ارمغان ایران | معنی درس سوم فارسی هشتم با معنی کلمات و آرایه‌های ادبی

درس ارمغان ایران، درس سوم فارسی هشتم است. در این مقاله به بررسی معنی درس ارمغان ایران، معنی کلمات، آرایه های ادبی، دانش ادبی و نکات دستوری آن خواهیم پرداخت.

معنی درس ارمغان ایران

درس ارمغان ایران، درس سوم فارسی پایه هشتم است. در این مقاله به معنی درس ارمغان و معنی کلمات و آرایه‌های ادبی آن خواهیم پرداخت.

معنی کلمات و آرایه های ادبی درس ارمغان ایران

فرزندم! هوشمند دلبندم! ایران، سرزمین ما، سرزمینی است بس کهن که دیری درازنای تاریخ خویش، بزرگ ترین و آبادترین کشور جهان بوده است. لیک، آنچه ایران ما را از دیگر کشورهای نیرومند جهان، جدا می دارد و بر می کشد، آن است که کشور ما همواره سرزمین سپند فر و فروغ و فرزانگی و فرهیختگی بوده است. ایرانیان با دیگر مردمان، پیوسته، به مردی و داد و دانایی رفتار می کرده اند. بیهوده نیست که سرزمین ما را «ایران» می نامند که به معنی سرزمین آزادگان است و آزاد زادگان.

معنی: ایرانیان با دیگر مردمان همواره به مرد بودن و عدالت و خردمندی رفتار می کرده است؛ بیهوده نیست که سرزمین ما را (ایران) می‌نامند که به معنی سرزمین جوان مردان است و جوان مردانی که آزاد به دنیا آمده اند.

معنی کلمات:

  • بس: بسیار
  • کهن: قدیمی
  • دیری: زمان طولانی
  • درازنای: طول
  • لیک: اما
  • برمی کشد: بالا می برد
  • سپند: سپند
  • فر: شکوه
  • فرزانگی: دانایی
  • فرهیختگی: علم آموختگی
  • داد: عدالت
  • آزادگان: جوانمرد

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

  • فرزندم ← منادا (حرف ندا محذوف است «ای»)
  • سرزمین ما ← بدل برای «ایران»
  • بزرگترین، آباد ترین ← صفت عالی
  • سپند، فر، فرو
  • فرزانگی و فرهیختگی ← مراعات نظیر
  • واج آرایی ← حرف «و»
  • داد و دانایی ← مراعات نظیر
  • واج آرایی ← حرف «د»
  • جمله ی «آزادگان است» ← مسند و فعل اسنادی

∨∧∨∧∨∧

دشمنان تیره رای و خیره روی ما نیز، به ناچار، این سرزمین را بدین نام سپند و ارجمند می نامند و ایرانیان را به پاس آزادگی شان، می ستایند. بدین سان، برترین و گرامی ترین ارمغان ایران به دیگر سرزمین ها، اندیشه و خرد و فرهنگ بوده است.

معنی: دشمنان بدخواه و بداندیش و گستاخ ما نیز به ناچار این سرزمین را به این نام مقدس و ارجمند می نامند و ایرانیان را به علت آزاد مردیشان ستایش می کنند. به این شکل بهترین و عالی ترین سوغات ایران به دیگر سرزمین ها، علم و خرد و فرهنگ بوده است.

معنی کلمات:

  • تیره رأی: بد فکر
  • ارجمند: با ارزش، بالا مقام
  • خرد: عقل و دانایی

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

  • دشمنان تیره رای ← موصوف و صفت
  • خیره روی ← صفت دوم که به واسطه حرف ربط «و» نقش قبل خود را می گیرد
  • سپند و ارجمند ← مراعات النظیر و مترادف
  • برترین و گرمی ترین ← صفت عالی
  • اندیشه، خرد و فرهنگ ← مراعات نظیر

∨∧∨∧∨∧

گرامی ام! می دانی که برترین و استوارترین ستایش آن است که بر زبان و خامه دشمن، روان می شود؛ زیرا ستایشی است پیراسته از هر آلایش. دشمنی که جز زشتی و پلشتی و کاستی و ناراستی و ددی و بدی نمی تواند و نمی خواهد دید؛ هنگامی که ایران و ایرانی را می ستاید، ناچار گردیده است که در برابر بزرگی و والایی این دو، سر فرود آورد و زبان به ستایش بگشاید.

