مشاعره با ه از حافظ
همایِ اوجِ سعادت به دامِ ما افتد
اگر تو را گذری بر مُقام ما افتد
★★★
هر آن کو خاطرِ مجموع و یارِ نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولتْ همنشین دارد
★★★
هر آن که جانبِ اهلِ خدا نگه دارد
خُداش در همه حال از بلا نگه دارد
★★★
هر که را با خطِ سبزت سرِ سودا باشد
پای از این دایره بیرون نَنِهَد تا باشد
★★★
هر که شد محرمِ دل در حرمِ یار بِمانْد
وان که این کار ندانست در انکار بِمانْد
★★★
هر مِیِ لعل کز آن دستِ بلورین سِتَدیم
آبِ حسرت شد و در چشمِ گهربار بِمانْد
★★★
هرگزم نقشِ تو از لوحِ دل و جان نَرَوَد
هرگز از یادِ من آن سروِ خرامان نَرَوَد
★★★
← مشاعره با ه →
هر چه جز بارِ غمت بر دلِ مسکینِ من است
برود از دلِ من وز دلِ من آن نرود
★★★
هزار شُکر که دیدم به کامِ خویشت باز
ز رویِ صدق و صفا گشته با دلم دَمساز
★★★
هزار نقد به بازارِ کائنات آرند
یکی به سکهٔ صاحب عیارِ ما نرسد
هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، مِی بنوش
★★★
هزار دشمنم اَر میکنند قصدِ هلاک
گَرَم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
★★★
هر نکتهای که گفتم در وصفِ آن شَمایل
هر کو شنید گفتا لِلّهِ دَرُّ قائل
★★★
← مشاعره با ه →
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر گَه که یادِ رویِ تو کردم جوان شدم
★★★
هزار جهد بکردم که یار من باشی
مرادبخش دل بیقرار من باشی
★★★
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
مشاعره با ه از سعدی
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
★★★
هر که خصم اندر او کمند انداخت
به مراد ویش بباید ساخت
★★★
هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
الحان بلبل از نفس دوستان توست
★★★
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظر است
عشقبازی دگر و نفس پرستی دگر است
★★★
هزار سختی اگر بر من آید آسان است
که دوستی و ارادت هزار چندان است
★★★
هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
وان چه در چشم تو از شوخی و رعنایی هست
★★★
هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
پنجه بر زورآوران انداختن فرهنگ نیست
★★★
← مشاعره با ه →
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص هر که در این دام رفت
★★★
هر که می با تو خورد عربده کرد
هر که روی تو دید عشق آورد
★★★
هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
هر که محرابش تو باشی سر ز خلوت برنیارد
★★★
هر آن ناظر که منظوری ندارد
چراغ دولتش نوری ندارد
★★★
هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد
صد کاروان عالم اسرار بگذرد
★★★
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
★★★
هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
یا مگس را پر ببندد یا عسل را سر بپوشد
★★★
همیگذشت و نظر کردمش به گوشۀ چشم
که یک نظر بربایم، مرا ز من بربود
هر که بی او زندگانی میکند
گر نمیمیرد گرانی میکند
★★★
← مشاعره با ه →
هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
یار با یار سفرکرده به تنها نرود
★★★
هر که را باغچهای هست به بستان نرود
هر که مجموع نشستست پریشان نرود
★★★
هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
تا منتهای کار من از عشق چون شود
★★★
هفتهای میرود از عمر و به ده روز کشید
کز گلستان صفا بوی وفایی ندمید
★★★
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
★★★
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
★★★
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر
★★★
هر که بی دوست میبرد خوابش
همچنان صبر هست و پایابش
★★★
هر که حاجت به درگهی دارد
لازمست احتمال بوابش
★★★
← مشاعره با ه →
هر که نازک بود تن یارش
گو دل نازنین نگه دارش
★★★
هر که نامهربان بود یارش
واجب است احتمال آزارش
★★★
هر که هست التفات بر جانش
گو مزن لاف مهر جانانش
★★★
هر که را نوبتی زدند این تیر
در جراحت بماند پیکانش
★★★
هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش
★★★
هر که از یار تحمل نکند یار مگویش
وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش
★★★
هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
من بیکار گرفتار هوای دل خویش
★★★
هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی
چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش
★★★
همچنان داغ جدایی جگرم میسوزد
مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش
★★★
هزار عهد بکردم که گرد عشق نگردم
همی برابرم آید خیال روی تو هر دم
★★★
هر آن کسم که نصیحت همیکند به صبوری
به هرزه باد هوا میدمد بر آهن سردم
★★★
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
★★★
هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
بینش ما نیاورد طاقت حسن روی او
★★★
هر کس از او به قدر خویش آرزویی همیکنند
همت ما نمیکند زو به جز آرزوی او
★★★
هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی
★★★
همه چشمیم تا برون آیی
همه گوشیم تا چه فرمایی
★★★
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
★★★
← مشاعره با ه →
هرگز این صورت کند صورتگری
یا چنین شاهد بود در کشوری
★★★
هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری
★★★
هرگز نبود سرو به بالا که تو داری
یا مه به صفای رخ زیبا که تو داری
★★★
هر سلطنت که خواهی میکن که دلپذیری
در دست خوبرویان دولت بود اسیری
★★★
همیزنم نفس سرد بر امید کسی
که یاد ناورد از من به سالها نفسی
★★★
هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی
★★★
هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند
بوستانی که چو تو سرو روانش باشی
★★★
همه عالم نگران تا نظر بخت بلند
بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی
★★★
همچون دو مغز بادام اندر یکی خزینه
با هم گرفته انسی وز دیگران ملالی
★★★
← مشاعره با ه →
همه کس را تن و اندام و جمال است و جوانی
وین همه لطف ندارد تو مگر سرو روانی
★★★
هر چه در حسن تو گویند چنانی به حقیقت
عیبت آن است که با ما به ارادت نه چنانی
مشاعره با حرف ه از مولانا
هر لحظه وحی آسمان آید به سر جانها
کاخر چو دردی بر زمین تا چند میباشی برآ
★★★
هین که منم بر در در برگشا
بستن در نیست نشان رضا
★★★
هیچ میدانی چه میگوید رباب
ز اشک چشم و از جگرهای کباب
★★★
همه خوف آدمی را از درونست
ولیکن هوش او دایم برونست
★★★
هین که گردن سست کردی کو کبابت کو شرابت
هین که بس تاریک رویی ای گرفته آفتابت
★★★
هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت
هله پیش آ که بگویم سخن راز به گوشت
★★★
هر که بالاست مر او را چه غمست
هر که آن جاست مر او را چه غمست
★★★
هر جور کز تو آید بر خود نهم غرامت
جرم تو را و خود را بر خود نهم تمامت
★★★
هر دم سلام آرد کاین نامه از فلانست
گویی سلام و کاغذ در شهر ما گرانست
★★★
هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
ما به فلک میرویم عزم تماشا که راست
★★★
هر آنک از سبب وحشت غمی تنهاست
بدانک خصم دلست و مراقب تنهاست
★★★
← مشاعره با ه →
هر آنچ دور کند مر تو را ز دوست بدست
به هر چه روی نهی بیوی ار نکوست بدست
★★★
همچو گل سرخ برو دست دست
همچو میی خلق ز تو مست مست
★★★
هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
وارهد از حد جهان بیحد و اندازه شود
★★★
همیبینیم ساقی را که گرد جام میگردد
ز زر پخته بویی بر که سیم اندام میگردد
★★★
هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد
زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد
★★★
هر ذره که بر بالا مینوشد و پا کوبد
خورشید ازل بیند وز عشق خدا کوبد
★★★
هر کآتش من دارد او خرقه ز من دارد
زخمی چو حسینستش جامی چو حسن دارد
★★★
هر نکته که از زهر اجل تلختر آید
آن را چو بگوید لب تو چون شکر آید
★★★
هر آن دلها که بیتو شاد باشد
چو خاشاکی میان باد باشد
★★★
هر چند که بلبلان گزینند
مرغان دگر خمش نشینند
★★★
هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد
گر بخواهم ور نخواهم او مرا اندرکشد
★★★
← مشاعره با ه →
هم دلم ره مینماید هم دلم ره میزند
هم دلم قلاب و هم دل سکه شه میزند
★★★
هم لبان میفروشت باده را ارزان کند
هم دو چشم شوخ مستت رطل را گردان کند
★★★
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند؟
★★★
همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
چو فروشدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
★★★
هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند
دلتان به چرخ پرد چو بدن گران نماند
★★★
همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد
همه شب دیده من بر فلک استاره شمرد
★★★
هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
هله پیوسته دل عشق ز تو شادان باد
★★★
هست مستی که مرا جانب میخانه برد
جانب ساقی گلچهره دردانه برد
★★★
هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد
همچنان باشد کز سمع و بصر بگریزد
★★★
هر چه آن خسرو کند شیرین کند
چون درخت تین که جمله تین کند
★★★
← مشاعره با ه →
هر که را اسرار عشق اظهار شد
رفت یاری زانک محو یار شد
★★★
هر چه دلبر کرد ناخوش چون بود
هر چه کشت افزاست آتش چون بود
★★★
هر زمان لطفت همی در پی رسد
ور نه کس را این تقاضا کی رسد
★★★
هر کجا بوی خدا میآید
خلق بین بیسر و پا میآید
مشاعره با حرف ه از خیام
برخی از بهترین اشعار خیام که برای مشاعره مناسب هستند به شرح زیر می باشند.
هر چند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا
★★★
هر ذره که در خاک زمینی بودهست
پیش از من و تو تاج و نگینی بودهست
★★★
هر سبزه که بر کنار جویی رستهست
گویی ز لب فرشتهخویی رستهست
★★★
← مشاعره با ه →
هر راز که اندر دل دانا باشد
باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
★★★
هر صبح که روی لاله شبنم گیرد
بالای بنفشه در چمن خم گیرد
★★★
هرگز دل من ز علم محروم نشد
کم ماند ز اسرار که معلوم نشد
★★★
هم دانهٔ امید به خرمن ماند
هم باغ و سرای بی تو و من ماند
★★★
هر یک چندی یکی برآید که منم
با نعمت و با سیم و زر آید که منم
★★★
هنگام صبوح ای صنم فرخ پی
برساز ترانهای و پیشآور می
مشاعره با ه از عراقی
هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما
★★★
هر دلی کو به عشق مایل نیست
حجرهٔ دیو خوان، که آن دل نیست
★★★
← مشاعره با ه →
هر که را جام می به دست افتاد
رند و قلاش و میپرست افتاد
★★★
هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
باشد که چو روز آید بروی گذرت افتد
★★★
هر که او دعوی مستی میکند
آشکارا بتپرستی میکند
★★★
هر که در بند زلف یار بود
در جهانش کجا قرار بود؟
★★★
هیهات! کزین دیار رفتم
ناکرده وداع یار رفتم
★★★
هر زمان جوری ز خوبان میکشم
هر نفس دردی ز دوران میکشم
مشاعره با ه از شهریار
هیچ آفریدهای به جمال فریده نیست
این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست
★★★
← مشاعره با ه →
هر سحر یاد کز آن زلف و بناگوش کنیم
روز خود با شب غم دست در آغوش کنیم
★★★
هردم چو توپ میزندم پشت پای وای
کس پیش پای طفل نیفتد که وای وای