ستاره | سرویس سرگرمی – نوشتن یک متن احساسی برای برادری که فوت شده، کار راحتی نیست، اما گریزی از تقدیر نیست و چه زیباست که با جملاتی هرچند کوتاه، یاد عزیزانمان را به مناسبتهای مختلف گرامی بداریم. در این مطلب مجموعهای از چند متن درباره برادر فوت شده آمده است که با قلمی سرشار از احساس به رشته تحریر درآمدهاند و شما میتوانید از آنها در فضای مجازی یا به مناسبت سالگرد یک برادر از دست رفته و به نشانه دلتنگ برادر بودن استفاده کنید. با ستاره همراه باشید.
متن احساسی درباره برادر فوت شده
ولی در برابر تقدیر حضرت پروردگار چارهای جز تسلیم و رضا نیست. این ماتم جانگداز را به
خانواده محترم تان صمیمانه تسلیت عرض نموده و برای آنان صبر و اجر و برای آن عزیز سفرکرده علو درجات طلب میکنم.
∗∗♦∗♦∗♦∗∗
تنگ که میگویم، نه مثل تنگی پیراهن…
دلتنگی من، شبیه حال نهنگی است که به جای اقیانوس او را در تنگ ماهی انداختهاند…
دلم برایت تنگ شده است…
این یعنی ریههای من، دم و بازدم نفسهای تو را کم آوردهاند…
∗∗♦∗♦∗♦∗∗
در زندگی برای هر آدمی
از یک روز
از یک جا
از یک نفر به بعد…
دیگر هیچ چیز مثل قبل نیست
نه روزها نه رنگها نه خیابانها
همه چیز میشود
دلتنگی…؟!
تو برو، من هم برای اینکه راحت بروی میگویم: باشد، برو خیالی نیست…
اما کیست که نداند بی تو تنها چیزی که هست خیال توست!

از تو گفتن سوزش چشم میآورد و از تو نگفتن تورم گلو…
∗∗♦∗♦∗♦∗∗
ﭼﻘﺪﺭ میگیری ﺑﻴﺎیی ﻭ ﺻﺤﻨﻪﻫﺎی ﺩﻟﻢ ﺭﺍ دوباره ﺭﻧﮓ کنی؟ ﺑﻌﺪ ﺑﺮﺍی ﺩﻳﻮﺍﺭ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﻟﻢ یک ﺭﻭﺯ ﺁﻓﺘﺎبی ﺑﻜشی ﻛﻪ ﻧﻮﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺗﺎ ﻣﻴﺎﻧﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺁﻣﺪﻩ ﺑﺎﺷﺪ…
ﺭﺍﺳتی ﻣﻦ ﺭﻭی ﺻﻮﺭﺗﻢ ﻫﻢ یک ﺧﻨﺪﻩ میﺧﻮﺍﻫﻢ، مثل همان زمانی که بودی و مرا تسلی میدادی…
از دست دادن برادر نازنینی مثل تو خیلی سخته و سختتر از اون اینکه برای دیگران مثل کوه استوار باشی، اما تو خودت آروم آروم بشکنی …
∗∗♦∗♦∗♦∗∗
شاید رفتن خود پاسخ یک اتفاق است و هیچکس نمیداند جز آنکه رفته است!
برای برادر عزیز سفرکردهام،…
پشت حرف هایش…
پشت نوازش هایش…
پشت سرزنش هایش…
پشت تمام نگاههای معنی دارش …
پشت لبخندهای پراز رازش …
و حتی پشت سکوتش…
عشقی بود پنهانتر از تمام محبتهای دنیا
به یاد تمام برادران آسمانی، سالروزعروج ناباورانه برادر عزیزم را به سوگ مینشینم…

∗∗♦∗♦∗♦∗∗
بدان خسته شدم، سنگینه بارم
زمان و هجر تو کوبیده قلبم
پناهی نیست جز پروردگارم
در دومین سالگرد برادر عزیزمان فرهاد، به سوگ مینشینیم…
چگونه باور کنم نبودنت را…
نامت را بر کتیبهای از جنس عاطفه حک خواهم کرد…
تا ابد…
تا جایی که دست زمان به آن نمیرسد.
تا گواهی باشد بر معصومیت و قلب پاکت…
همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه، بزرگ شدیم…
تا اینکه ناگهان روزی ناباورانه از کنارمان رفتی…
و ما ماندیم و حسرت این روزهای سنگین و سخت…
در سالروز پرواز ناباورانه برادر عزیزمان، بر مزارش گرد هم میآییم…
∗∗♦∗♦∗♦∗∗
اگرچه امروز سالهاست که از آن ماجرای شوم میگذرد، اما هر بار با یادآوری روزگار خوشی که در کنار هم داشتیم،
غبار زمان ناتوانتر از آن است که چهره زیبایت، صدای دلنوازت و لبخندهای دلنشین ات را برایمان کمرنگ کند…
گویی تو را ز بندر پنهان صدا زدند
شاید که گمرهان شب دریا
حاجت به نور سرخ چراغ تو داشتند
آری، چراغ قلب تو یاقوت فام بود
∗∗♦∗♦∗♦∗∗
از دوست داشتنت برایم همین بس که فهمیدم معنای دوست داشتن را…
راستی “دوستی” چه قدر میارزد؟ قدر یک کوه طلا؟ یا که سنگی سر راه؟
چه تفاوت دارد؟ کاش هر قدر که هست از ته دل باشد…
سخن آخر