گلچین اشعار شمس لنگرودی؛ عاشقانه های ساده و کوتاه

اگر طرفدار شعرهای ساده و کوتاه عاشقانه باشید اشعار شمس لنگرودی شاعر معاصر را بسیار دلنشین می‌یابید. عاشقانه هایی میان زندگی و مرگ که می‌توانید در اینستاگرام پست کنید یا بعنوان اس ام اس و پیامک با دوست خود به اشتراک بگذارید.

اشعار شمس لنگرودی

محمد شمس لنگرودی از شاعران معاصر ایرانی ۲۶ آبان ۱۳۲۹ در لنگرود به دنیا آمده است. زبان‌ شعری ساده و پرداختن به زندگی روزمره، کوتاه نویسی و رگه‌های طنز، همچنین پر رنگ بودن عشق در اشعار شمس لنگرودی، از ویژگی‌های اصلی شعرهای اخیر اوست. طبق آنچه در اشعار مهدی فرجی می بینیم، شمس نیز یکی از مدافعان و مبشران ساده نويسی در شعر است و با پیچیده نویسی مخالف است. 

از معروف‌ترین کتاب شعرهای منتشر شده از شمس لنگرودی، می‌توان «قصیده لبخند چاک چاک»، «نت‌هایی برای بلبل چوبی» و «پنجاه و سه ترانه عاشقانه» را نام برد. این شاعر، آثار تحقیقی مهمی مثل تاریخ تحلیلی شعر نو در ۴ جلد را نیز در کارنامه خود دارد. همچنین سابقه بازیگری در فیلم‌هایی مثل «احتمال باران اسیدی» و  «دوباره زندگی» را دارد. 

اگر به دنبال بهترین شعرهای نو کوتاه احساسی و شعر سپید عاشقانه هستید این مطلب را که برگزیده ای از زیباترین عاشقانه‌های شمس لنگرودی است بخوانید. 

 

گلجین اشعار شمس لنگرودی؛ عاشقانه های ساده و کوتاه

 

اشعار عاشقانه شمس لنگرودی

شعر عاشقانه شمس لنگرودی شامل شعر نو غمگین و شعرهای عاشقانه و احساسی است. در ادامه چند نمونه از بهترین این اشعار را باهم می خوانیم. 

حکایت باران بی امان است
این گونه که من
دوستت می دارم
شوریده وار و پریشان
بر خزه ها و خیزاب ها
به بیراهه و راهها تاختن
بی تاب، بی قرار
دریایی جستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی قرار است
این گونه که من دوستت می دارم

(شعر باران شمس لنگرودی)

❧⚘⚘⚘☙

دست های تو
تصمیمم بود
باید می گرفتم و
دور میشدم…

❧⚘⚘⚘☙

 

گلجین اشعار شمس لنگرودی؛ عاشقانه های ساده و کوتاه

 

❧⚘ اشعار کوتاه شمس لنگرودی ⚘☙

دوستت دارم
و پنهان کردن آسمان
پشت میله های قفس
آسان نیست
آن چه که پنهان می ماند خون است
خون است و عسل
که به نیش زنبوری
آشکار می شود
دوستت دارم
و نقشه ای از بهشت را می بینم
دورادور
با دو نهر از عسل
که کشان کشان
خود را به خانه من می رسانند 

(شعر دوستت دارم از شمس لنگرودی)

❧⚘⚘⚘☙

 

گلجین اشعار شمس لنگرودی؛ عاشقانه های ساده و کوتاه

 

❧⚘ زیباترین اشعار عاشقانه شمس لنگرودی ⚘☙

گنجشکان لاف می‌زنند:
جیک جیک جیک جیک
جیک هیچ یک‌شان در نیامد
تو که دور می‌شدی

❧⚘⚘⚘☙

بی‌ آنکه تو را ببینم
در تو رها می‌شوم
و در کف دریا چشم می‌گشایم
رودم
و به غرق شدن در تو معتادم!

❧⚘⚘⚘☙

می بارم
چشمانی کو که تو را ببینم
دهانی که تو را بخوانم
گوشی که تو را بشنوم .

بارانم
می بارم
کورمال، کورمال
در کنارت.

