ستاره | سرویس چهرهها – بی شک همه شما شعرهای هوا بس ناجوانمردانه سرد است و قاصدک هان چه خبر آوردی را از اخوان در خاطر دارید که از بهترین اشعار مهدی اخوان ثالث محسوب میشود. اخوان ثالث شاعر ناامیدی که تخلص م.امید را برای خود انتخاب کرده بود! شاعر معاصری که همدوره با شاعران بزرگ دیگری همچون شاملو و فروغ فرخزاد بوده است. اما چقدر این شاعر و شعرهایش را میشناسید و از فراز و نشیب زندگیاش آگاهید؟ برای آشنایی بیشتر با مهدی اخوان ثالث با ما همراه باشید.
زندگینامه مهدی اخوان ثالث
مهدی اخوان ثالث ۱۰ اسفند ۱۳۰۷ در توس نو مشهد به دنیا آمد. به گفته خودش در واقع اواخر سال ۱۳۰۶ به دنیا آمده اما شناسنامهاش را یک سال بعد گرفتهاند. تحصیلات دبیرستانش را در رشته آهنگری در هنرستان خواند و مدتی به همین کار مشغول بود سپس به تهران آمد و شغل معلمی را برگزید. او در اطراف تهران در چند مدرسه تدریس میکرد.
اخوان ثالث شاعری را از نوجوانی آغاز کرد و ابتدا در قالب شعر کهن میسرود اما بعدها از اشعار نیما یوشیج تاثیر گرفت و شعرهایش رنگی از تجدد به خود گرفت. در واقع شعر اخوان تلفیقی از سنت و تجدد بود. او همچنین در رادیو و تلویزیون فعالیت کرده است. در سال ۱۳۳۶ در رادیو مشغول به کار شد و مدتی بعد نیز به تلویزیون خوزستان منتقل شد. در سال ۱۳۵۳ از خوزستان به تهران بازگشت و این بار در رادیو و تلویزیون ملی ایران به کار پرداخت.
مهدی اخوان ثالث سابقه تدریس در دانشگاه نیز دارد؛ او در سال ۱۳۵۶ در دانشگاههای تهران، ملی (شهید بهشتی امروز) و تربیت معلم به تدریس شعر سامانی و معاصر پرداخت. در سال ۱۳۶۰ با محرومیت از کار دولتی بازنشسته شد و در سال ۱۳۶۹ چند ماه پس از بازگشت از آلمان که برای برگزاری یک شب شعر رفته بود، در چهارم شهریور از دنیا رفت. او را طبق وصیت خودش در توس در کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپردند.
سبک شعری اخوان
مهدی اخوان ثالث شاعری حماسی و اجتماعی است که گاه اندیشههای فلسفیاش را وارد شعرهایش میکند. سبک اخوان را میتوان «سمبولیسم اجتماعی» نامید، او اندیشهها و اعتراضهای اجتماعیاش را با زبان نمادین بیان میکند. پس از کودتای ۲۸ مرداد بدبینی، ناامیدی و شکست اندیشی بر ذهن و روان اکثر نویسندگان و اندیشمندان حاکم میشود و اخوان هم یکی از این افراد است که شکست را میپذیرد. او هیچوقت امید واهی نمیدهد. او خود در این باره میگوید: «نومید بودن و نومید کردن، نجیبتر و درستتر از امید دروغین دادن و داشتن است، چون حداقل فایدهی این نجابت و درستی این است که آدم، دروغها و پدر سوختگیها را نخواسته و نیاراسته …»
اسماعیل خویی درباره سبک اخوان می گوید: اخوان از ادب سنتی خراسان و از قصیده و شعر خراسانی الهام گرفتهاست و آشنایی او با زبان و بیان و ادب سنتی خراسان به حدی زیاد است که این زبان را به راستی از آن خود کردهاست. اخوان دبستان شعر نوی خراسانی را بنیاد گذاشت و دارای یکی از توانمندترین و دورپروازترین خیالهای شاعرانه بود. اخوان همانند نیما از راه واقع گرایی به نماد گرایی میرسد.
خویی درباره عنصر عاطفه در شعر اخوان میگوید که اگر در شعر قدیم ایران باباطاهر را نماد عاطفه بدانیم، شعری که کلام آن از دل بر میآید و بر دل مینشیند و مخاطب با خواندن آن تمام سوز درون شاعر را در خود بازمی یابد، اخوان فرزند بی نظیر باباطاهر در این زمینهاست.
اخوان ثالث در زندان
اخوان ثالث چندین بار در حکومت پهلوی به زندان افتاد و یک بار هم به حومه کاشان تبعید شد. اخوان پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ مانند بسیاری از اهل قلم دستگیر و روانه زندان شد. در این زمان از او خواسته شد که برای آزادیاش تعهدنامهای را امضا کند اما او از امضای این تعهدنامه خودداری کرد و همین باعث شد که چند ماه در زندان بماند. اخوان پس از آزاد شدن از زندان تا آخر عمر از کارهای روزمرهی سیاسی کنارهگیری کرد و برای امرار معاش به روزنامه «ایران ما» پیوست.
در سال ۱۳۶۰ او با محرومیت از تمام مشاغل دولتی محروم و بازنشسته شد و ۹ سال پایانی عمر خود را به سختی گذراند.
ازدواج و فرزندان اخوان
نیما با چاقو به دنبال اخوان!
سیروس نیرو شاعر معاصر و از شاگردان نیما یوشیج نقل میکند که: اخوان در مصاحبهای که از نیما به چاپ رسانده بود، در نوشته نیما دست برده بود به این شکل که در جمله “قطعاتی که جوانان در این سال ها به سبک من ساختهاند از حیث وزن هرج و مرج عجیبی را ایجاد کرده است” کلمه “عجیبی”، “عروضی” چاپ شده بود، همین مسائل و مسائلی دیگر شاید باعث شده بود که نیما با چاقو آشپزخانه اخوان را دنبال کند. بعد از آن نیما نه دیگر اخوان را ملاقات کرد و نه از او یادی کرد.
اخوان در سبک [بیش از این که دنباله روی نیما باشد] دنباله رو شمس کسمائی، دکتر ناتل خانلری و فریدون توللی بود. شعرش عروضی است. ساختههای او کاملا با عروض فارسی مطابقت دارد. (تبیان)
خود اخوان درباره تاثیرپذیری اش از نیما اینگونه میگوید: من نه سبک شناس هستم نه ناقد …. من هم از کار نيما الهام گرفتم و هم خود برداشت داشته ام…. شايد کوشيده باشم از خراسان ديروز به مازندران امروز برسم…
او دو کتاب درباره نیما و شعر نیمایی به نامهای «بدعتها و بدایع نیما یوشیج» و «عطا و لقای نیما یوشیج» نوشته که بسیار در شناساندن سبک نیمایی مفید بوده است.
نشسته از چپ: سیمین بهبهانی، مهدی اخوان ثالث، ابوالحسن نجفی، محمدعلی سپانلو و دخترش شهرزاد؛ ایستاده: اسماعیل نوری علا؛ نشسته از چپ: نعمت آزرم، حسن پستا، محمود مشرف آزاد تهرانی
اخوان و شاملو
سال ۱۳۶۹ در دانشگاه برکلی کالیفرنیا احمد شاملو سخنرانی انجام داد که طی آن با ایراد سخنانی جنجالی پیرامون شاهنامه به مباحث زیادی درباره خود دامن زد و نظرات مخالف زیادی را برانگیخت که یکی از آن ها مهدی اخوان ثالث بود. او در واکنش به این سخنان، در یک جلسه شعر خوانی در پاریس گفته بود: «… میگوید کاوه لمپن بوده، حالا بوده، مگر چه اشکالی دارد؟ تو که طرفدار «لمپنها» بودی! کجای کاری بچه؟ مطرح بودن به هر قیمتی؟ آخر یعنی چه؟…»
بعدا شاملو در این باره گفته بود زندهیاد مهدی اخوان ثالث مرا متهم کرد که سعی میکنم به هر قیمتی شده خودم را مطرح کنم. من چرا باید چنین کوششی بکنم؟ این هم شد بحث و جدل؟ دست به ترکیب هیچی نزنیم و به هیچچیز نظر انتقادی نکنیم که دل اهل باور نازک است؟ (کافه داستان)
این اختلاف اما در نظرات بود و دو شاعر را نسبت به هم کینه ور نکرد. شاملو یک سال پس از خاموشی این شاعر در جلسه یادبودش پیامی به این مضمون را قرائت کرد:
«باور نمیکنم که امروز سالگرد اخوانِ شاعر باشد، چون مرگ شاعر را باور نمیکنم، اگر شاعر بمیرد، شعر میمیرد.
همچنان که مردن چراغ، به سادگی، مرگ نور است، پس اخوانِ شاعر درنگذشته است. چون او ـ یک کلام ـ درنگذشتنی است.
جانش را نفس به نفس مایه دست جاودانگی خود کرده، صدا به صدای ملّت خود افکنده، مشعلش گذرگاهی چهل ساله از معبر تاریخی ما را تا قرنها بعد چراغان کرده، به عبارتی: مادهای ناپایدار به نیرویی پر تپش مبدل شده است.
ما همه در میگذریم. نه شکوهای هست نه اعتراضی. امّا او داربست بلند نام و مفهوم ملّتی است که ماییم. پس به سوگش نمینشینیم.
گرد هم آمده ایم تا نام بلندش را که هم اکنون تداعی کننده بخش عمیقی از فرهنگ ما شده است، حرمت بگذاریم.
به او سلام میکنم. حضورش محسوس است. پیش پایش بر میخیزم.»
(احمد شاملو ۳۱ مرداد ۱۳۷۰)
حالات و مقامات م.امید از زبان شفیعی کدکنی
در سال ۱۳۹۱ کتابی با عنوان «حالات و مقامات م.امید» منتشر شد که درباره اخوان و شعرهایش از زبان دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی بود. نویسنده میگوید که این کتاب “دربارۀ یکی از معماران بزرگ زبان فارسی” نوشته شده است.
شفیعی همچنین در مقالهای با عنوان «هدیههایی از عالم غیب» درباره اخوان ثالث مینویسد:
“شعرهای اندکیابی هست که موجب شگفتی ما میشود. مثل بخشهایی از مثنوی، دیوان شمس، اوجیات سعدی و حافظ و خیام و… اما او که شعر بسیار خوانده از شعر هیچکس از معاصران در شگفت نشده الا از بعضی شعرهای اخوان. شعرهایی مانند سبز و نماز و حالت و آنگاه پس از تندر. این را با اطمینان میگویم که در شعر صد سالۀ اخیر ایران – با همۀ لذتی که از بعضی شعرهای بهار، ایرج، نیما، شاملو، و فروغ و سایه و چند تن دیگر بردهام – از شعر هیچ کدامشان در شگفت نشدهام … اما از ۱۳۳۹ که دستنویس شعر «آنگاه پس از تندر» به مشهد رسید من این حالت شگفتی را نسبت به این شعر داشتهام و لحظه به لحظه بیشتر شده است.”
آثار اخوان ثالث
مجموعه شعرها
- ارغنون مجموعه شعر ۱۳۳۰
- زمستان ۱۳۳۵
- آخر شاهنامه مجموعه شعر ۱۳۳۸
- از این اوستا مجموعه شعر ۱۳۴۴
- منظومه (شکار) ۱۳۴۵
- پاییز در زندان ۱۳۴۸
- عاشقانه و کبود
- بهترین امید
- زندگی میگوید: اما باز باید زیست… اشعار این مجموعه شامل زنداننامه مهدی اخوان ثالث میباشد.
- در حیاط کوچک پاییز در زندان
- دوزخ، اما سرد
- ترا ای کهن بوم و بر دوست دارم
سایر آثار
- آوردهاند که فردوسی (کتاب کودکان، ۱۳۵۴)
- درخت پیر و جنگل (۱۳۵۵)
- پیر و پسرش (قصهای نه کوتاه برای بچهها)
- نقیضه و نقیضه سازان (بحث و تحقیق ادبی)
- کتاب مقالات (جلد اول)
- بدعتها و بدایع نیما یوشیج (کتابی مفصل در بحث و تحقیق شیوه نو نیمایی در شعر فارسی، ۱۳۵۷)
- عطا و لقای نیما یوشیج (۱۳۶۱)
- برگزیده اشعار (۱۳۴۹)
- گزینه اشعار (۱۳۶۸)
- شاملو مردی دوست داشتنی
جملات کوتاه از مهدی اخوان ثالث
باز میگویند: فردای دگر
صبر کن تا دیگری پیدا شود
کاوهای پیدا نخواهد شد، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود
*****
بهار آمد، پریشان باغ من افسرده بود اما
به جو باز آمد آب رفته، ماهی مرده بود اما
*****
از تهی سرشار
جویبار لحظهها جاریست
*****
میدَمَد شبگیر فروردین و بیدارم
باز شبگیری دگر
وز سال دیگر، باز
باز یک آغاز …
*****
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی كه میبینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بیبرگشت بگذاریم
*****
خفتهاند
این مهربان همسایگانم شاد
در بستر
صبح از من مانده بر جا مشت خاکستر
وای، آیا
هیچ سر بر میکنند از خواب
***
هیچیم
هیچیم و چیزی کم
ما نیستیم از اهلِ این عالم که میبینید
وز اهلِ عالمهای دیگر هم
یعنی چه پس اهلِ کجا هستیم؟
از عالمِ هیچیم و چیزی کم