ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – صفحه ۹۳ کتاب فارسی پایه هشتم حکایتی است به نام «ان شاء الله». در این مطلب معنی حکایت انشاالله ادبیات هشتم را به زبان ساده امروزی به همراه معنی لغات حکایت انشاالله و آرایه های ادبی حکایت میخوانید.
** روح الارواح کتابی است به زبان فارسی نوشتیه احمد سمعانی نویسنده قرن پنجم و ششم هجری قمری. این کتاب با محتوای عرفانی با حکایتهای زیبا، از شاهکارهای ادب فارسی کهن است.
معنی حکایت انشاالله به زبان ساده امروزی
آوردهاند که، مردی در راهی میرفت و درمی چند در آستین داشت و در عقیدتش خلل بود. یکی او را گفت: «کجا میروی؟» گفت: «درمی دارم؛ به خز فروشان میشوم تا خزی خرم.» گفت: «بگو انشاءالله!» گفت: «به انشاءالله چه حاجت است؟ که زر بر آستین است و خز در بازار!»
حکایت کردهاند که مردی در راهی میرفت و مقداری پول در جیب خودش داشت و آن مرد ایمان و اعتقاد دینی سستی داشت. یک نفر به او گفت: «کجا میروی؟» گفت: «مقداری پول دارم و به بازار پوستین فروشان میروم تا خز بخرم. گفت: «بگو انشاءالله (اگر خدا بخواهد).» مرد سست ایمان پاسخ داد: «وقتی که من پول دارم و خز هم در بازار وجود دارد دیگر نیازی به انشاءالله گفتن نیست.»
نکات دستورزبانی: درمی چند: جابجایی موصوف و صفت => چند درهم / «ش» در عقیدتش: مضاف الیه => عقیده او / «را» در او را گفت: به معنای حرف اضافهی «به» => به او گفت
آرایه ها: خز، خر: جناس / زر، بر: جناس / چه حاجت است؟ : استفهام انکاری => حاجت و نیازی نیست.
⇐⇐ معنی حکایت انشاالله ⇒⇒
او بگذشت. در راه طراری به وی بازخورد و آن زر به حیلت ببرد. چون آن مرد واقف شد که زر ببردند، خجلوار بازگشت و به اتفاق، هم آن مرد به او باز خورد و گفت: «هان! خز خریدی؟» گفت: «زر ببردند انشاءالله.» گفت: «اشتباه کردی؛ انشاءالله در آن موضع باید گفت تا فایده دهد!»
او (مرد سست ایمان) رد شد و رفت. در راه دزدی به او رسید و طلاهایش را با فریب و نیرنگ از او دزدید. وقتی آن مرد آگاه شد که طلا را بردند، خجالتزده بازگشت و بطور اتفاقی با آن مرد رو به رو شد. آن مرد گفت: «چه شد؟ خز خریدی؟» گفت: «طلا و پولم را دزدیدند انشاءالله.» گفت: «اشتباه کردی؛ انشاءالله را باید آن موقع میگفتی (قبل از افتادن اتفاق باید از خداوند خواهش کنی و به او ایمان داشته باشی) تا فایده داشته باشد.»
نکات دستورزبانی: خجلوار: قید حالت => در حالی که خجالت زده بود / به اتفاق: قید =>اتفاقاً / هان: شبه جمله
آرایه ها: خورد، ببرد: سجع
⇐⇐ معنی حکایت انشاالله ⇒⇒
معنی واژه های حکایت انشاالله فارسی هشتم
- آورده اند : حکایت کرده اند
- درم: (درهم) پول نقره
- خِلَل: آسیب، تباهی
- در عقیدتش خللی بود: سست ایمان بود، در دین اعتقاد کامل و محکمی نداشت
- خَز: نوعی جانور مانند سمور که از پوست آن لباس تهیه می کنند.
- خَز فروشان: بازار پوستین فروشان
- میشوم: میروم
- ان شاالله: اگر خدا بخواهد
- به ان شاءالله چه حاجت است؟ نیازی به گفتن ان شاء الله نیست
- طَرّار: دزد
- حیلت: فریب و نیرنگ
- واقف: آگاه
- خجل وار: خجالت زده، شرمگین
- هان:آگاه باش
- موضع : محل و جا
همراهان عزیز؛ شما میتوانید راه های درست مبارزه با خشم نابجا و معنی شعر از علی آموز اخلاص عمل (درس شیر حق) را نیز در ستاره بخوانید.