معنی: ای فرزند گرامی من می دانی که بهترین و پابرجا ترین ستایش آن است که بر زبان و قلم دشمن جاری می شود؛ زیرا مدحی است که از هر آلودگی دور شده باشد. دشمنی که به جز زشتی و ناپاکی و کم کاری و نادرستی و وحشی گری و بدی نمی خواهد و نمی خواهد ببیند؛ هنگامی که ایران و ایرانی را تقدیری می کند از روی ناچاری این کار را انجام می دهد که در برابر بزرگی و ارجمندی این دو سر تعظیم فرود می آورد و اقرار به ستایش می کند.

معنی کلمات:

  • ددی: وحشیگری
  • خامه: قلم
  • معنی خامه دشمن: قلم دشمن
  • پیراسته: پاک شده
  • آلایش: کثیفی
  • پلشتی: ناپاکی

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

  • گرامیَم ← منادا
  • زبان و خامه ← مراعات نظیر
  • زشتی، پلشتی، کاستی، ناراستی، ددی و بدی ← مترادف و مراعات نظیر
  • واج آرایی ← حرف «ی» و صدای «ــُـ»
  • سر فرود آوردن ← کنایه از تعظیم کردن
  • زبان به ستایش بگشاید ← کنایه از اقرار کردن

∨∧∨∧∨∧

آری، میهن شکوهمند ما، این خاستگاه بخردان و دانایان و روشن رایان، این کانون روشنی و راستی، این کشور مردان گرد، یلان پردل، دلیران و شیران، پهلوانانی نامدار، سرزمینی است که ما بدان می نازیم و سر از همگنان بر می افرازیم.

معنی: بله میهن با شکوه ما این محل پیدایش خردمندان و عالمان و نیک اندیشان و این مرکز نور و درستی، این کشور مردان پهلوان و پهلوانان شجاع و دلیرانی که مانند شیر هستند و پهلوانان مشهور سرزمینی است که ما به آن افتخار می کنیم و سرمان را بالا نگه می داریم.

معنی کلمات:

  • بِخْرَد: دانا
  • روشن رایان: روشن فکران
  • گُرد: پهلوان
  • یَلَان: پهلوانان
  • پُردل: شجاع
  • نامدار: مشهور
  • می نازیم: افتخار می کنیم

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

  • بخردان، دانایان، روشن رایان ← مراعات نظیر و مترادف
  • مردان گرد، یلان پر دل، دلیران و شیران، پهلوانانی نامدار ← مراعات نظیر و مترادف

∨∧∨∧∨∧

فرزندم! من می دانم و بی گمانم که تو ایران را از بن جان، دوست می داری؛ زیرا تو از تبار ایرانیان نژاده و آزاده هستی؛ از آن پاکان که جانشان از مهر ایران، تابناک است و دلشان به نام و یاد ایران می تپد؛ از آن دانادلان خویشتن شناس که اکنون ایران را به گذشته پر فروغ آن می پیوندد. تو از آن آزاد اندیشانی هستی که پایدار و نستوه، استوار چون کوه، می کوشند که آن گروه از ایرانیان را که از خویش بیگانه شده اند، به خویشتن بازآورند و به خود بشناسانند.

معنی: ای فرزند من، من می دانم و شکی ندارم که تو ایران را از ته قلبت دوست داری زیرا تو از ایرانیان اصیل و با نژاد و جوانمرد هستی؛ از آن پاک نهادان که روح و روانشان از مهر ایران روشن است و دلشان به نام و یاد ایران می تپد و عاشق ایران هستند؛ از آن آدم های عاقل و دانا که اکنون ایران را به گذشته روشن آن متصل می کند. تو از آن روشن فکران هستی که استوار و خستگی ناپذیر مانند کوه می کوشند که آن گروه از ایرانیان را که از خود بیگانه شده اند به خود بازگردانند و اصالت خود را بشناسند.

