مشاعره با ی، تک بیتی های زیبا از حافظ، سعدی،‌ مولانا و عراقی

برای مشاعره با ی بیت‌های زیادی وجود دارد. در این مقاله مجموعه زیبایی از تک بیتی های شاعران نامدار همچون حافظ، سعدی، مولانا، عراقی و شهریار برای مشاعره با حرف ی را گرداوری کرده‌ایم.

 

مشاعره بر اساس حروف الفبا

 

مشاعره با ی

مشاعره با ی از حافظ

یا رب این شمع دل افروز ز کاشانهٔ کیست؟
جانِ ما سوخت، بپرسید که جانانه کیست؟

✿☆✿

یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و بِرهانَدَم از بندِ مَلامت

✿☆✿

یاد باد آن که ز ما وقتِ سفر یاد نکرد
به وداعی دلِ غمدیدهٔ ما شاد نکرد

✿☆✿

یارم چو قدح به دست گیرد
بازارِ بُتان شکست گیرد

✿☆✿

یاری اندر کس نمی‌بینیم یاران را چه شد؟
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟

✿☆✿

یاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود
رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یاد باد آن که چو چَشمت به عِتابم می‌کُشت
مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود

✿☆✿

یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین منست

 

مشاعره با ی از حافظ

 

یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود

✿☆✿

یاد باد آن که رُخَت شمعِ طَرَب می‌افروخت
وین دلِ سوخته پروانهٔ ناپروا بود

✿☆✿

یاد باد آن که در آن بزمگَهِ خُلق و ادب
آن که او خندهٔ مستانه زدی صَهبا بود

✿☆✿

یاد باد آن که چو یاقوتِ قدح خنده زدی
در میانِ من و لعلِ تو حکایت‌ها بود

✿☆✿

یاد باد آن که نگارم چو کمر بَربَستی
در رکابش مَهِ نو پیکِ جهان پیما بود

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یاد باد آن که خرابات نشین بودم و مست
وآنچه در مسجدم امروز کم است آنجا بود

✿☆✿

یاد باد آن که به اصلاحِ شما می‌شد راست
نظمِ هر گوهرِ ناسُفته که حافظ را بود

✿☆✿

یاد باد آن که سرِ کویِ توام منزل بود
دیده را روشنی از خاکِ درت حاصل بود

✿☆✿

یک دو جامم دی سحرگه اتفاق افتاده بود
وز لبِ ساقی شرابم در مَذاق افتاده بود

✿☆✿

یوسفِ گُم گشته بازآید به کنعان، غم مَخُور
کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور

✿☆✿

یا رب این نوگُلِ خندان که سپردی به مَنَش
می‌سپارم به تو از چشمِ حسودِ چَمَنَش

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان

✿☆✿

یار من چون بخَرامد به تماشای چمن
برسانش ز من ای پیکِ صبا پیغامی

 

شعر با ی از حافظ

 

مشاعره با ی از سعدی

یارا بهشت صحبت یاران همدمست
دیدار یار نامتناسب جهنمست

✿☆✿

یار من آن که لطف خداوند یار اوست
بیداد و داد و رد و قبول اختیار اوست

✿☆✿

یار باید که هر چه یار کند
بر مراد خود اختیار کند

✿☆✿

یار با ما بی‌وفایی می‌کند
بی‌گناه از من جدایی می‌کند

✿☆✿

یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
کاو را به سر کشته هجران گذری بود

✿☆✿

یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار

✿☆✿

یاری به دست کن که به امید راحتش
واجب کند که صبر کنی بر جراحتش

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یکی را دست حسرت بر بناگوش
یکی با آن که می‌خواهد در آغوش

✿☆✿

یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش

✿☆✿

یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم

✿☆✿

یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم

✿☆✿

یا رب آن روی است یا برگ سمن
یا رب آن قد است یا سرو چمن

✿☆✿

یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
تا از سر صوفی برود علت هستی

✿☆✿

یاد می‌داری که با من جنگ در سر داشتی
رای رای توست خواهی جنگ خواهی آشتی

✿☆✿

یار گرفته‌ام بسی چون تو ندیده‌ام کسی
شمع چنین نیامده‌ست از در هیچ مجلسی

 

مشاعره با حرف ی از مولانا

یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا

✿☆✿

یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا
من خمره افیونم زنهار سرم مگشا

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یار ما دلدار ما عالم اسرار ما
یوسف دیدار ما رونق بازار ما

✿☆✿

یا وصال یار باید یا حریفان را شراب
چونک دریا دست ندهد پای نه در جوی آب

✿☆✿

یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
هیچ کس از آفتاب خط و گواهان نخواست

✿☆✿

یار مرا می‌نهلد تا که بخارم سر خود
هیکل یارم که مرا می‌فشرد در بر خود

✿☆✿

یار مرا چو اشتران باز مهار می‌کشد
اشتر مست خویش را در چه قطار می‌کشد

✿☆✿

یکی گولی همی‌خواهم که در دلبر نظر دارد
نمی‌خواهم هنرمندی که دیده در هنر دارد

✿☆✿

یاران سحر خیزان تا صبح کی دریابد
تا ذره صفت ما را کی زیر و زبر یابد

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یکی لحظه از او دوری نباید
کز آن دوری خرابی‌ها فزاید

✿☆✿

یا رب این بوی که امروز به ما می‌آید
ز سراپرده اسرار خدا می‌آید

✿☆✿

یا رب این بوی خوش از روضه جان می‌آید
یا نسیمیست کز آن سوی جهان می‌آید

✿☆✿

یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند
دیوانگان بندی زنجیرها دریدند

