شعر درباره ستایش خدا؛ اشعار نو، تک بیتی و دوبیتی

شعر درباره ذکر خدا بازتاب یاد خداوند در جان و دل شاعر است که بر قلم او جاری شده و به وصف صفات خداوند و شکرگزاری نعمت‌های پروردگار می پردازد. در این مقاله مجموعه زیبایی از شعر ستایش خدا در قالب های تک بیتی، دوبیتی و شعر نو را برای شما گرداوری کرده‌ایم. با ما همراه باشید.

شعر درباره ستایش خدا

شعر درباره ذکر خدا ظاهراً کلام شاعرانی است که به خواندن اذکار و اوراد مشغول هستند. با این حال ذکر تنها معنای الفاظی را ندارد که دلالت بر نام خدا کند و بر لب جاری می‌شود. گستره ذکر آن هرآنچه را که قدرت و بزرگی خداوند را به یاد بیاورد، دربرمی‌گیرد. گزیده شعر در مورد ذکر الهی و شعر یاد خدا را به انتخاب گروه فرهنگ و هنر ستاره بخوانید.

شعر درباره ستایش خدا

ثنا و حمد بی‌پایان خدا را
که صنعش در وجود آورد ما را

الها قادرا پروردگارا
کریما منعما آمرزگارا

چه باشد پادشاه پادشاهان
اگر رحمت کنی مشتی گدا را

خداوندا تو ایمان و شهادت
عطا دادی به فضل خویش ما را

وز انعامت همیدون چشم داریم
که دیگر باز نستانی عطا را

از احسان خداوندی عجب نیست
اگر خط درکشی جرم و خطا را

خداوندا بدان تشریف عزت
که دادی انبیا و اولیا را

بدان مردان میدان عبادت
که بشکستند شیطان و هوا را

به حق پارسایان کز در خویش
نیندازی من ناپارسا را

مسلمانان ز صدق آمین بگویید
که آمین تقویت باشد دعا را

خدایا هیچ درمانی و دفعی
ندانستیم شیطان و قضا را

چو از بی دولتی دور اوفتادیم
به نزدیکان حضرت بخش ما را

خدایا گر تو سعدی را برانی
شفیع آرد روان مصطفی را

محمد سید سادات عالم
چراغ و چشم جمله انبیا را

سعدی

❆❆❆

خداوندا ترا زیبد حکومت
که وصفت را ندانم حدّ و غایت

خداوندا نباشد حال بی تو
خداوندا نباشد قال بی تو

توئی حال و توئی قال و توئی روح
ز تو گردان شده کشتیّ هر نوح

هر آنکس را که خواهی تاج بدهی
ز ملک عافیت صد باج بدهی…

خداوندا ازین دریای جودت
بده یک قطره تا آرم سجودت

مرا از بحر جودت شبنمی بس
ز داروخانه‌ات یک مرهمی بس…

خداوندا توام این نطق دادی
نظام ملک عالم را نهادی

عطار

❆❆❆

ازین گفتن، خدایا، شرم دارم
و زان حضرت به غایت شرمسارم

ز فیض خود دلم پر نور گردان
زبانم را ز باطل دور گردان

ضمیرم را ز معنی بهره ور کن
خیال فاسد از طبعم بدر کن

مرا توفیق نیکو بندگی ده
دلم را زنده دار و زندگی ده

ز خود رایی تبه شد کار ما را
خداوندا، به خود مگذار ما را

گناه هر که در عالم بیامرز
و زان پس اوحدی را هم بیامرز

اوحدی مراغه‌ای

❆❆❆

عکس نوشته درباره خدا

پادشاها جرم ما را در گذار
ما گنه کاریم و تو آمرزگار

تو نکوکاری و ما بد کرده‌ایم
جرم بی‌پایان و بیحد کرده‌ایم…

مغفرت دارد امید از لطف تو
زانکه خود فرموده لاتقنطوا

