نمونه هایی از تسلیم پیامبران در برابر دستورات خداوند
نمونه های بسیای از تسیلم پیامبران در برابر دستور خداوند وجود دارد. در این مقاله داستان تسلیم حضرت ابراهیم، حضرت موسی و حضرت ایوب را برای شما بیان خواهیم کرد.
حضرت ابراهیم
مصادیق تسلیم شدن حضرت ابراهیم در برابر فرمان خدا بسیار است. زمانی که خداوند به حضرت ابراهیم دستور داد زن و فرزند کوچک خود را به سرزمینی بدون آب و آبادانی ببرد که امکانی برای زندگی نداشت و آنها را در این سرزمین سکونت دهد، حضرت ابراهیم با اطمینان خاطر به دستور خدا عمل کرد.
ابراهيم علیهالسلام در برابر دورى از بتپرستی، تسليم محض خدا بود. قرآن دراینباره میفرماید: «اينگونه، ملکوت آسمانها و زمين و حاكميت مطلق خداوند بر آنها را به ابراهيم نشان داديم … و هنگامى كه خورشید را ديد كه سينه افق را مىشكافت، گفت: اين پروردگار من است اين كه از همه بزرگتر است؟! امّا هنگامى كه غروب كرد، گفت: اى قوم من! به يقين من از آنچه همتاى خدا قرار مىدهيد، بيزارم. من روى خود را به سوى كسى متوجه كردم كه آسمانها و زمین را آفريده؛ در حالى كه ايمان من خالص است و از مشرکان نيستم.»
علاوه بر این، حضرت ابراهیم درباره ذبح فرزندش اسماعیل نیز تسلیم محض فرمان خدا بود. قرآن در این باره میفرماید: «هنگامى كه هر دو تسليم فرمان الهى شدند و ابراهيم پیشانی او را بر خاک نهاد، او را ندا داديم كه: اى ابراهيم! آن رؤیا را تحقق بخشيدى و آماده قربانی فرزند شدى.»
بیشتر بخوانید: داستان حضرت ابراهیم در قرآن
حضرت موسی
خداوند به حضرت موسی دستور داد نزد فرعون برود و از او بخواهد بنی اسرائیل را آزاد کند. موسی به این ماموریت عمل کرد و شبانه وارد قصر فرعون شد.
او به عنوان مهمانی ناخوانده به منزل مادرش پناه برد و بعد، از هارون برادرش خواست تا او را تا قصر همراهی کند. موسی و هارون به پشت دروازه قصر رسیدند و موسی در را کوبید و از صدای کوبیدن، فرعون بر خود لرزید. چون پرسیدند چه کسی در را میکوبد. موسی گفت: من فرستاده پروردگار جهانیان هستم.
خداوند به موسی وحی کرد که به فرعون وعده دهد که اگر به خداوند ایمان آورد، عمری طولانی به او عطا میکند و جوانیاش را به او بازمیگرداند. فرعون به فکر فرو رفت، ولی هامان وزیرش او را وسوسه کرد. شب هنگام وقتی موسی و هارون از قصر باز میگشتند به دلیل بارش باران به خانه پیرزنی پناه بردند، اما جاسوسان فرعون، آن دو را تعقیب کردند. وقتی آنها به منزل پیرزن حملهور شدند عصای موسی به حرکت درآمد و به جدال با آنها پرداخت و چند نفر از قبطیان را کشت. پیرزن بعد از این جریان به موسی ایمان آورد.
با اینکه موسی از خشم فرعون به خود آگاه بود و احتمال هر گونه خطری را برای خود میداد، در برابر امر خدا تسلیم شد.
بیشتر بخوانید:
- داستان حضرت موسی با زبانی ساده
- داستان تبدیل شدن عصای حضرت موسی به اژدها
- داستان عصای حضرت موسی در دریا و شکافته شدن دریا
حضرت ایوب
شاید داستان صبر حضرت ایوب را شنیده باشید. ابلیس به زندگی حضرت ایوب علیهالسلام حسد برد، به پیشگاه خداوند چنین عرض کرد: «اگر ایوب علیهالسلام این همه شکر نعمت تو را به جا میآورد، از این رو است که زندگی مرفّه و وسیعی به او دادهای، ولی اگر نعمتهای مادی را از او بگیری، هرگز شکر تو را به جا نمیآورد، اینک (برای امتحان) مرا بر دنیای او مسلط کن تا معلوم شود که مطلب همین است که گفتم.»
خداوند برای اینکه این ماجرا سندی برای همه رهروان راه حق باشد، به شیطان اجازه داد تا بر دنیای ایوب مسلط شود. ابلیس پس از این اجازه، به سراغ ایوب علیهالسلام رفت و اموال و فرزندان ایوب را یکی پس از دیگری نابود کرد، ولی این حوادث دردناک نه تنها از شکر ایوب علیهالسلام نکاست، بلکه شکر او افزون شد.
سپس ابلیس از خدا خواست بر گوسفندان و زراعت ایوب علیهالسلام مسلط شود، این اجازه به او داده شد. ابلیس، همه زراعت ایوب را آتش زد، گوسفندان او را نابود کرد، ولی ایوب نه تنها ناشکری نکرد، بلکه بر حمد و شکرش افزوده شد.
سرانجام شیطان از خدا خواست که بر بدن ایوب علیهالسلام مسلط و باعث بیماری شدید او شود، خداوند به او اجازه داد. شیطان آن چنان ایوب را بیمار کرد که از شدت بیماری و جراحت، توان حرکت نداشت. نعمتها یکی پس از دیگری از ایوب گرفته میشد، ولی در برابر آن، مقام شکر و سپاس او بالا میرفت.
حضرت ایّوب که میدید همه مشکلات و سختیهایی که در زندگی برایش پیش میآید، به خواست خدا و برای امتحان کردن اوست، در برابر تمامی آنها صبر کرد.