ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – قالب اشعار نیما یوشیج که به عنوان شعر نو یا شعر آزاد نیز شناخته میشود، طرحی نو در شعر معاصر فارسی است. نیما یوشیج شاعر معاصر ایرانی که نیاز به تغییر و تحولی اساسی در ساختار شعر فارسی را احساس کرده بود قالب شعر نیمایی را به وجود آورد تا شعر فارسی فرزند زمان خود باشد. اما این قالب چه خصوصیاتی دارد و چه تحولاتی در آن نسبت به شعر کلاسیک ایجاد شده است؟ با ستاره همراه باشید و با ویژگیها و ساختار شعر نیمایی و شاعران معروف این سبک بیشتر آشنا شوید.
ساختار و قالب شعر نیمایی یا شعر آزاد
فرم شعر نیمایی
شعر نیما با وجود حفظ وزن عروضی، محدود به تکرار یکسان و هماندازه هجاها و ارکان عروضی نیست. در واقع بر خلاف شعر کلاسیک که مصراعها در تعداد هجا و ارکان هماندازه بودند، مصراعهای شعر نیمایی با توجه به معنا کوتاه و بلند میشوند.
همچنین شعر نیمایی یا آزاد مقید به تکرار قافیه در پایان هر بیت نیز نیست بلکه هر کجا نیاز به قافیه بندی احساس شود، از آن استفاده میگردد. قافیه به قول نیما، «زنگ مطلب» است.
شعر در قالب نیمایی به جای «ابیات» از چند «بند» تشکیل شده که گاهی این بندها با کمک قافیه به هم پیوند میخورند. هدف از این تغییرات، نزدیک شدن زبان شعر به موسیقی طبیعی کلام و اجتناب از محدودیتها و یکنواختیهای شعر سنتی فارسی است.
محتوای شعر نیمایی
عناصر سازنده شعر نیمایی یا شعر آزاد
۱. اهمیت به جامعه در شعر نیمایی
۲. نوع نگرش در شعر
۳. جایگاه واژههای محلی و طبیعت
۴. زبان سمبلیک و رویکرد روایی
۵. استفاده از آواها، صداها و صور خیال
۶. ساختن واژهها و ترکیبات نو و تکرار مصرعها
نیما و پیروانش به دلیل انتخاب یک سبک هنجار گریز، واژههای جدید و متفاوتی را برای اشعارشان استفاده میکنند. این واژهها در ذهن خود شاعر خلق شدهاند. خندهناک، دوزخ آرا و نازک آرا از جمله واژههای نو و جدید نیما در شعر هستند.
تکرار مصرعها نیز از دیگر نکات قابل توجه این سبک شعر است. شاعر گاهی در ابتدا و انتهای شعر مصراع خاصی را تکرار میکند. این تکرار شعر را غنیتر و منسجمتر کرده و توجه خواننده بیشتر به آن جلب میشود.
مثالهای معروف شعر نیمایی یا آزاد
که میگیرند در شاخ ” تلاجن ” سایهها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندهی فراهم
تو را من چشم در راهم.
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه، من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم
(نیما یوشیج)
سرها در گریبان است.
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است
و گر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک
مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است… آی…
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!
منم من سنگ تیپا خورده رنجور
منم دشنام پست آفرینش نغمه ناجور
نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم
تگرگی نیست مرگی نیست
صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگذارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه میگویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد
فریبت میدهد بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
و قندیل سپهر تنگ میدان مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود پنهان است
حریفا! رو چراغ باده را بفروز شب با روز یکسان است
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت:
هوا دلگیر درها بسته سرها در گریبان دستها پنهان
نفسها ابر دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه..
زمستان است…
قایقی خواهم ساخت
قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
قایق از تور تهی
و دل از آروزی مروارید،
همچنان خواهم راند
نه به آبیها دل خواهم بست
نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیسوهاشان
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
مرد آن شهر، اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود
هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها را تکرار نکرد
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود
دور باید شد، دور
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره هاست.»
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
پشت دریاها شهری ست
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بامها جای کبوترهایی است، که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر، شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله، به یک خواب لطیف
خاک موسیقی احساس تو را می شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد
پشت دریا شهری ست
که درآن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند.
پشت دریاها شهری ست!
قایقی باید ساخت .
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
همه اندیشه ام اندیشه فرداست
وجودم از تمنای تو سرشار است
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
شب خاموش راه آسمان ها باز
خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز
رود آنجا که می یافتند کولی های جادو گیسوش شب را
همان جا ها که شب ها در رواق کهکشان ها خود می سوزند
همان جاها که اختر ها به بام قصر ها مشعل می افروزند
همان جاها که رهبانان معبدهای ظلمت نیل می
سایند
همان جا ها که پشت پرده شب دختر خورشید فردا را می آرایند
همین فردا که راه خواب من بسته است
همین فردا که روی پرده پندار من پیداست
همین فردا که ما را روز دیدار است
همین فردا که ما را روز آغوش و نوازش هاست
همین فردا
همین فردا
من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد
زمان در بستر شب خواب و بیدار است
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
دل بی تاب و بی آرام من از شوق لبریز است
سحر از ماورای ظلمت شب می زند لبخند
قناری ها سرود صبح
می خوانند
ترا از دور می بینم که می آیی
ترا از دور می بینم که میخندی
ترااز دورمی بینم که می خندی و می آیی
نگاهم باز حیران تو خواهد ماند
سراپا چشم خواهم شد
سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد
شد
تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم سوخت
برایت شعر خواهم خواند
برایم شعر خواهی خواند
وگر بختم کند یاری
در آغوش تو
ای افسوس
سیاهی تار می بندد
چراغ ماه لرزان از نسیم سرد پاییز است
هوا آرام شب
خاموش راه آسمان ها باز
زمان در بستر شب خوابو بیدار است
(فریدون مشیری)
شاعران معروف پیرو سبک آزاد
در قالب شعر نیمایی طول مصراعها با هم برابر نیست و کوتاه و بلندی مصراع ها بر اساس معنای شعر شکل میگیرد. همچنین قافیه جایگاه مشخصی ندارد و بر اساس نیاز میتواند در پایان بندها قرار گیرد. شعر نیمایی از کلیگویی و مفاهیم ذهنی و انتزاعی شعر کلاسیک فاصله گرفته و شاعر با تجربیات شخصی خود از مسايل اجتماعی یا مسائل روزگار خود میگوید. از جمله شاعران مطرحی که پیرو سبک نیمایی بودهاند میتوان به شاعران مشهوری چون سهراب سپهری، فروغ فرخزاد، منوچهر آتشی و مهدی اخوان ثالث اشاره کرد.
خوانندگان گرامی در صورت تمایل میتوانید در ستاره گزیدهای از زیباترین اشعار شفیعی کدکنی را بخوانید و لذت ببرید.