معنی کلمات:

  • همگِنان: هم نوعان
  • بُنِ جان: ته دل
  • تبار: نژاد
  • نژاده: با اصل، اصیل
  • تابناک: روشن
  • پرفروغ: روشن
  • نسْتوه: خستگی ناپذیر

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

  • فرزندم ← منادا
  • نژاده و آزاده ← مترادف و مراعات النظیر
  • یاد ایران می تپد ← کنایه از عاشق شدن
  • تو استوار چون کوه ← تشبیه

∨∧∨∧∨∧

ای فرزندم! مرا کمترین گمانی در آن نیست که تو ایران را دوست می داری؛ لیک دوست داشتن، بسنده نیست؛ ایران را می باید شناخت تا بتوان آن را بدان سان که شایسته است و سزاوار، به دیگران شناساند. این، باری است که بر دوش تو نهاده شده است.

معنی: ای فرزند من، در من کمترین شکی هم وجود ندارد که تو ایران را دوست داری ولی دوست داشتن کافی نیست بلکه ایران را باید شناخت تا بتوانی آن را آنگونه که شایسته است بر دیگران معرفی کنی. این مسئولیتی است که بر عهده تو قرار داده اند.

معنی کلمات:

  • گرانی: سنگینی
  • ستبر: قوی

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

  • ای فرزندم ← ندا و منادا
  • می باید ← قید تاکید
  • شایسته و سزاوار ← مترادف
  • بر دوش نهادن ← کنایه از دادن مسئولیت به کسی

∨∧∨∧∨∧

باری به گرانی دماوند که هر پشت را خرد می کند و در هم می شکند، مگر پشت ستبر و ستوار و نیرومند فرزند ایران که تویی!

معنی: مسئولیتی به سنگینی کوه دماوند که هر پشتی را خم می کند و درهم می شکند، مگر کمر محکم و استوار و نیرومند فرزند ایران که تو هستی.

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

  • پشت خرد کردن ← کنایه از شکست خوردن
  • باری به گرانی دماوند ← تشبیه گرانی وجه شبه و باری مشبه و دماوند مشبه به
  • باری ← کنایه از سنگینی
  • ستبر و استوار ← مترادف

∨∧∨∧∨∧

هر آینه می دانم که هر کس ایران را به درستی بشناسد، دل بدان خواهد باخت و جوشان و پرتوان، خواهد کوشید که در آبادی و آزادی، شکوفایی و توانایی، پیروزی و بهروزی آن از هیچ تلاش و تکاپوی، باز نماند و دریغ نورزد.

معنی: به هر حال می دانم که هر کس ایران را به خوبی بشناسد به آن علاقمند خواهد شد و با جوش و خروش کوشش خواهد کرد که در آبادی و آزادی و شکوفایی و توانمندی و پیروزی و خوشبختی آن از هیچ تلاشی کوتاهی نکند و کوتاهی نکند.

معنی کلمات:

  • دریغ نورزد: کوتاهی نکند
  • بهروزی: روز خوب

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

  • جوشان و پر توان ← مترادف و مراعات نظیر
  • آبادی و آزادی ← مراعات النظیر و جناس
  • شکوفایی، توانایی، پیروزی و بهروزی ← واج آرایی حرف «و»
  • تلاش و تکاپو ← مراعات نظیر و مترادف

∨∧∨∧∨∧

بدان و آگاه باش که آنچه من با تو می گویم؛ از سر آگاهی است و برآمده از باوری استوار، بدانچه تو می دانی و می باید بکنی. تویی که بر فر و فروغ ایران خواهی افزود و چشم جهانیان را به خیرگی خواهی کشاند و تیرگی ناخویشتن شناسی و از خود بیگانگی را خواهی زدود.

معنی: این را بدان و آگاه باش که آنچه من به تو می گویم از روی آگاهی است و از اعتقادات محکم ایجاد شده است به آنچه که تو باید بدانی و باید انجام بدهی. تو هستی که بر شکوه و روشنایی ایران خواهی افزود و چشم تمام جهان را خیره خواهی کرد و و تاریکی که از عدم شناخت وطنت و از خود بیگانگی را از خود پاک خواهی کرد.

