تک بیتی های زیبا برای مشاعره با ض
ضمیر دل نگشایم به کس مرا آن به
که روزگار غیور است و ناگهان گیرد
«حافظ»
✿☆✿
ضایع مکن این دم ار دلت سودا نیست
کین باقی عمر را بقا پیدا نیست
«خیام»
✿☆✿
ضربت گردون دون آزادگان را خسته کرد
کو دل آزادهای کز تیغ او مجروح نیست
«سنایی»
✿☆✿
ضربتی چون ضربت سودای او دستی نزد
شربتی چون شربت هجران او قاتل نشد
اوحدی، دل در وفا و عهد این خوبان مبند
کز غم خوبان بجز بیحاصلی حاصل نشد
«اوحدی»
✿☆✿
ضامن شدهام بهر نجات همه کس
بر من بنویس سیئات همه کس
«ابوسعید ابوالخیر»
✿☆✿
ضربتِ فرعون، ما را نیست ضَیر
لطفِ حق غالب بُوَد بر قَهرِ غیر
«مولانا»
✿☆✿
ضعیفان خار وخاشاکند سیلاب حوادث را
که از شمع آتش اول در نهاد رسیمان گیرد
«صائب تبریزی»
✿☆✿
ضامنِ ارزاقِ من اوست، مبادا که من
منّت شَروین بَرَم و اندُهِ شَروان او
«خاقانی»
✿☆✿
ضمیر دل نگشایم به کس مرا آن به
که روزگار غیور است و ناگهان گیرد
«حافظ»
✿☆✿
ضماد صبر همی کن بر این دل مجروح
طلای اشک همی کش بر این رخ چو زریر
«اشرف سمرقندی»
✿☆✿
ضعف پهلو بر کمر، میباید از هستی گذشت
شمع اگر تا پای خود دارد سفر، بیزاد نیست
«بیدل دهلوی»
✿☆✿
ضايع مکن ای غنچه چنان عمر که در باغ
تا خنده کنی سايهی گلچين به سر توست
«نصیحتی گیلانی»
✿☆✿
ضعف وعجز و فقر ما دانسته ای
درد ما را هم دوا دانسته ای
«مولانا»
✿☆✿
ضابطه تا دم به دم رو به ترقّی نهد
بهرِ جهان لازم است پادشه نوجوان
«محتشم کاشانی»
✿☆✿
ضرب شمشیر تو را نازم که در هر ضربتی
جان سلمان را حیات جاودانی می دهد
«سلمان ساوجی»
✿☆✿
ضرورت است که نیکی کند کسی که شناخت
که نیکی و بدی از خلق داستان ماند
«سعدی»
✿☆✿
ضامن رونق این بزم گداز دل ماست
سوختن بهر نشاط دگران دارد شمع
«بیدل دهلوی»
✿☆✿
ضعف پیری فکند بیجگران را از پای
دل چو افتاد قوی، پشت دو تا شمشیرست
«صائب تبریزی»
✿☆✿
ضرورتست بلا دیدن و جفا بردن
ز دست آنکه ندارد به حسن همتایی
«سعدی»
✿☆✿
ضعف و عجز و فقر ما دانسته ای
درد مارا هم دوا دانسته ای
«مولانا»
✿☆✿
ضرب دشمن اگرچه با ضرر است
زدن دوست جانگداز تر است
«مکتبی شیرازی»
✿☆✿
ضیافتی که در آن توانگران باشند
شکنجه ای ست فقیران بی بضاعت را
«صائب تبریزی»
✿☆✿
ضمیر مخزن دل پر کن از کلام حکیم
که دُر پند به از گنج لولو ویاقوت
«نظامی»
✿☆✿
ضرورت است که عهد وفا به سر برمت
و گر جفا به سر آید هزار چندینم
«سعدی»
✿☆✿
ضامن مشو که درین آرزو به گور روم
چو گشت عمر من افزون ز پنجه سال
✿☆✿
ضرورت است که پیش تو پنجه نگشایم
مرا که قوت بازوی زورمند تو نیست