بحر الطاف تو بی پایان بود
ناامید از رحمتت شیطان بود

نفس و شیطان زد کریما راه من
رحمتت باشد شفاعت خواه من

چشم دارم کز گنه پاکم کنی
پیش از آن کاندر جهان خاکم کنی

اندر آن دم کز بدن جانم بری
از جهان با نور ایمانم بری

عطار

❆❆❆

خداوندا نه لوح و نه قلم بود
حروف آفرینش بی رقم بود

ارادت شد به حکمت تیز خامه
به نام عقل نامی کرد نامه

ز حرف عقل کل تا نقطه خاک
به یک جنبش نوشت آن کلک چالاک

ورش خواهی همان نابود و ناباب
شود نابودتر از نقش بر آب

اگر نه رحمتت کردی قلم تیز
که دیدی اینهمه نقش دلاویز…

ز ما گر آشکارا ور نهان است
ز لطف و رحمتت شرح و بیان است

بکردیم از تمام هستی خویش
نیامد هیچ جز لطفت فرا پیش

اگر لطف تو دامن برفشاند
ز ما جز نیستی چیزی نماند

بود بی‌رحمتت اجزای مردم
صفت‌های بد اندر نیستی گم…

به ما تعلیم نفی «ماسوا» کن
شهادت ورد سرتا پای ماکن

شهادت غیر نفی «ماسوا» چیست
ز بعد لای نفی الا خدا چیست

وحشی بافقی

❆❆❆

خداوندی چنین بخشنده داریم
که با چندین گنه امیدواریم

که بگشاید دری کایزد ببندد
بیا تا هم بدین درگه بزاریم

خدایا گر بخوانی ور برانی
جز انعامت دری دیگر نداریم

سرافرازیم اگر بر بنده بخشی
وگرنه از گنه سر برنیاریم

ز مشتی خاک ما را آفریدی
چگونه شکر این نعمت گزاریم

تو بخشیدی روان و عقل و ایمان
وگرنه ما همان مشتی غباریم

تو با ما روز و شب در خلوت و ما
شب و روزی به غفلت می‌گذاریم

نگویم خدمت آوردیم و طاعت
که از تقصیر خدمت شرمساریم

مباد آن روز کز درگاه لطفت
به دست ناامیدی سر بخاریم

خداوندا به لطفت باصلاح آر
که مسکین و پریشان روزگاریم

ز درویشان کوی انگار ما را
گر از خاصان حضرت برکناریم

ندانم دیدنش را خود صفت چیست
جز این را کز سماعش بیقراریم

شرابی در ازل درداد ما را
هنوز از تاب آن می در خماریم

چو عقل اندر نمی‌گنجید سعدی
بیا تا سر به شیدایی برآریم

سعدی

❆❆❆

به نام آنک جان را نور دین داد
خرد را در خدا دانی یقین داد

خداوندی که عالم نامور زوست
زمین و آسمان زیر و زبر زوست

دو عالم خلعت هستی ازو یافت
فلک بالا زمین پستی ازو یافت

فلک اندر رکوع استاده اوست
زمین اندر سجود افتاده اوست…

یکی اول که پیشانی ندارد
یکی آخر که پایانی ندارد

یکی ظاهر که باطن از ظهورست
یکی باطن که ظاهر تر ز نورست

نه هرگز کبریایش را بدایت
نه ملکش را سرانجام و نهایت

خداوندی که او داند که چونست
که او از هرچ من دانم برونست

چو دید و دانش ما آفریدست
که دانستست او را و که دیدست

ز کنه ذات او کس را نشان نیست
که هر چیزی که گوئی اینست آن نیست…

عطار

❆❆❆

ندانم کجا می‌کشانی مرا
سوی آسمان یا به خاموش خاک

نییم در هراس از تو ای ناگزیر
ندانم کجا می‌کشانی مرا

ندانم کجا لیک دانم یقین
کزین تنگنا می‌رهانی مرا….

