ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است

با خواندن معنی و کاربرد ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است و بازآفرینی آن با یک انشا و یک حکایت می‌توانید ایده های بیشتری برای باز آفرینی این مثل پیدا کنید و مهارت های نوشتاری خود را نتقویت کنید.

ضرب المثل بر اساس حروف الفبا
ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است

یکی از فعالیت های مثل نویسی نگارش نهم، بازنویسی مثل «فضول را بردند جهنم، گفت هیزمش تر است» فعالیت صفحه ۸۴ است. در این مطلب کاربرد و معنی ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است و بازآفرینی آن را خواهید خواند. 

 

ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است و بازآفرینی آن

 

ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تر است و بازآفرینی آن

معنی ضرب المثل:

فضول به معنی کسی است که بی جهت در کار دیگران دخالت کند. ضرب المثل فضول را بردند جهنم یعنی آدم فضول که در همه چیز دخالت می‌کند و به همه چیز ایراد می‌گیرد در جایی که حد و جایگاهی ندارد هم دست از دخالت بر نمی‌دارد حتی زمانی که بر اثر کارهای زشتش به جهنم می‌رود در آتش جهنم هم از هیزم های جهنم ایراد می‌گیرد و فضولی می‌کند . برای او عواقب این کار، مثل سوختن در آتش جهنم هم مهم نیست…

این ضرب المثل فارسی را که بسیار مشهور و رایج است وقتی به کار می‌بردند که از دخالت های بی جا و بی مورد شخصی عصبانی شده باشند و بخواهند بگویند آدم فضول هیچ وقت اصلاح نمی شود و در هر شرایطی به دخالت کردن در کار دیگران می‌پردازد.

 

ضرب المثل مشابه: نخود هر آش شدن

 

انشا بازآفرینی مثل فضول را بردند جهنم، گفت هیزمش تر است

مقدمه:

حتما با آدم هایی مواجه شده اید که خود را همه چیز دان می‌پندارند و در کار همه دخالت می‌کنند. این افراد که غالبا در زندگی خود هم در مانده اند، مدام برای دیگران تعیین تکلیف می‌کنند و خودشان را معیار درست و غلط هر چیز می‌دانند. 

بدنه:

یکی از نشانه های نادانی این است که فردی خودش را در همه امور دانا تصور کند و فکر کند می‌تواند درباره همه چیز اظهار نظر کند. این افراد نادان در همه جا پیدا می‌شوند و باعث آزار و اذیت و چه بسا گمراهی دیگران می‌گردند. اما واکنش درست در برابر اینجور افراد بسیار مهم است. نباید گول ظاهر اندیشمند آن ها را بخوریم و به حرفشان گوش کنیم و نباید اجازه دهیم هر کسی وارد حریم خصوصی ما شود و برای مسائل زندگی ما راه حل بدهد یا از ما ایراد بی جا بگیرد.

شاید نتوان به آن ها مستقیم گفت: فضول را بردند جهنم، گفت هیزمش تر است… اما می‌توان با رفتار درست این موضوع را به آن ها فهماند. همچنین باید دانست که آدم فضول، اصلاح پذیر نیست و در هر شرایطی حتی زمانی که ممکن است خودش هم ضرر کند، دست از فضولی برنمی‌دارد. بنابراین نباید به ایرادها و اظهار نظرهای آن ها اهمیت دهیم و از کاری که انجام می‌دهیم دلسرد و ناامید شویم. در واقع نباید به دام این افراد بیفتیم و بهتر است خودمان را از آدم های فضول دور نگه داریم.

نتیجه:

باید به آدم های فضول یادآوری کرد که در مسائلی که به آن ها مربوط نیست دخالت نکنند و حد خود را بدانند. 

 

حکایت ضرب المثل فضول را بردند جهنم - ملانصرالدین و درخت گردو

 

حکایتی برای ضرب المثل فضول را بردند جهنم گفت هیزمش تره

روزی مردی که بسیار فضول بود و خودش را خیلی عاقل و دانا تصور می‌کرد، زیر سایه درخت گردویی نشست تا کمی خستگی در کند. آنجا چشمش به کدوتنبل هایی که آن اطراف سبز شده بودند افتاد و گفت: “خدایا! همه کارهایت عجیب و غریب است! کدو به این بزرگی را روی بوته ای به این کوچکی می رویانی و گردوهای به آن کوچکی را روی درخت به این بزرگی!”
هنوز حرفش تمام نشده بود که از بالای درخت گردو، یک گردوی کوچک بر سرش افتاد.

مرد که با این اتفاق ناگهان به خودش آمده بود بلافاصله از جا جست و به آسمان نظر انداخت و گفت:
” خدایا! خطای من را ببخش! دیگر در کار و حکمت تو دخالت نمیکنم، چون هیچ معلوم نبود اگر روی این درخت به جای گردو، کدو تنبل به آن بزرگی رویانده بودی الان چه بلایی بر سر من آمده بود.”

 

کاربران عزیز؛ شما نیز انشاهای خود را درباره بازنویسی ضرب المثل فضول را بردند جهنم برای ما در بخش «نظرات و پرسش‌ها» بنویسید تا با نام خودتان منتشر شود. شما می‌توانید بازآفرینی مثل کوه به کوه نمیرسد ولی آدم به آدم میرسد به زبان ساده را نیز که یکی دیگر از فعالیت های مثل نویسی نگارش پایه نهم است در ستاره بخوانید. 

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

  • Negin.138285

    ببخشید ولی انشاتو دوس نداشتم

  • در روزگاران قدیم فرد بسیار کنجکاو و فضولی بود که دلش می خواست از کار همه سر در آورد. گاهی گوشه ای نشسته و به حرف دیگران گوش می داد، گاهی به کار دیگران نظاره می کرد، گاهی در مسائل مختلف که به او مربوط نمی شد دخالت می کرد، سوال هایی می پرسید که دیگران دوست نداشتند او جوابش را بداند،گه گاهی هم بر پشت بام خانه اش می نشست و دیده بان محله می شد و آمار رفت و آمد خانه ی مردم را داشت و خلاصه همه را عصبانی کرده بود.
    روزی از روز ها که در حال فضولی بود و هی از کار مردی سـوال می پرسید: که چرا این مواد را داخل این ظرف ریخته ای؟ یا این ماده ها برای چیست؟ چرا زیر اجاق را روشن نکرده ای؟ کارَت تا کِی طول میکشد؟ چرا اینها اینقدر بد بو است و…
    ناگهان مرد عصبانی شد و با صدای بلند گفت: می دانی چیست؟ فضولی را بردند جهنم گفت هیزوش تر است!

نظر خود را بنویسید