما به ما مکن مستور
ای به هفت آسمان چو مه مشهور

★★★

رحم کن ار زخم شوم سر به سر
مرهم صبرم ده و رنجم ببر

★★★

ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش
همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش

★★★

رویش خوش و مویش خوش وان طره جعدینش
صد رحمت هر ساعت بر جانش و بر دینش

★★★

روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
آنچ از جهان فزونست اندر جهان درآرش

★★★

روحیست بی‌نشان و ما غرقه در نشانش
روحیست بی‌مکان و سر تا قدم مکانش

★★★

روان شد اشک یاقوتی ز راه دیدگان اینک
ز عشق بی‌نشان آمد نشان بی‌نشان اینک

★★★

رو رو که نه‌ای عاشق ای زلفک و ای خالک
ای نازک و ای خشمک پابسته به خلخالک

★★★

رفت عمرم در سر سودای دل
وز غم دل نیستم پروای دل

★★★

رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
هم بی‌دل و بیمارم هم عاشق و سرمستم

★★★

روی تو چو نوبهار دیدم
گل را ز تو شرمسار دیدم

★★★

روزی که گذر کنی به گورم
یاد آور از این نفیر و شورم

★★★

روی نیکت بد کند من نیک را بر بد نهم
عاشقی بس پخته‌ام این ننگ را بر خود نهم

★★★

روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم
نظری سیر بر آن روی چو گلنار زنیم

★★★

روز شادی است بیا تا همگان یار شویم
دست با هم بدهیم و بر دلدار شویم

★★★

روز باران است و ما جو می کنیم
بر امید وصل دستی می زنیم

★★★

رفتم ز دست خود من در بیخودی فتادم
در بیخودی مطلق با خود چه نیک شادم

★★★

راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این
بیش فلک نمی‌کشد درد مرا و نی زمین

★★★

رو مذهب عاشق را برعکس روش‌ها دان
کز یار دروغی‌ها از صدق به و احسان

★★★

راز چون با من نگوید یار من
بند گردد پیش او گفتار من

★★★

رو قرار از دل مستان بستان
رو خراج از گل بستان بستان

★★★

روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن
تو اصل آفتابی چون آمدی سحر کن

★★★

روشنی خانه تویی خانه بمگذار و مرو
عشرت چون شکر ما را تو نگهدار و مرو

★★★

رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو
گفتند خواجه عاشق و مست است و کو به کو

★★★

رندان همه جمعند در این دیر مغانه
درده تو یکی رطل بدان پیر یگانه

 

مشاعره با ر از خیام

روزی‌ست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی شوید گرد

★★★

رفتم که در این منزل بیداد بدن
در دست نخواهد به جز از باد بدن

★★★

رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین

 

مشاعره با ر از عراقی

رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است
به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است

★★★

راحت سر مردمی ندارد
دولت دل همدمی ندارد

★★★

روی ننمود یار چتوان کرد
نیست تدبیر کار، چتوان کرد؟

★★★

رخ سوی خرابات نهادیم دگربار
در دام خرابات فتادیم دگربار

★★★

رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
جان امید اندر تو بست، اکنون تو دان

 

مشاعره با ر از شهریار

رفتم و بیشم نبود روی اقامت
وعده دیدار گو بمان به قیامت

★★★

رقیبت گر هنر هم دزدد از من من نخواهد شد
به گلخن گر چه گل هم بشکفد گلشن نخواهد شد

★★★

روشنانی که به تاریکی شب گردانند
شمع در پرده و پروانه سر گردانند

★★★

روی در کعبه این کاخ کبود آمده‌ایم
چون کواکب به طواف و به درود آمده‌ایم

★★★

رندم و شهره به شوریدگی و شیدایی
شیوه‌ام چشم‌چرانی و قدح‌پیمایی

★★★

راه گم کرده و با رویی چو ماه آمده‌ای
مگر ای شاهد گمراه به راه آمده‌ای

★★★

رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی

★★★

ریختم با نوجوانی باز طرح زندگانی
تا مگر پیرانه سر از سر بگیرم نوجوانی

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید