مشاعره با ش از حافظ
شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست
صلایِ سرخوشی، ای صوفیان باده پرست
❆❆❆
شربتی از لبِ لعلش نچشیدیم و بِرَفت
رویِ مَه پیکرِ او سیر ندیدیم و برفت
❆❆❆
شنیدهام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت
فِراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
❆❆❆
شراب و عیش نهان چیست؟ کارِ بیبنیاد
زدیم بر صفِ رندان و هر چه بادا باد
❆❆❆
← مشاعره با ش →
شاهد آن نیست که موییّ و میانی دارد
بندهٔ طلعتِ آن باش که آنی دارد
شاهین صفت چو طعمه چشیدم ز دستِ شاه
کِی باشد التفات به صید کبوترم؟
❆❆❆
شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند
❆❆❆
شرابِ بیغَش و ساقیِّ خوش دو دامِ رهند
که زیرکانِ جهان از کمندشان نَرَهَند
❆❆❆
شرابِ تلخ میخواهم که مردافکن بُوَد زورش
که تا یک دَم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
❆❆❆
شاه شمشادقدان خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
❆❆❆
شراب لعل کش و روی مه جبینان بین
خلاف مذهب آنان جمال اینان بین
❆❆❆
← مشاعره با ش →
شهریست پرظریفان و از هر طرف نگاری
یاران صلای عشق است گر میکنید کاری
مشاعره با ش از سعدی
شب فراق نخواهم دواج دیبا را
که شب دراز بود خوابگاه تنها را
❆❆❆
شب فراق که داند که تا سحر چند است
مگر کسی که به زندان عشق دربند است
❆❆❆
شراب از دست خوبان سلسبیلست
و گر خود خون میخواران سبیلست
❆❆❆
شادی به روزگار گدایان کوی دوست
بر خاک ره نشسته به امید روی دوست
❆❆❆
شورش بلبلان سحر باشد
خفته از صبح بیخبر باشد
❆❆❆
شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد
❆❆❆
شاید این طلعت میمون که به فالش دارند
در دل اندیشه و در دیده خیالش دارند
❆❆❆
شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
بیگانه و خویش از پس و پیشت نگرانند
❆❆❆
شیرین دهان آن بت عیار بنگرید
در در میان لعل شکربار بنگرید
❆❆❆
شرط است جفا کشیدن از یار
خمر است و خمار و گلبن و خار
❆❆❆
← مشاعره با ش →
شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام
روی تو دیدن به صبح روز نماید تمام
❆❆❆
شکست عهد مودت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم
شب دراز به امید صبح بیدارم
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم
❆❆❆
شب است و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
غنیمت است چنین شب که دوستان بینی
مشاعره با حرف ش از مولانا
شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
راست بگو شمع رخت دوش کجا بود کجا
❆❆❆
شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها
مه بدرست روح تو کز او بشکافت ظلمتها
❆❆❆
شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ
تا بود چنین بودی تا باد چنان بادا
❆❆❆
شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها
شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمعها
❆❆❆
شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را
چون با زنی برانی سستی دهد میان را
❆❆❆
← مشاعره با ش →
شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما
ناچار گفتنیست تمامی ماجرا
❆❆❆
شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا
چو قسمتست چه جنگست مر مرا و تو را
❆❆❆
شنیدم مر مرا لطفت دعا گفت
برای بنده خود لطفها گفت
❆❆❆
شاه گشادست رو دیده شه بین که راست
باده گلگون شه بر گل و نسرین که راست
❆❆❆
شیر خدا بند گسستن گرفت
ساقی جان شیشه شکستن گرفت
❆❆❆
شکایتها همیکردی که بهمن برگ ریز آمد
کنون برخیز و گلشن بین که بهمن بر گریز آمد
❆❆❆
شب رفت حریفکان کجایید
شب تا برود شما بیایید
❆❆❆
شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد
ساده دل مردی که دل بر وعده مستان نهاد
❆❆❆
شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود
زانک شاهنشاه ما هم شاه و هم درویش بود
❆❆❆
← مشاعره با ش →
شهر پر شد لولیان عقل دزد
هم بدزدد هم بخواهد دستمزد
❆❆❆
شب شد و هنگام خلوتگاه شد
قبله عشاق روی ماه شد
❆❆❆
شرح دهم من که شب از چه سیه دل بود
هر کی خورد خون خلق زشت و سیه دل شود
❆❆❆
شدم ز عشق به جایی که عشق نیز نداند
رسید کار به جایی که عقل خیره بماند
❆❆❆
شاهدی بین که در زمانه بزاد
بت و بتخانه را به باد بداد
❆❆❆
شعر من نان مصر را ماند
شب بر او بگذرد نتانی خورد
❆❆❆
شاخ گلی باغ ز تو سبز و شاد
هست حریف تو در این رقص باد
❆❆❆
شب گشت ولیک پیش اغیار
روزست شب من از رخ یار
❆❆❆
شادیی کان از جهان اندر دلت آید مخر
شادیی کان از دلت آید زهی کان شکر
❆❆❆
شدست نور محمد هزار شاخ هزار
گرفته هر دو جهان از کنار تا به کنار
❆❆❆
← شعر با ش →
شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
به خون دل برآید کار درویش
❆❆❆
شدهام سپند حسنت وطنم میان آتش
چو ز تیر تست بنده بکشد کمان آتش
❆❆❆
شکست نرخ شکر را بتم به روی ترش
چه بادههاست بتم را در آن کدوی ترش
❆❆❆
شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش
دل خراب طپیدن گرفت از آغازش
❆❆❆
شتران مست شدستند ببین رقص جمل
ز اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل
❆❆❆
شاگرد تو می باشم گر کودن و کژپوزم
تا زان لب خندانت یک خنده بیاموزم
❆❆❆
شب دوشینه ما بیدار بودیم
همه خفتند و ما بر کار بودیم
❆❆❆
شراب شیره انگور خواهم
حریف سرخوش مخمور خواهم
❆❆❆
شد ز غمت خانه سودا دلم
در طلبت رفت به هر جا دلم
❆❆❆
شنیدی تو که خط آمد ز خاقان
که از پرده برون آیند خوبان
❆❆❆
شمس دین بر یوسفان و نازنینان نازنین
بر سر جمله شهان و سرفرازان نازنین
❆❆❆
شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان
برکش آن تیغ چو پولاد و بزن بر سرشان
❆❆❆
← مشاعره با ش →
شاه ما باری برای کاهلان
گنج میبخشد به هر دم رایگان
❆❆❆
شب که جهان است پر از لولیان
زهره زند پرده شنگولیان
❆❆❆
شب شد ای خواجه ز کی آخر آن یار تو کو
یار خوش آواز تو آن خوش دم و شش تار تو کو
❆❆❆
شکر ایزد را که دیدم روی تو
یافتم ناگه رهی من سوی تو
❆❆❆
شحنه عشق میکشد از دو جهان مصادره
دیده و دل گرو کنم بهر چنان مصادره
❆❆❆
شنیدم کاشتری گم شد ز کردی در بیابانی
بسی اشتر بجست از هر سوی کرد بیابانی
❆❆❆
شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانی
در این مستی اگر جرمی کنم تا رو نگردانی
❆❆❆
شنودم من که چاکر را ستودی
کی باشم من تو لطف خود نمودی
❆❆❆
شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی
چاره او یابد که تش بیچارگی روزی کنی
❆❆❆
شب و روز آن نکوتر که به پیش یار باشی
به میان سرو و سوسن گل خوش عذار باشی
❆❆❆
شکنی شیشه مردم گرو از من گیری
همه شب عهد کنی روز شکستن گیری
❆❆❆
شد جادوی حرام و حق از جادوی بری
بر تو حرام نیست که محبوب ساحری
❆❆❆
شاها بکش قطار که شهوار میکشی
دامان ما گرفته به گلزار میکشی
❆❆❆
شوری فتاد در فلک ای مه چه شستهای
پرنور کن تو خیمه و خرگه چه شستهای
❆❆❆
شیردلا صد هزار شیردلی کردهای
در کرم از آفتاب نیز سبق بردهای
❆❆❆
شدم به سوی چه آب همچو سقایی
برآمد از تک چه یوسفی معلایی
❆❆❆
← مشاعره با ش →
شبی که دررسد از عشق پیک بیداری
بگیرد از سر عشاق خواب بیزاری
مشاعره با ش از عراقی
شوری ز شراب خانه برخاست
برخاست غریوی از چپ و راست
❆❆❆
شاد کن جان من، که غمگین است
رحم کن بر دلم، که مسکین است
❆❆❆
شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
در آرزوی روی تو، وانگاه ببینم
❆❆❆
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
❆❆❆
← مشاعره با ش →
شهری است بزرگ و ما دروییم
آبی است حیات و ما سبوییم
❆❆❆
شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟
به جان میجویمت جانا، کجایی؟
مشاعره با ش از شهریار
شب به هم درشکند زلف چلیپایی را
صبحدم سردهد انفاس مسیحایی را
❆❆❆
شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه کردنست
❆❆❆
شنیدهام که به شاهان عشق بخشی تاج
به تاج عشق تو من مستحقم و محتاج
❆❆❆
شباب عمر عجب با شتاب میگذرد
بدین شتاب خدایا شباب میگذرد
❆❆❆
شبست و چشم من و شمع اشکبارانند
مگر به ماتم پروانه سوگوارانند
❆❆❆
شبها به کنج خلوتم آواز میدهند
کای خفته گنج خلوتیان باز میدهند
❆❆❆
← مشاعره با ش →
شمعی فروخت چهره که پروانه تو بود
عقلی درید پرده که دیوانه تو بود
❆❆❆
شب است و باغ گلستان خزان رؤیاخیز
بیا که طعنه به شیراز میزند تبریز
❆❆❆
شب گذشته شتابان به رهگذار تو بودم
به جلد رهگذر اما در انتظار تو بودم
❆❆❆
شکفتهام به تماشای چشم شهلایی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشایی
❆❆❆
شبی را با من ای ماه سحرخیزان سحر کردی
سحر چون آفتاب از آشیان من سفر کردی
❆❆❆
شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی
لرزان بسان ماه و لغزان بسان ماهی