معنی کلمات:

  • خیرگی: تعجب
  • زدود: پاک کرد

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

  • فر و فروغ ← مراعات نظیر

∨∧∨∧∨∧

هان و هان خویشتن را خوار مدار! زیرا در این روزگار، چشم و چراغ ایرانی؛ و در جهان، گرامی ترینی؛ پس دل از هر گونه آلایش و گمان دربارۀ خویش پاک ساز و برهان و بدین سخن، باور آور که فرزند ایران و بیشه فرهنگ و ادب و اندیشه را شیر شیران هستی.

معنی: آگاه باش! خود را خوار و ذلیل نکن! زیرا در این روزگار تو چشم و چراغ ایران هستی و در جهان با ارزش ترین هستی؛ پس دل خود را از هر آلودگی و شک در باره خود و وطنت پاک کن و دور کن و به این سخن اعتقاد داشته باش که فرزند ایران و سرزمین فرهنگ و ادب و اندیشه را مانند شیران شجاع و قدرتمند هستی.

معنی کلمات:

  • هان و هان: بدان و آگاه باش
  • خوار مدار: پست و فرومایه نکن
  • بِرَهان: آزاد کن
  • بیشه: دشت سر سبز

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

  • هان و هان ← اصوات
  • چشم و چراغ ایران ← کنایه از عزیز ایران
  • جهان ← مجاز از مردم
  • گرامی ترین ← صفت عالی
  • تشبیه بلیغ: شیر شیران ← تشبیه/ فرزند ایران ← مشبه/ شیر بیشه ← مشبه به/ وجه شبه ← دلیری و شجاعت داشتن

∨∧∨∧∨∧

بخوان و بجوی و بپوی و ایران و خود را بشناس و پروردگار پاک را سپاس بگزار؛ به پاس آنکه تو را فرزند ایران برگزید. آری تویی که آینده میهن را درخشان خواهی ساخت. خدای بزرگ، پشت و پناه تو و میهن. تن و جانت بی گزند و میهنت آبادان باد!

معنی: بخوان و جست و جو کن و ایران و خود را بشناس و خداوند پاک را ستایش کن به خاطر اینکه تو را فرزند ایران انتخاب کرده است. بله تو هستی که آینده میهن را درخشان و نورانی خواهی کرد. خدای بزرگ پشت و پناه تو و میهن باشد و تن و جانت از گزند دشمنان در امان باشد و میهن تو آبادان باشد.

معنی کلمات:

  • بپوی: جستجو کن
  • برگزید: انتخاب کرد
  • ماهر: دارای مهارت
  • تلخیص: خالصه کردن
  • فنون: مهارت ها
  • فرا گرفته بود: آموخته بود
  • دستمزد: حقوق
  • افزود: اضافه کرد
  • بی اعتنا: بی توجه
  • ناگزیر: ناچار
  • فنون: جمع فن، مهارت ها
  • به پاس: به خاطر، به احترام
  • ناسازگاری: بدرفتاری
  • واداشت: مجبور کرد
  • بسنده: کافی
  • بی گزند: بی صدمه، بدون بلا و آسیب

نکات دستوری و آرایه های ادبی:

  • فعل «باد» که دعایی است بعد از «میهن» و «بی گزند» به قرینیه لفظی که در پایان جمله آمده حذف شده است.
  • هر سه جمله دعایی هستند.

درباره نویسنده آیه های زمین

میر جلال الدین کزازی ادیب، استاد دانشگاه و پژوهشگر ایرانی است که در سال ۱۳۲۷ در کرمانشا بدنیا آمد. خانواده اش از فرهیختگان و پایه گذاران آموزش به سبک جدید بودند. او پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه در زادگاهش، برای تحصیل در رشته زبان و ادبیات فارسی راهی تهران شد و پس از پشت سر گذاشتن دوره های مختلف تحصیلی در ۱۳۷۰ موفق به اخذ دانشنامه دکتری زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد.

دکتر کزّازی با زبان های فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی و انگلیسی آشنایی دارد و نزدیک به ۱۰۰ مقاله در زمینه های مختلف از او به چاپ رسیده و چندی نیز استاد زبان و ادبیات فارسی در اسپانیا بوده است. گه گاه شعر نیز می سراید.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید