مشاعره با ط، شعرهایی که با حرف ط شروع می‌شوند

مشاعره با ط یکی از سخت ترین گزینه‌های برای بازی مشاعره است. چراکه ابیات محدودی وجود دارند که با حرف ط شروع شوند. ما در این مقاله مجموعه کاملی از اشعاری که با حرف ط شروع می‌شوند را گرداوری کرده‌ایم.

 

مشاعره بر اساس حروف الفبا

 

مشاعره با ط

مشاعره با ط از حافظ

طایر دولت اگر باز گذاری بِکُنَد
یار بازآید و با وصل قراری بِکُنَد

★★★

طالع اگر مدد دهد، دامَنَش آوَرَم به کف
گر بِکَشَم زهی طَرَب، ور بِکُشَد زهی شرف

★★★

طَرْفِ کَرَم ز کَس نَبَست، این دلِ پُر امیدِ من
گر چه سخن همی‌بَرَد، قصهٔ من به هر طرف

★★★

طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری

★★★

طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری

★★★
← مشاعره با ط →

طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم

★★★

طرهٔ شاهد دنیا همه بند است و فریب
عارفان بر سر این رشته نجویند نزاع

 

مشاعره با ط از سعدی

طرفه می‌دارند یاران صبر من بر داغ و درد
داغ و دردی کز تو باشد خوشترست از باغ ورد

★★★

طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن
با شهد می‌رود ز دهانت به در سخن

 

شعر از ط

 

مشاعره با حرف ط از مولانا

طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را
لابه گری می‌کنمت راه تو زن قافله را

★★★
← شعر با ط →

طبیب درد بی‌درمان کدامست
رفیق راه بی‌پایان کدامست

★★★

طرب ای بحر اصل آب حیات
ای تو ذات و دگر مهان چو صفات

★★★

طوطی جان مست من از شکری چه می‌شود
زهره می پرست من از قمری چه می‌شود

★★★

طرفه گرمابه بانی کو ز خلوت برآید
نقش گرمابه یک یک در سجود اندرآید

★★★

طواف حاجیان دارم به گرد یار می‌گردم
نه اخلاق سگان دارم نه بر مردار می‌گردم

★★★

طبیبیم حکیمیم طبیبان قدیمیم
شرابیم و کبابیم و سهیلیم و ادیمیم

★★★

طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او
تو ببین قدرت حق را چو درآمد خوش و مست او

★★★
← مشاعره با ط →

طوطی و طوطی بچه‌ای قند به صد ناز خوری
از شکرستان ازل آمده‌ای بازپری

★★★

طبع چیزی نو به نو خواهد همی
چیز نو نو راهرو خواهد همی

★★★

طواف کعبه دل کن اگر دلی داری
دلست کعبه معنی تو گل چه پنداری

★★★

طاقت عشقت ندارد هیچ جان
این چه جان است این چه جان آورده‌ای؟

 

مشاعره با ط

 

مشاعره با حرف ط در اشعار دیگر شاعران

طلعت تابنده‌تر ز طلعت خورشید
نعمت پاینده‌تر ز جودی و ثهلان

«رودکی»

★★★

طرهٔ یار پریشان چه خوش است
قامت دوست خرامان چه خوش است

«عراقی»

★★★
← مشاعره با ط →

طبیب دست کشید از علاج درد دلم
چه سود درد دلم را علاج با معجون؟

علاج درد عراقی بجز تو کس نکند
تویی که زنده کنی مرده را به کن فیکون

«عراقی»

★★★

طبعم از لعل تو آموخت درافشانی‌ها
ای رخت چشمه خورشید درخشانی‌ها

«شهریار»

★★★

طبیبِ بی مُرُوَّت کِی به بالینِ فقیر آید؟
که کس در بندِ درمان نیست درد بی‌دوایان را

«شهریار»

★★★
← شعر با ط →

طوطی خجل فرو ماند، از بلبلِ زبانت
مجلس پُر از شکر شد، از پسته دهانت

«سیف فرغانی»

★★★

طواف کعبه عشق از کسی درست آید
که دیده زمزم او گشت و دل مقام خلیل

«خواجوی کرمانی»

★★★

طومارِ ناامیدیِ ما ناگشودنی‌ست
پیچیده‌ایم در گِرِه این اشک و آه را

«صائب تبریزی»

 

شعر با حرف ط

 

طبع هلالی از جهان سوی عدم کشد ولی
رفت بباد نیستی، خوش‌تر از این دیار کو؟

«هلالی جغتایی»

★★★

طلایی شد چمن ساقی بگردان جام زرین را
بکش بر روی اوراق خزان دست نگارین را

سر زلفی که در دنبال دارد خطّ معزولی
کم از خواب پریشان نیست چشم عاقبت بین را

«صائب تبریزی»

★★★

طوطی ناطقه‌ام قوت گفتار نداشت
دیدم آئینه‌ی روی تو و گویا گشتم

«محتشم کاشانی»

★★★

طلسم شیشه نتواند برآمد با می زورین
عبث سر در سر پر شور من افلاک نگذارد

«صائب تبریزی»

★★★
← مشاعره با ط →

طوطیانِ سبزپوشِ عالمِ ایجاد را
حِلّه طاوس در بر می‌کند فصلِ خزان

«صائب تبریزی»

★★★

طبع دانا را خموشی به‌ که ‌گوهر در محیط
از حبابی بیش نبود گر دهد بیرون نفس

«بیدل دهلوی»

★★★

طی نگشته روزگارِ کودکی، پیری رسید
از کتابِ عُمرِ ما، فصلِ شَباب افتاده است

«رهی معیری»

★★★

طومار محبتی که دل نقطه‌ی اوست
پیچیدم و گفتم بفرستم برِ دوست

چون غنچه ز شوق، خودبه‌خود وا گردید
از شادی وصل او، نگنجید به پوست

«بیدل دهلوی»

★★★

طوافم لحظه دیدار چشمان تو باطل شد
من اما همچنان در فکر دور باطلی دیگر

«فاضل نظری»

★★★
← مشاعره با ط →

طاقتی ‌کو تا کسی سر منزلی آرد به دست
هرکجا رفتیم سعی نارسا زنجیرِ پاست

«بیدل دهلوی»

★★★

طی شد ایام جوانی از بناگوش سفید
شب شود کوتاه، چون صبح از دو جانب سر زند

«صائب تبریزی»

★★★

طبع من بلبل گلزار صفا بود و صفی
که چو مرغان بهشتی به صفیر آمده است

«شهریار»

★★★

طمع مهر و وفا همت کوته نظرآنست
مرد عشق این همه اسباب نبیند هرگز

«امیر خسرو دهلوی»

★★★

طالب هوسِ غربت و انداز سفر داشت
سودای تواش نکته‌ی حُب الوطن آموخت

«طالب آملی»

★★★

طره‌ی پریشانش دیدم و به دل گفتم
این همه پریشانی بر سر پریشانی

«شیخ بهایی»

★★★

طلب کن نشئه زان ساقی که بی می چشم خوبان را
به قدر هوش ما گه مست و گه مخمور می‌دارد

«محتشم کاشانی»

★★★

طوطی ار پستهٔ خندان تو بیند گوید
که ز تنگ شکر این پسته شکربارتر است

هر گرفتار که در بند تو می‌نالد زار
می‌برد حسرت صیدی که گرفتارتر است

«فروغی بسطامی»

★★★
← مشاعره با ط →

طپيد آئينه بس که در آرزويش
زجوهر نفس ميزند مو به مويش

تبسّم، تکلّم، تغافُل، ترحّم
نمی زيبَد الّا به روی نکويش

«بیدل دهلوی»

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید