مشاعره با ج از حافظ
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
☆☆✿☆☆
جمالت آفتابِ هر نظر باد
ز خوبی رویِ خوبت خوبتر باد
☆☆✿☆☆
جانْ بی جمالِ جانان میلِ جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقّا که آن ندارد
☆☆✿☆☆
جهان بر ابرویِ عید از هِلال وَسمه کشید
هِلال عید در ابرویِ یار باید دید
☆☆✿☆☆
جوزا سَحَر نهادْ حمایل برابرم
یعنی غلامِ شاهم و سوگند میخورم
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جامی بده که باز به شادی روی شاه
پیرانه سر هوای جوانیست در سرم
☆☆✿☆☆
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دوّار بماند
☆☆✿☆☆
جای آنست که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش
☆☆✿☆☆
جان میدهم از حسرت دیدار تو چون صبح
باشد که چو خورشید درخشان به درآیی
مشاعره با ج از سعدی
جان ندارد هر که جانانیش نیست
تنگ عیشست آن که بستانیش نیست
☆☆✿☆☆
جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
مویی نفروشم به همه ملک جهانت
☆☆✿☆☆
جان من! جان من فدای تو باد
هیچت از دوستان نیاید یاد
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
یاری که تحمل نکند یار نباشد
☆☆✿☆☆
جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال
☆☆✿☆☆
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
صانع خدایی کاین وجود آورد بیرون از عدم
☆☆✿☆☆
جور بر من میپسندد دلبری
زور با من میکند زورآوری
☆☆✿☆☆
جمعی که تو در میان ایشانی
زآن جمع به در بود پریشانی
☆☆✿☆☆
جمیع پارسایان گو بدانند
که سعدی توبه کرد از پارسایی
چنان از خَمر و زَمر و نای و ناقوس
نمیترسم که از زهد ریایی
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جلوه کنان میروی و باز میآیی
سرو ندیدم بدین صفت متمایل
هر صفتی را دلیل معرفتی هست
روی تو بر قدرت خدای دلایل
☆☆✿☆☆
جز عهد و وفای تو که محلول نگردد
هر عهد که بستم هوسی بود و هوایی
☆☆✿☆☆
جماعتی که نظر را حرام میگویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال
☆☆✿☆☆
جانم دریغ نیست ، ولیکن دل ضعیف
صندوق سِرّ تست نخواهم که بشکنند
☆☆✿☆☆
جهان بی ما بسی بوده است و باشد
برادر جز نکونامی میندوز
مشاعره با حرف ج از مولانا
جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را
از زعفران روی من رو میبگردانی چرا
☆☆✿☆☆
جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را
ای سرو روان بنما آن قامت بالا را
☆☆✿☆☆
جمله یاران تو سنگند و توی مرجان چرا
آسمان با جملگان جسمست و با تو جان چرا
☆☆✿☆☆
جانا قبول گردان این جست و جوی ما را
بنده و مرید عشقیم برگیر موی ما را
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست
هر حریفی کو بخسبد والله از اصحاب نیست
☆☆✿☆☆
جانا جمال روح بسی خوب و بافرست
لیکن جمال و حسن تو خود چیز دیگرست
☆☆✿☆☆
جان سوی جسم آمد و تن سوی جان نرفت
وان سو که تیر رفت حقیقت کمان نرفت
☆☆✿☆☆
جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست
چرا ز باد مکافات داد و بیدادست
☆☆✿☆☆
جان و جهان چو روی تو در دو جهان کجا بود
گر تو ستم کنی به جان از تو ستم روا بود
☆☆✿☆☆
جامم بشکست ای جان پهلوش خلل دارد
در جمع چنین مستان جامی چه محل دارد
☆☆✿☆☆
جان پیش تو هر ساعت میریزد و میروید
از بهر یکی جان کس چون با تو سخن گوید
☆☆✿☆☆
جانی که ز نور مصطفی زاد
با او تو مگو ز داد و بیداد
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جان از سفر دراز آمد
بر خاک در تو بازآمد
☆☆✿☆☆
جانا بیار باده که ایام میرود
تلخی غم به لذت آن جام میرود
☆☆✿☆☆
جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد
این دو که هر دو یکیست جز که همان یک مباد
☆☆✿☆☆
جهان را بدیدم وفایی ندارد
جهان در جهان آشنایی ندارد
☆☆✿☆☆
جان من و جان تو بستست به همدیگر
همرنگ شوم از تو گر خیر بود گر شر
☆☆✿☆☆
جفا از سر گرفتی یاد میدار
نکردی آن چه گفتی یاد میدار
☆☆✿☆☆
جان خراباتی و عمر بهار
هین که بشد عمر چنین هوشیار
☆☆✿☆☆
جانم به چه آرامد ای یار به آمیزش
صحت به چه دریابد بیمار به آمیزش
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جان منست او هی مزنیدش
آن منست او هی مبریدش
☆☆✿☆☆
جمع تو دیدم پس از این هیچ پریشان نشوم
راه تو دیدم پس از این همره ایشان نشوم
☆☆✿☆☆
جانم به فدا بادا آن را که نمیگویم
آن روز سیه بادا کو را بنمی جویم
☆☆✿☆☆
جز جانب دل به دل نیاییم
یک لحظه برون دل نپاییم
☆☆✿☆☆
جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان
مست کن جان را که تا اندررسد در کاروان
☆☆✿☆☆
جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدن
آنک آموخت مرا همچو شرر خندیدن
☆☆✿☆☆
جان جانهایی تو جان را برشکن
کس تویی دیگر کسان را برشکن
☆☆✿☆☆
جان من جان تو جانت جان من
هیچ دیدستی دو جان در یک بدن
☆☆✿☆☆
جانا بیار باده و بختم بلند کن
زان حلقههای زلف دلم را کمند کن
☆☆✿☆☆
← شعر با ج →
جانا نخست ما را مرد مدام گردان
وآنگه مدام درده ما را مدام گردان
☆☆✿☆☆
جانا بیار باده و بختم تمام کن
عیش مرا خجسته چو دارالسلام کن
☆☆✿☆☆
جان منی جان منی جان من
آن منی آن منی آن من
☆☆✿☆☆
جان و سر تو ای پسر نیست کسی به پای تو
آینه بین به خود نگر کیست دگر ورای تو
☆☆✿☆☆
جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو
گر نخواهی کبر را رو بیتکبر خاک شو
☆☆✿☆☆
جسم و جان با خود نخواهم خانه خمار کو
لایق این کفر نادر در جهان زنار کو
☆☆✿☆☆
جان ما را هر نفس بستان نو
گوش ما را هر نفس دستان نو
☆☆✿☆☆
جان آمده در جهان ساده
وز مرکب تن شده پیاده
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جستهاند دیوانگان از سلسله
ز آنک برزد بوی جان از سلسله
☆☆✿☆☆
جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی
عشق پرست ای پسر باد هواست مابقی
☆☆✿☆☆
جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی
☆☆✿☆☆
جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی
من دم نزنم زیرا دم مینزند ماهی
☆☆✿☆☆
جانا نظری فرما چون جان نظرهایی
چون گویم دل بردی چون عین دل مایی
☆☆✿☆☆
جان خاک آن مهی که خداش است مشتری
آن کس ملک ندید و نه انسان و نی پری
☆☆✿☆☆
جان و جهان میروی جان و جهان میبری
کان شکر میکشی با شکران میخوری
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جای دگر بودهای زانک تهی رودهای
آب دگر خوردهای زانک گل آلودهای
☆☆✿☆☆
جان جان مایی، خوشتر از حلوایی
چرخ را پر کرد زینت و زیبایی
☆☆✿☆☆
جان جانی و جان صد جانی
میزنی نعرههای پنهانی
☆☆✿☆☆
جان و جهان! دوش کجا بودهای
نی غلطم، در دل ما بودهای
مشاعره با ج از عراقی
جانا، نظری، که دل فگار است
بخشای، که خسته نیک زار است
☆☆✿☆☆
جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
جز وصل توام هیچ تمنای دگر نیست
☆☆✿☆☆
جانا، حدیث شوقت در داستان نگنجد
رمزی ز راز عشقت در صد بیان نگنجد
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جانا، نظری که ناتوانم
بخشا، که به لب رسید جانم
☆☆✿☆☆
جانا، نظری به ما نکردی
با خویشتن آشنا نکردی
☆☆✿☆☆
جانا، ز منت ملال تا کی؟
مولای توام، دلال تا کی؟
☆☆✿☆☆
جز صبا کیست کزین خسته برد پیغامی؟
جز نسیم از بر دلدار که آرد خبری؟
ای صبا، صبح دمی بر سر کویش بگذر
تا معطر شود آفاق ز تو هر سحری…!
مشاعره با ج از شهریار
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را
☆☆✿☆☆
جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد
وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد
☆☆✿☆☆
← شعر با ج →
جز وصف پیش رویت در پشت سر نگویم
رو کن به هر که خواهی گل پشت و رو ندارد
☆☆✿☆☆
جانا سری به دوشم و دستی به دل گذار
آخر غمت به دوش دل و جان کشیده ام
مشاعره با ج در شعر دیگر شاعران
جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه ز مهر بر جبین میزندش
«خیام»
☆☆✿☆☆
جدا ز لعل لبت، جامْ ماتمی دارد
زدم چو بر لبش انگشت، گرمِ شیون شد
«کلیم کاشانی»
☆☆✿☆☆
جان دادهام و به نزد جانان هیچ است
با درد غمش مایه درمان هیچ است
زنهار مخور غم جهان، ای دل تنگ
دیدیم سراپای جهان، کان هیچ است
«جهان ملک خاتون»
☆☆✿☆☆
جانان اگر نشیند یک بار در کنارم
یک باره میتوانم کردن ز جان کناره
گفتم به شحنه نالم از چشم او ولیکن
پروا ز کس ندارد، مست شراب خواره
«فروغی بسطامی»
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جز من همه در مصرِ قبول تو عزیزند
تقصیر من این است که تقصیر ندارم
«ناظم هروی»
☆☆✿☆☆
جای پای نفست مانده به صحرای خیال،
ای فراسوی تجسم به دلم جا داری
«حزین لاهیجی»
☆☆✿☆☆
جان محال است که در جسم بود فارغبال
خواب آشفته بود مردم زندانی را
«صائب تبریزی»
☆☆✿☆☆
جانا مرا چه سوزی چون بال و پر ندارم
خون دلم چه ریزی چون دل دگر ندارم
«عطار»
☆☆✿☆☆
جان میدهند و دردی، دریوزه مینمایند
هرگز زیان نباشد، سودای عاشقان را
«حزین لاهیجی»
☆☆✿☆☆
جامِ زهرت را بیاور! من برای زندگی
بیش از این چیزی که میبینی مصمّم نیستم!
«حسین دهلوی»
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جراحتِ دلِ ما بر طبیب، ظاهر نیست
که تیرِ غمزه ی او هر چه کرد پنهان کرد
«هلالی جغتایی»
☆☆✿☆☆
جان میدهد نسیمِ خوشش اهل عشق را
دارد مگر نفس ز لبِ لعلِ یار صبح
«صائب تبریزی»
☆☆✿☆☆
جان اگر رفت و غم دوست بجایش بنشست
از چه خوشحال نباشم، مگر اینم کم ازوست
«امیر نظام الدین علیشیرنوایی»
☆☆✿☆☆
جان دادنم به مژده ی وصل تو آرزوست
با آنکه در فراق توام جان نمانده ست
«ملامحمد فضولی»
☆☆✿☆☆
جذبه عاشق اثر در سنگ خارا می کند
کوهکن معشوق خود از سنگ پیدا می کند
«صائب تبریزی»
☆☆✿☆☆
جان اگر خواهی مده تا میتوانی دل ز دست
دل چو رفت از دست، غیر از جان سپردن چاره نیست
«هاتف اصفهانی»
☆☆✿☆☆
← مشاعره با ج →
جانا دلم ز دردِ فراقِ تو کم نسوخت
آخر چه شد که هیچ دلت بر دلم نسوخت
«اوحدی»
☆☆✿☆☆
جان هیچ و جسد هیچ و نفس هیچ و بقا هیچ
ای هستی تو ننگ عدم تا به کجا هیچ
دیدی عدم هستی و چیدی الم دهر
با این همه عبرت ندمید از تو حیا هیچ
«بیدل دهلوی»
☆☆✿☆☆
جز قند لب یار که آرامش جان است
هر قند که خوردیم زیادش به زیان است
«بیداد خراسانی»
☆☆✿☆☆
جواب کن به جز مرا،صدا بزن شبی مرا
و جای تازه بازکن میان زندگانیت
بیا فقط خبر بده مرا قبول کرده ای
سپس سر مرا ببر به جای مژدگانیت
«کاظم بهمنی»
☆☆✿☆☆
جز کوی تو دل را نَبُوَد منزل دیگر
گیرم که بود کوی دگر،کو دل دیگر
«ظریف اصفهانی»