❧⚘⚘⚘☙

آنقدر به تو نزدیک بودم
که تو را ندیدم
در تاریکی خود، به تو لبخند می‌زنم
شکرانهٔ روزهایی
که کنار تو
راه رفته‌ام.

❧⚘⚘⚘☙

 

گلجین اشعار شمس لنگرودی؛ عاشقانه های ساده و کوتاه

 

❧⚘ عکس نوشته اشعار شمس لنگرودی ⚘☙

دور از تو
رودی کوچکم
قفل اسکله را می بوسم
توقع دریایی ندارم
دور از تو
فواره ی بی قرارم
پرپر می زنم
که از آسمان تهی
به خانه ی اولم برگردم

❧⚘⚘⚘☙

در هر ایستگاهی که پیاده شوی
کنار توام
این قطار
مثل همیشه در کف دستم راه می رود

❧⚘⚘⚘☙

 

گلجین اشعار شمس لنگرودی؛ عاشقانه های ساده و کوتاه

 

❧⚘ معروفترین شعرهای شمس لنگرودی ⚘☙

از گلی که نچیده ام
عطری به سرانگشتانم نیست
خاری در دل است

❧⚘⚘⚘☙

هدیه ام از تولد
گريه بود
خنديدن را تو به من آموختی
سنگ بوده ام
تو كوهم كردی
برف بوده ام
تو آبم كردی
آب می شدم
تو خانه دريا را نشانم دادی
می دانستم گريه چيست
خنديدن را
تو به من هديه كردی

❧⚘⚘⚘☙

بر نمی‌گردند شعرها
به خانه نمی‌روند
تا برگردی
و دست تکان‌ دهی

روبان‌های سفید را در کف شعرها ببین که چگونه در باران می‌لرزند
روبان‌های سفید، پیچیده بر گل سرخ‌های بی‌تاب را ببین

بر نمی‌گردند شعرها
پراکنده نمی‌شوند
به انتظار تو در باران ایستاده‌اند
و به لبخندی، به تکان دستی، دل خوشند”

(شعر درباره انتظار از شمس لنگرودی)

❧⚘⚘⚘☙

دوست دارم
در این شب دلپذیر
عطر تو
چراغ بینایی من شود
و محبوبه شب راهش را گم کند

دوست دارم
شب، لرزان از حضورت
پایش بلغزد
در چاله ای از صدف که ماهش می خوانند
و خنده آفتاب دریا را روشن کند

اما نه آفتاب است و نه ماه
عصرگاهی غمگین است
و من این همه را جمع کرده ام
چون دلتنگ توام

❧⚘⚘⚘☙

 

گلجین اشعار شمس لنگرودی؛ عاشقانه های ساده و کوتاه

 

می‌سوزم سراپا
و شمع‌ها روی میز
تمام حواس‌شان به من است
به سر انگشت‌های من
که قطره‌قطره تمام می‌شوند.

❧⚘⚘⚘☙

چه چیزهای ساده ای که آدمی از یاد می برد
می بینی !
دنیا زیباست محبوب من
نمی دانستیم
برای نشستن زندگی در کنارمان
چهارپایه ای نداریم.

❧⚘⚘⚘☙

 

گلجین اشعار شمس لنگرودی؛ عاشقانه های ساده و کوتاه

 

❧⚘ عکس پروفایل شعر شمس لنگرودی ⚘☙

دست‌های تو انگار
پرچم‌های صلح‌اند
بر خرابه‌ی روزهای من
که جز نشانه‌ای از گنج‌ها در او باقی نیست
زورق‌ها و نگهبانانی
که باروت کشف‌شده را به جزیره‌ی دور می برند. .

دست‌های تو انگار
سیم‌های تارند
که ترانه‌های حرام را پنهانی
در آتش رودخانه‌های‌شان حفظ می‌کنند،
رودهایی روشن
که صورت سربازهای شکست‌خورده را
در آتش زخم‌ها می‌شویند. .

دست‌های تو
صبحی روشن‌اند
صبح جمعه‌ی پاییز
که زیر ملافه‌ی سردی به موسیقی دوری گوش می‌کنم. .

ای سرمای صبح
که شمدهای سفید را بر اندامم رواج می‌دهی
به پاس همین دست‌هاست
که تو را
دوست دارم.

❧⚘⚘⚘☙

 

گلجین اشعار شمس لنگرودی؛ عاشقانه های ساده و کوتاه

 

❧⚘⚘⚘☙

از من تنها تو مانده ای
پر باز می كنم
بالم بر آسمان غروب می سايد و شب می شود
تنها
در ظلمات جهان می گردم و
از بادها و شب پره‌گانم بيم نيست
از من
تنها تو مانده ای.

❧⚘⚘⚘☙

تو آب شده ای
در اندوه اسب ها
دلتنگی دره ها
قطرات شبنم،
مه نمی گذارد که ببینمت.

شانه به سر، تاجش را به زمین می گذارد
که تو شهبانوی کوهستان ها شوی
کفشدوزک ها خال های سیاهشان را
برای گردنبند تو در باران رها می کنند
قوچ ها برای تو با درخت صنوبر می جنگند
مه نمی گذارد که ببینمت..

تو هستی و نیستی
خالق امروز من!
تو هستی و نیستی
و سر انگشت هایم پهلو می گیرند بر صفحه کاغذ
و گواه می آورند
سوره های سپید را از دریای مه.

❧⚘⚘⚘☙

 

گلجین اشعار شمس لنگرودی؛ عاشقانه های ساده و کوتاه

 

❧⚘ اشعار شمس لنگرودی درباره مرگ ⚘☙

اکنون که مرگ ساعت خود را کوک می‌کند
و نام تو را می‌پرسد
بیا در گوشَت بگویم
همین زندگی نیز
زیبا بود

(شعر زندگی از شمس لنگرودی)

❧⚘⚘⚘☙

 

اشعار شمس لنگرودی در مورد بهار

اندیشه مکن که بهار است و تو نرگس و سوسن نیستی
به حسرت زنده رود زنده نمی شود رود،
خاکت را زیر و رو کن
ریشه و آبی مباد که نمانده باشد،
سقفی دارد زندگی
کف نیستی ناپدید است،
به رنگ و بوی تو خود شادمان می توان بود

❧⚘⚘⚘☙

دیگر بس است ای سرما
برو
قسم می خوریم که خسته شده ایم
هرچیزی عمری دارد
و در اینجا خواهان تو دیگر کسی نیست.

دیگر بس است ای سرما
مردم از دستت خسته شده اند
نوروز و بهار در راه است
آنوقت شرمندگی برای تو باز خواهد ماند.

اکنون اسفند است و عمرت به موئی بند است
آنقدر نمان که شرمنده ما و بهار شوی.

گفتیم که زمستان خوب است
برف، باران، توفان خوب است
اما تو آمدی و ماندگار شدی
که به جان ما بیفتی.

معلوم نبود که چه می خواستی
و برای چه به خاک ما چسبیدی
آفتاب دوستت ندارد
و خود بهتر می دانی چرا.

قسم که جهان دیوانه است
و برای خود هذیان می بافد
اکنون برای تو جانش را فدا می کند
فرداست که تو را نشناسد.

دیگر بس است ای سرما
برو
قسم می خوریم که خسته شده ایم
هرچیزی عمری دارد
و در اینجا خواهان تو دیگر کسی نیست.

❧⚘⚘⚘☙

حیف نیست
بهار؛
از سر اتفاق بغلتد در دستم
آن وقت تو نباشی!؟

❧⚘⚘⚘☙

خلاصه بهاری دیگر
بی حضور تو
از راه می رسد…
و آن چه که زیبا نیست، زندگی نیست
روزگار است

گل نیلوفر مردابه ی این جهانیم
و به نیلوفر بودن خود شادمانیم،
سقفی دارد شادکامی
کف ناکامی ناپدید است.

هر رودخانه ای
به دریاچه ی خود فرو می ریزد
به حسرت زنده رود، زنده نمی شود رود
نمی شود آب را تا کرد
و به رودخانه ی دیگری ریخت
به رود بودن خود شادمان می توان بود.

بهار، بهار است
و بر سر سبزکردن شاخه ها نیست
برف، برف است
هوای شکستن شاخه های درخت را ندارد
برگ را به تمنا،
نمی شود از ریزش باز داشت
با فصل های سال همسفر شو
سقفی دارد بهار
کف یخبندان ها ناپدید است.

دستی برای نوازش و
زانویی برای رسیدن اگر مانده است
با خود مهربان باش،
اگرچه تو نیز دروغی می گویی گاهی مثل من
دروغت را چون قندی در دهان گسم آب می کنم
با خود مهربان باش.

نبودم اگر نبودی
دروغ تو را
خار تشنه ی کاکتوسی می بینم
که پرندگان مهیبت را دور می کند
به پرنده ی کوچک پناه می دهد
سقفی دارد راستی
کف ناراستی ناپدید است.

ای ماه شقه شقه صبور باش!
چه ها که ندیده ای
چه ها که نخواهی شنید
ما التیام زخم های تو را
بر سینه ی مجروحت باز می شناسیم
ماه لکه لکه!
مثل حبابی بر دریا بدرخش و
با آسمان خالی خود شادمان باش.
جشنواره ی آب است زندگی
چراغانی رودها که به دریاها می رسند
زخم خورده ی بادها، زورق ها، صخره ها
سقفی دارد روشنی
کرانه ی تاریکی ناپدید است.

اندیشه مکن که بهار است و
تو نرگس و سوسن نیستی
به حسرت زنده رود،
زنده نمی شود رود.
خاکت را زیر و رو کن
ریشه و آبی مباد که نمانده باشد
سقفی دارد زندگی
کف نیستی ناپدید است
به رنگ و بوی تو خود شادمان می توان بود
نیلوفران مردابه ی این جهانیم
و به نیلوفر بودن خود شادمانیم.

❧⚘⚘⚘☙

بی آن که تو را ببینم
در تو رها می‌شوم
و در کف دریا چشم می‌گشایم ـ
رودم
و به غرقه شدن در تو معتادم.

بی آن که بوی تو را بشنوم
ریشه‌های سیاهم در تاریکی بیدار می‌شوند
فریاد می‌زنند: بهار، بهار ـ
شاخه‌های درختم من
به آمدنت معتادم.

بی آن که بوی تو مستم کند
تا ده می‌شمارم
انگشتانم گرد کمرگاه مدادم تاب می‌خورند
و ترانه‌ای متولد می‌شود
که زاده دست‌های توست ـ
شاعرم
به از تو سرودن معتادم.

❧⚘⚘⚘☙

 

اشعار شمس لنگرودی در مورد تولد

در عمري واژگون
در انتظار تولد خويشم.

برف بر مژه ام، بر تنم
ابرها
ترانه تازه يي در خيالاتم مي بافند.

❧⚘⚘⚘☙

ساعت
دوازده و بیست و پنج دقیقه‌ی نیمروز
بیست‌و‌ششم آبان
آفریدگارا
بگذار
دهان تو را ببوسم
غبار ستاره‌ها را از پلك فرشتگانت بروبم
كف خانه‌ات را
با دمب بریده‌ی شیطان جارو كنم
متولد شدم
در مرز نازك نیستی
سگ‌های شما
از دهان فرشتگان دورو نجاتم دادند

پروردگارا
نه درخت گیلاس، نه شراب به
از سر اشتباهی
آتش را
به نطفه‌های فرشته‌یی آمیختی
و مرا آفریدی
اما تو به من نفس بخشیدی عشق من
دهانم را تو گشودی
و بال مرا كه نازك و پرپری بود
تو به پولادی از حریر
مبدل كردی
سپاسگزارم خدای من
خنده را
برای دهان او
او را
به خاطر من
و مرا
به نیت گم شدن آفریدی

❧⚘⚘⚘☙

 

سخن آخر

شما کدام اشعار شمس لنگرودی را بیشتر می‌پسندید؟ اگر به دنبال شعرهای بیشتری از او هستید می‌توانید به اینستاگرام رسمی ایشان به آدرس shamselangeroodi مراجعه کنید. نظرات و شعرهای مورد علاقه خود را از شاعران معاصر و متن عاشقانه برای ما بنویسید. 

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید