ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – شعر به نام آنکه جان را فکرت آموخت از اشعار معروف شیخ محمود شبستری عارف نامی قرن هشتم هجری قمری است. سعدالدّین محمودبن امین الدّین عبدالکریم بن یحیی شبستری (مشهور به شیخ محمود شبستری) یکی از عارفان و شاعران سدهٔ هشتم هجری است که در قصبهٔ شبستر در نزدیکی شهر تبریز و در سال ۶۸۷ ه. ق به دنیا آمد. از آثار مشهور شیخ محمود شبستری میتوان به آثار منظوم (گلشن راز و سعادت نامه) و آثار منثور (ترجمه منهاج العابدین، حقّ الیقین، مرآةالمحقّقین و شاهدنامه) اشاره کرد.
شیخ محمود شبستری در سال ۷۲۰ ه. در ۳۳ سالگی در تبریز فوت نمود. مزار این شاعر بزرگ در جوار مزار استادش بهاء الدین یعقوبی تبریزی و در شبستر وسط باغچه گلشن است. شعر به نام آنکه جان را فکرت آموخت از اشعار معروف شیخ محمود شبستری است.
معنی شعر به نام آنکه جان را فکرت آموخت
شعر به نام آنکه جان را فکرت آموخت، چراغ دل به نور جان برافروخت بخشی از دیباچه ۳۳ بیتی گلشن راز شیخ محمود شبستری است که در ادامه به بررسی معنا و مفهوم آن خواهیم پرداخت.
به نام آن که جان را فکرت آموخت
چراغ دل، به نور جان بر افروخت
معنی: سخن خود را آغاز می کنم به نام آنکه به انسان، اندیشیدن و فکر کردن را آموخت و دل او را که مانند چراغی است با نورِ جان، روشن و نورانی کرد.
فکرت: فکر، اندیشه، تفکّر / برافروخت: روشن کرد
آرایه:
- تشخیص (شاعر در مصراع اوّل، «آموختن» را که یکی از ویژگی های انسان است را به «جان» نسبت داده است).
- تشبیه (شاعر در مصراع دوم، «دل» را که (مشبّه) است به «چراغ» که (مشبّه به) است مانند کرده است).
~~~✦✦✦~~~
ز فضلش هر دو عالم گشت روشن
ز فیضش خاک آدم،گشت گلشن
معنی: به واسطه بخشش بیکران خداوند هر دو عالم روشن و منور شد و به واسطه فوران رحمت خداوند خاک سازنده آدم تبدیل به گلشن و باغ گشت. (خداوند با دَمیدن از روح خود در وجود آدمی، جسم او را که از خاک بی ارزش بود، مانند گلستان ارزشمند و زیبا کرد).
فضل: احسان، بخشش / فیض: بخشش، عطا / گُلشن: گلستان / زِ: مخفّف «از»
آرایه: کنایه (در مصراع دوم، «خاک آدم» کنایه از «جسم انسان» است).
~~~✦✦✦~~~
جهان،جمله،فروغ نور حق دان
حق اندر وی ،ز پیدایی است پنها
معنی: جهان را به تمامی، پرتوی از نور وجود خداوند بِدان و خداوند به دلیل آنکه در کمال پیدایی و آشکار بودن است، در این جهان پنهان به نظر می رسد.[نورِخداوند تمامِ جهانِ هستی را فرا گرفته امّا خداوند آن قدر آشکار است که از شدّت پیدایی، پنهان به نظر می رسد.(دیده نمی شود)]
جمله: همه، تمام/ فروغ: نور، روشنایی/ حق: منظور خداوند
آرایه: تضاد (پیدایی، پنهان)
~~~✦✦✦~~~
خرد را نیست تاب نور آن روی
برو از بهر او ،چشم دگر جوی
معنی: خرد آدمی توان و قدرت دیدن روی حضرت حق تعالی را ندارد پس باید برای دیدن جمال حضرت حق به دنبال وسیله (چشم) دیگری گشت.
فردوسی نیز در بیتی به همین موضوع اشاره کرده است:
به بینندگان آفریننده را
نبینی، مَرَنجان دو بیننده را
معنی بیت «فردوسی»: با دو چشم خود، آفریننده (پروردگار) را نمی بینی، بیهوده دو چشمانت را اذیت نکن.
خِرد: عقل/ تاب: توان
آرایه: تشخیص (شاعر در مصراع اوّل «تاب و توان» را که یکی از ویژگی های انسان است را به خرد یا عقل نسبت داده).
~~~✦✦✦~~~
در او هر چه بگفتند از کم و بیش
نشانی داده اند از دیده ی خویش
معنی: در مورد خداوند چه کم و چه زیاد هر چه گفتند تنها نشان و آدرسی است از آنچه با چشم خود دیده اند.
در او: درباره ی او/ دیده: چشم
آرایه: تضاد (کم، بیش)
~~~✦✦✦~~~
به نزد آن که جانش در تجلی است
همه عالم کتاب حق تعالی است
معنی:آن کسی که جانش در حضور خداوند قرار دارد، همه جهان را همچون کتابی می داند که از وجود خداوند خبر میدهد.
تجلّی: آشکار شدن، پیدا شدن/ تعالی: بلندمرتبه
آرایه: تشبیه (همه عالم به کتاب مانند شده است)
کاربران گرامی اگر معنی و مفهوم دیگری از ابیات گفته برداشت کردهاید با ارسال در قسمت نظرات، آن را با دیگران به اشتراک گذارید.
Boshra
خیلی ممنون از سایت خوبتون