✿☆✿

یار مرا عارض و عذار نه این بود
باغ مرا نخل و برگ و بار نه این بود

✿☆✿

یوسف آخرزمان خرامان شد
شکر و شهد مصر ارزان شد

✿☆✿

یا ربا این لطف‌ها را از لبش پاینده دار
او همه لطفست جمله یا ربش پاینده دار

✿☆✿

یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش
چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش

✿☆✿

یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش
توبه کنان توبه را سیل ببردست دوش

✿☆✿

یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم
تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمی‌دارم
زیرا که تویی کارم زیرا که تویی بارم

✿☆✿

یک نفسی عنان بکش تیز مرو ز پیش من
تا بفروزد این دلم تا به تو سیر بنگرم

 

مشاعره با ی از مولانا

 

یکی مطرب همی‌خواهم در این دم
که نشناسد ز مستی زیر از بم

✿☆✿

یا رب توبه چرا شکستم
وز لقمه دهان چرا نبستم

✿☆✿

یک دمی خوش چو گلستان کندم
یک دمی همچو زمستان کندم

✿☆✿

یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم
در سینه از نی او صد مرغزار دارم

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یا رب من بدانمی‌چیست مراد یار من
بسته ره گریز من برده دل و قرار من

✿☆✿

یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من
بر کنار چشمه خفته در میان نسترن

✿☆✿

یارکان رقصی کنید اندر غمم خوشتر از این
کره عشقم رمید و نی لگامستم نی زین

✿☆✿

یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین
در پی سرو روان چشمه و گلزار بین

✿☆✿

یک غزل آغاز کن بر صفت حاضران
ای رخ تو همچو شمع خیز درآ در میان

✿☆✿

یا تو ترش کرده رو مایه ده شکران
تنگ شکر می‌کشد تا بنهد در میان

✿☆✿

یک قوصره پر دارم ز سخن
جان می‌شنود تو گوش مکن

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شده
و آن آفتاب از سقف دل بر جانشان تابان شده

✿☆✿

یکی ماهی همی‌بینم برون از دیده در دیده
نه او را دیده‌ای دیده نه او را گوش بشنیده

✿☆✿

یا رب چه کس است آن مه یا رب چه کس است آن مه
کز چهره بزد آتش در خیمه و در خرگه

✿☆✿

یک جام ز صد هزار جان به
برخیز و قماش ما گرو نه

✿☆✿

یاور من تویی بکن بهر خدای یاریی
نیست تو را ضعیفتر از دل من شکاریی

✿☆✿

یکی گنجی پدید آمد در آن دکان زرکوبی
زهی صورت زهی معنی زهی خوبی زهی خوبی

✿☆✿

یکی طوطی مژده آور یکی مرغی خوش آوازی
چه باشد گر به سوی ما کند هر روز پروازی

✿☆✿

یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی
دل عشاق چون آتش تن عشاق کانونی

✿☆✿

یکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل دانایی
ببین تو چاره‌ای از نو که الحق سخت بینایی

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یک حمله و یک حمله کآمد شب و تاریکی
چستی کن و ترکی کن نی نرمی و تاجیکی

✿☆✿

یک روز مرا بر لب خود میر نکردی
وز لعل لبت جامگی تقریر نکردی

✿☆✿

یا من عجب فتادم یا تو عجب فتادی
چندین قدح بخوردی جامی به من ندادی

✿☆✿

یار در آخرزمان کرد طرب سازیی
باطن او جد جد ظاهر او بازیی

 

مشاعره با ی از خیام

یک جرعهٔ می ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و ملکت طوس به است

✿☆✿

یاران موافق همه از دست شدند
در پای اجل یکان یکان پست شدند

✿☆✿

یک جام شراب صد دل و دین ارزد
یک جرعهٔ می مملکت چین ارزد

✿☆✿

یک قطرهٔ آب بود با دریا شد
یک ذرهٔ خاک با زمین یکتا شد

✿☆✿

یک نان به دو روز اگر بود حاصل مرد
از کوزه شکسته‌ای دمی آبی سرد

✿☆✿

یک چند به کودکی باستاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یک روز ز بند عالم آزاد نیم
یک دمزدن از وجود خود شاد نیم

✿☆✿

یک جرعه می کهن ز ملکی نو به
وز هرچه نه می طریق بیرون شو به

 

مشاعره با حرف ی از عراقی

یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
یکدم وصال آن مه خوبانم آرزوست

✿☆✿

یاد آن شیرین پسر خواهیم کرد
کام جان را پرشکر خواهیم کرد

✿☆✿

یاران، غمم خورید، که غمخوار مانده‌ام
در دست هجر یار گرفتار مانده‌ام

✿☆✿

یاری دهید، کز در او دور گشته‌ام
رحمی کنید، کز غم او زار مانده‌ام

✿☆✿

یاران من ز بادیه آسان گذشته‌اند
من بی‌رفیق در ره دشوار مانده‌ام

 

مشاعره با ی از شهریار

یا رب مباد کز پا جانان من بیفتد
درد و بلای او کاش بر جان من بیفتد

✿☆✿

یاد آن که جز به روی منش دیده وانبود
وان سست عهد جز سری از ماسوا نبود

✿☆✿
← مشاعره با ی →

یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم

✿☆✿

یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان
تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان

✿☆✿

یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او
یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید