بزرگ در جدول؛ معادل کلمه بزرگ در جدول چیست؟

کلمه بزرگ در جدول معادل‌های فراوانی دارد. گت، مها، کابر و بیوک از معادل های بزرگ در جدول هستند. بزرگ ایل بکتاش، بزرگ جثه یغر و بزرگ زروخانه سردمدار نامیده می‌شود.

بزرگ در جدول - معنی بزرگ در حل جدول

 

ستاره | سرویس سرگرمی – لغت بزرگ، واژه‌ای است که معادل‌های بیشماری را برای آن می‌توان بیان کرد. مفهوم گسترده‌ای که در ادبیات و زبان فارسی معانی مختلفی را به خود اختصاص داده است. اما آیا می‌دانید معادل کلمه بزرگ در جدول‌های متقاطع و غیر متقاطع چیست؟

 

معادل کلمه بزرگ در جدول

معادل کلمه بزرگ در جدول دو حرفی

  • گت

 

معادل کلمه بزرگ در جدول سه حرفی

  • مها

 

معادل کلمه بزرگ در جدول چهار حرفی

  • کابر
  • بیوک
  • سترگ

 

معادل کلمه بزرگ در جدول پنج حرفی

  • سالار

 

راهنمای حل سوالات حاوی بزرگ در جدول 

بزرگ انگلیسی: بیگ
بزرگ ایل: بکتاش
بزرگ تر: مهتر
بزرگ ترین پستاندار: فیل
بزرگ ترین تولید کننده مس در جهان:‌ شیلی
بزرگ ترین حامی دولت پاکستان: امریکا
بزرگ ترین معدن کار مس در جهان: کودلکو
بزرگ ترین واگذارکننده وام مسکن در انگلستان: هالیفکس
بزرگ جثه: یغر، عظیم
بزرگ داشتن: تشریف
بزرگ داشته شده: مکرم
بزرگ در گویش طبری: بمان, گ
بزرگ ده: کدخدا
بزرگ زادگان: نجبا
بزرگ زورخانه: سردمدار
بزرگ شدن: رشد
بزرگ طایفه: خان
بزرگ فامیل: ریش سفید
بزرگ قبیله: بگ
بزرگ قوم: بیوک
بزرگ گروه: سر میر
بزرگ مرتبه: والا
بزرگ منشی: نب
بزرگ ناخراشیده: گت
بزرگ و باهیبت: مرجب
بزرگ و تناور: جسیم
بزرگ و ثروتمند: بای
بزرگ و سرور:‌کیا
بزرگ و فرمانده گروه: سرمیر
بزرگ و گرانقدر: متعال
بزرگ و مهتر: شیخ
بزرگ و مهتر قوم: سالار
بزرگ و کوچک آن در زمستان است: چله
آگهی تبلیغاتی بزرگ و مصور دیواری: افیش
انبار بزرگ مسقف: سوله
انگشت بزرگ انسان: ابهام
اولین تمدن بزرگ قاره آمریکا: اولمک
این کشور بزرگ ترین تولیدکننده زمرد در جهان است: کلمبیا
باغ بزرگ بدون حصار: بستان
بشقاب بزرگ و معمولا بیضی: دیس
بشکه بزرگ آب یا نفت: تانکر
پدر بزرگ بخاری: کرسی
پدر بزرگ سنجاق: میخ
پلی بزرگ در شهرستان سوادکوه: ورسک
پنج خشکی بزرگ دنیا: قاره
پهنه بزرگ آبی: دریا
تالار بزرگ: هال
جلگه بزرگ علفزار: استپ
چادر بزرگ که رختخواب را در آن می بندند: چادر شب
چوبدستی بزرگ و کلفت: چماق
حیوان بزرگ جثه دریایی: وال
حیوان بزرگ دریا: گاو یال
حیوان بزرگ دریایی: نهنگ
خار پشت بزرگ تیرانداز: سیخول
خانم بزرگ منش: خاتون
خروس بزرگ جثه با پاهای بلند: لاری
خود بزرگ بینی: استکبار
خود بزرگ نمایی و کبر: غرور
دیگ بزرگ مسی: پاتیل
زنگ بزرگ کلیسا: ناقوس
سبد بزرگ میوه: کوار
ستاره ای بزرگ و روشن: رامح
سنگ بزرگ و سخت: صخره

بیشتر بخوانید:

 

بزرگ در فرهنگ‌های زبان فارسی

فرهنگ معین: دارای حجم، وسعت یا کمیت زیاد، برجسته، نمایان، بالغ، بزرگسال، دارای سن بیشتر، عنوان احترام آمیز برای پدر، مادر، دایی و، رییس، پیشوا. [خوانش: (بُ زُ) (ص.)]

لغت نامه دهخدا: بزرگ. [ب َ رَ] (اِ) بزرک. تخم کتان.

فرهنگ عمید: دارای اندازه یا حجم زیاد، کلان: خانهٴ بزرگ

فرهنگ فارسی هوشیار: کلان

 

ترجمه بزرگ در زبان‌های دیگر

انگلیسی: Big

آلمانی: groot

فرانسوی: gros

ایتالیایی: grande

عربی: اضافی، بالغ، رییسی، سامی، شامل، ضخم، عالی، عدید، عظیم، قبر، کبیر، مجموع اجمالی، مهیب، هائل، واسع، وقور

ترکی: büyük

 

همانطور که گفته شد بزرگ واژه‌ای است که مفاهیم بسیار گسترده‌ای را پوشش می‌دهد. بنابراین لغات و کلمات معادل بسیاری می‌توان برای آن در جداول متقاطع ذکر نمود. چنانچه کلمه‌ دیگری به غیر از آنچه در متن گفته شده بود برای بزرگ در جدول یافته‌اید آن را در قسمت نظرات ارسال و با دیگر کاربران به اشتراک گذارید.

 
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید