مشاعره با پ از شاعران معاصر و کلاسیک
پیش از اینَت بیش از این اندیشهٔ عُشّاق بود
مِهرورزیِ تو با ما شُهرهٔ آفاق بود
«حافظ»
✿☆✿
پیرانه سَرَم عشقِ جوانی به سر افتاد
وان راز که در دل بِنَهفتم به درافتاد
«حافظ»
✿☆✿
پرتوِ رویِ تو تا در خلوتم دید آفتاب
میرود چون سایه هر دَم، بر در و بامم هنوز
«حافظ»
✿☆✿
← مشاعره با پ →
پند حکیم محض صواب است و عین خیر
فرخنده آن کسی که بسمع رضا شنید
«حافظ»
✿☆✿
پر میکشی و وای به حال پرندهای
کز پشت میلهی قفسی عاشقت شدهاست
«فاضل نظری»
✿☆✿
پختیم به کارِ خویش سودا من و دل
شرمنده شدیم از تمنّا من و دل
در عشقِ تو ماندهایم بی یار و دیار
تنها من و دل! خراب و رسوا من و دل!
«حزین لاهیجی»
✿☆✿
پارسایی و سلامت هوسم بود ولی
شیوهای میکند آن نرگس فتان که مپرس
«حافظ»
✿☆✿
پنداشتم کز آمدنش غم ز دل رود
همراه غیر آمد و دردم فزود و رفت
«محمدعلی بهادرانی»
✿☆✿
پایان قصهها همه تلخ است بعد از این
گم میکنند خانهی خود را کلاغها
«جواد زهتاب»
✿☆✿
← مشاعره با پ →
پشت من بشکست همچون پر شکن زلفین یار
اشک من بیجاده گون و چشم من بیجاده بار
«فرخی سیستانی»
✿☆✿
پیش عاقل بی تخصص گر عمل معقول نیست
پس چرا در کشور ما این عمل معمول نیست
«فرخی یزدی»
✿☆✿
پاسبان خفته این دار گر بیدار بود
کی برای کیفر غارتگران بیدار بود
«فرخی یزدی»
✿☆✿
پارتی زلف تو از بس که ز دلها دارد
روز و شب بیسببی عربده با ما دارد
«عارف قزوینی»
✿☆✿
پاس ادب به حد کفایت نگاه دار
خواهی اگر ز بیادبان یابی ایمنی
«رهی معیری»
✿☆✿
پردهٔ کس نشد این پردهٔ میناگون
زشتروئی چه کند آینهٔ گردون
«پروین اعتصامی»
✿☆✿
پیرم و آرزویِ وصلِ جوانان دارم
خانه ویران بود و حسرتِ مهمان دارم
«ایرج میرزا»
✿☆✿
← مشاعره با پ →
پری گر وا کنم، پروانهٔ شمع تو خواهم شد
سمندر ساز آتشخانهٔ شمع تو خواهم شد
«حزین لاهیجی»
✿☆✿
پس از چندی کند یک لحظه با من یار دورانش
که داغ تازهای بگذاردم بر دل ز هجرانش
پس از عمری که میگردد به کامم یک نفس گردون
نمیدانم که میسازد؟ همان ساعت پشیمانش
«هاتف اصفهانی»
✿☆✿
پس از ما تیرهروزان روزگاری میشود پیدا
قفای هر خزان، آخر بهاری میشود پیدا
پس از فرهاد باید قدر این جانسخت دانستن
که بعد از روزگاری، مردِ کاری میشود پیدا
«حزین لاهیجی»
✿☆✿
پیغام غنچه با دم مشکل گشای کیست؟
بوی گل گسسته عنان در هوای کیست؟
«حزین لاهیجی»
✿☆✿
← شعر با پ →
پیکان تو مشکل که به دل یار توان کرد
دیگر چه علاج دل بیمار توان کرد؟
«حزین لاهیجی»
✿☆✿
پریشان خاطرم از همنشینان عزلتی دارم
خموشی صحبت خاصی ست، با خود خلوتی دارم
نمی آرد دل آزرده تاب نکهت زلفش
دماغ آشفته ام، از بوی سنبل وحشتی دارم
«حزین لاهیجی»
✿☆✿
پخته میگردند از سودای زلفش خامها
این ره باریک، رهرو را دهد اندامها
«صائب تبریزی»
✿☆✿
پوشیده گر به زلف کنی روی خویش را
آخر چسان نهفته کنی بوی خویش را؟
«صائب تبریزی»
✿☆✿
پیش ما دشنام جانان از شکر شیرین ترست
روی تلخ بحر از آب گهر شیرین ترست
«صائب تبریزی»
✿☆✿
پرتو حسن تو هرجا شد نقاب افکن در آب
گشت از هر موج شمع حسرتی روشن درآب
«بیدل دهلوی»
✿☆✿
✿☆✿
← مشاعره با پ →
پر بیکسم امروزکسی را خبرم نیست
آتش به سرخاککه آن هم به سرم نیست
رحم است به نومیدی حالمکه رفیقان
رفتند به جاییکه در آنجاگذرم نیست
«بیدل دهلوی»
✿☆✿
پاک ساز از غیر دل ، وز خود تهی شو چون حباب
گر سبک روحی توانی خیمه زد بر روی آب
«وحشی بافقی»
✿☆✿
پی وصلش نخواهم زود یاری در میان افتد
که شوق افزون شود چون روزگاری در میان افتد
«وحشی بافقی»
✿☆✿
پیش تو بسی از همه کس خوارترم من
زان روی که از جمله گرفتارترم من
روزی که نماند دگری بر سر کویت
دانی که ز اغیار وفادارترم من
«وحشی بافقی»
✿☆✿
پیش او نیک و بد عاشق اگر ظاهر شود
مدت هجر من و وصل رقیب آخر شود
«محتشم کاشانی»
✿☆✿
✿☆✿
← مشاعره با پ →
پیش ازینم خوشترک میداشتی
تا چه کردم؟ کز کفم بگذاشتی
باز بر خاکم چرا میافگنی؟
چون ز خاک افتاده را برداشتی
«عراقی»
✿☆✿
پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست
نظاره تو بر همه جانها مبارکست
«مولانا»
✿☆✿
پریشان باد پیوسته دل از زلف پریشانش
وگر برناورم فردا سر خویش از گریبانش
«مولانا»
✿☆✿
پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من
سرو خرامان منی ای رونق بستان من
«مولانا»
✿☆✿
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
غمگسار و همنشین و مونس شبهای من
«مولانا»
✿☆✿
پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را
«سعدی»
✿☆✿
پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند
«سعدی»
✿☆✿
پایم از عشق تو در سنگ آمدست
عقل را با تو قبا تنگ آمدست
«انوری»
✿☆✿
پای بر جای نیست همنفسم
چه کنم اوست دستگیر و کسم
«انوری»
✿☆✿
پیش لب تو حلقه به گوشم بنفشهوار
لبها بنفشه رنگ ز تبهای بیقرار
زان خط و لب که هر دو بنفشه به شکرند
وقت بنفشه دارم سودای بیشمار
«خاقانی»
✿☆✿
✿☆✿
← مشاعره با پ →
پاشو ای مست که دنیا همه دیوانه تست
همه آفاق پر از نعره مستانه تست
«شهریار»
✿☆✿
پاسبان مست و ملک بیخرد و سگ در خواب
همه شب تا سحر این دولتم ارزانی بو
«امیر خسرو دهلوی»