در این مطلب، کلمات سخت، کلمات همخانواده و کلمات مخالف درس «هوشیاری» را توضیح میدهیم.
معنی درس هوشیاری (درس سوم فارسی ششم)
در زمان قدیم پادشاهی بود که به شکار و گردش علاقه داشت و پیوسته به قصد شکار، اسب میتاخت و کمند در گردن حیوانات میانداخت. این پادشاه، بازی داشت که به یک پرواز پرندگان را از آسمان فرود میآورد. شاه این باز را بسیار دوست داشت و او را به دست خود تربیت میکرد. اتفاقاً ملک، روزی آن باز را بر دست گرفته به شکار رفته بود. آهویی از پیش او گذشت و ملک از شدت خوشحالی به دنبال او تاخت و آهو را نیافت و از همراهان جدا افتاد و برخی از همراهان نیز در پی او میتاختند؛ اما ملک چنان تند میراند که باد به گَرد او نمیرسید.
معنی کلمات:
- پیوسته: همیشه
- کمند: طناب، بند، ریسمان
- میپیمود: راه را طی می کرد
- قصد: تصمیم، منظور، نیّت
- به قصدِ: به منظور
- باز: پرنده ای شکاری با چنگالهایِ قوی و منقاری کوتاه و محکم
- به یک پرواز: با یک بار پرواز کردن
- فرود: پایین
- اتفاقاً: از قضا، ناگهان
- مَلِک: پادشاه
- تاخت: اسب را به حرکت درآورد
- در پیِ: به دنبال
- باد به گردِ اون می رسید: به کنایه بسیار تُند و سریع حرکت می کرد.
کلمات همخانواده:
- قصد: مقصد، قاصد، مقاصد، مقصود
در این حال، تشنگی بر او چیره شد. مَرکب را به هر طرف میتاخت و دشت و صحرا میپیمود تا به دامان کوهی رسید و دید که از بالای آن، آبی زلال میچکد. ملک، جامی که در ترکش داشت، بیرون آورد؛ زیر کوه گرفت و آن آب را که قطرهقطره از کوه میچکید در آن جام جمع کرد و خواست که بنوشد. باز پر زد و آب جام را تمام ریخت. پادشاه از آن حرکت، آزردهخاطر گشت و جام را زیر کوه گرفت تا مالامال شد و خواست که به لب رساند.
معنی کلمات:
- چیره شدن: تسلط یافتن، استیلایافتن، غلبه یافتن
- دامان: دامنه
- تَرک: جایی در پُشت زینِ اسب
- آزرده خاطر: رنجیده، دلتنگ، ناراحت
- چیره: پیروز
- مَرکب: آن چه بر آن سوار شوند، مثل اسب
کلمات مخالف:
- بالا ≠ پایین
- مالامال ≠ خالی
- زلال ≠ کِدِر، تار و تیره
بار دیگر، باز حرکتی کرد و آب جام را تمام ریخت. شاه از شدت تشنگی خشمگین شد. باز را بر زمین کوبید و هلاک کرد. در این حال، رکابدار شاه رسید و باز را کشته دید و شاه را تشنه یافت. بی درنگ، جام را پاکیزه شست و خواست که به شاه آب دهد.
شاه فرمود که من به آن آب زلال که از کوه فرو میچکد، میل دارم و مجال اینکه قطرهقطره در جام جمع شود، ندارم. تو بالای کوه برو و از منبع این آب، جام را پر کن و فرود آر.
رکابدار از کوه بالا رفت. چشمهای دید که آب از آن، قطرهقطره بیرون میآمد و اژدهایی بر لب آن چشمه مرده و حرارت آفتاب در وی اثر کرده است و آب دهان زهرآلودش با آب چشمه مخلوط میشود و قطرهقطره از کوه فرو میچکد.
معنی کلمات:
- رکاب دار: پیاده ای که همراهِ سوار، راه می رود.
- بیدرنگ: تُند، فوری، بی توقّف
- مَجال: فرصت
- مَنبع: سرچشمه، جای بیرون آمدن
- مخلوط: در هم آمیخته، آمیخته شده، درهم شده
کلمات همخانواده:
- هلاک: مُهلِک، مَهلَکه، هلاکت
کلمات مخالف:
- بی درنگ ≠ درنگ، با تاخیر
- هلاک ≠ آباد کردن
رکابدار سراسیمه از کوه پایین آمد و آنچه را دیده بود به عرض رسانید و جامی آب سرد از ظرفی که همراه داشت به شاه داد.
شاہ جام آب را بر لب نهاد و اشک از چشم بارید. رکابدار سؤال کرد که چه چیز موجب گریهی شما شده است. شاه آهی سرد برکشید و قصهی باز و ریختن آب جام را به تمامی باز گفت و فرمود که بر مرگ باز افسوس میخورم که چنان جانور عزیزی را بیجان کردم. من از این حرکت نامناسب پشیمان گشتهام وقتی که پشیمانی سودی ندارد.
(بازنویسی از کتاب انوار» «سهیلی»، اثر واعظ کاشفی)
معنی کلمات:
- سراسیمه: آشفته، با عجله، سرگردان
- عَرض: گفتن، بیان کردن ( به عرض رسانید: به پادشاه گفت.)
- آهِ سرد: آه و ناله ای از سرِ ناامیدی و اندوه
- بی جان کردم: کُشتم
کلمات همخانواده:
- ظرف: ظروف
سخن پایانی
در پایان میتوان این داستان را تعبیری از ضرب المثل چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی دانست. اگر به نوشتن انشا درباره این موضوع علاقمند هستید، پیشنهاد میکنیم برای آشنایی با چند ایده جالب در این باره، انشا چرا عاقل کند کاری را مطالعه کنید.
ذذذذذ
خیلی ممنون از شما که همچین مقاله ای رو آماده کردید