محمدرضا شفیعی کدکنی

❆❆❆

نام زیبای تو آرام دل و جان من است
ذکر جان بخش تو هم مایه سامان من است

تو رجائی تو دلیلی تو غیاثی و انیس
انس دائم به تو خود محور ایمان من است

آن چراغی که کند روح و روانم روشن
یاد دلجوی تو آن مهر فروزان من است

می کنم خاطر خود را به جمالت روشن
روی زیبای تو هم نور دو چشمان من است

آن که هر لحظه کند محو خودش “مخلص” را
حرف حرفی زتو در مصحف جانان من است

فتح الله آقاخانی (مخلص)

عکس نوشته درباره ذکر خدا

شعر نو درباره ستایش خداوند

به نام خداوند بخشنده و مهربان
سر و صدای چرخش دسته جمعی پرستوها
در غروب بهاری
صدای گنجشک ها در بازگشتشان به شرق
صدای غرش جت ها در آسمان آبی

حرکت آرام ابرها و تغییر رنگشان در غروب
تلولو زیبای نور خورشید در پشت کوهها
گرم شدن ناگهانی زمین از عشق خدا
تغییر رنگ آسمان
خیره ماندن پرنده های نشسته بر بام رو به غروب
بی تاب شدن تمام ستایشگران جهان

زنگ ستایش خداست که به صدا درآمده
درختان سب زبه این نوا پاسخ داده اند
و کوه‌های نقره‌ای شروع به تسبیح کرده‌اند
انسان
لحظه‌ای درنگ کن
غروب سجده گاه تمام زیبایی‌هاست
دربرابر خدا
انسان
لحظه ای درنگ کن
برای ستایش خدا
همگام با جهان
سبحان الله سبحان الله سبحان الله

سیدحسین احمدی

❆❆❆

با ستایش خدا شروع می شود زندگی…

می ستایم بهار را، می ستایم امید را
می ستایم آبشار را، می ستایم خورشید را

می ستایم بغض ماه را، ستاره را، نگاه را
می ستایم عشق را، این علاقه ی شدید را

می ستایم باد را، برگ را، پاییز را
می ستایم شمع را، پروانه ی ناپدید را

می ستایم مشق را، می ستایم دیکته ی معلم را
می ستایم واژه را، واژه های جدید را

می ستایم ابر را، می ستایم باران را
می ستام پایان را، آغاز جدید را

می ستایم پرواز را، می ستایم آسمان را
می ستایم خدای را، آنکه اینهمه آفرید را

با ستایش خدا هم پایان می‌گیرد سرچشمه‌ی هستی…

بهرام قربانپور

❆❆❆

سلام خدایا
دنیا من از تو چه می خواهم
فقط پنجره ای
رو به نور
همین برای من کافیست
برای شروع یک ستایش
ستایش خدا
در طلوع و غروب
سبحان الله

سیدحسین احمدی

❆❆❆

تمام آسمان
تمام جادوی راه ما
همچنان درون قلب من نشسته اند
ستایش خدا
کمی خواب نا تمام
همچنان درون مرگ من نشسته اند
با دو زانو، با دو ابرو
سال های سال
درون برکه ای غرق گشته ام
خلق میکنم موجی، روی آب زیر زانوان
سوی دیده را
به سوی انتها کش میدهم
شاید این زمان، در اوج ثنای ما
گوشواره ای گم شود
ولی همیشه در حال گریه ام…

سهند کرمی

تک بیتی درباره ذکر و ستایش خدا

ای در درون جانم و جان از تو بی خبر
وز تو جهان پر است و جهان از تو بی خبر

عطار

❆❆❆

خداوندا به احسانت به حق نور تابانت
مگیر آشفته می‌گویم که دل بی‌تو پریشانست

مولانا

❆❆❆

الهی! ما گنه کاریم و از شرم آستین بر رو
کریمی، دامن رحمت بپوشان بر گناه ما

سلمان ساوجی

❆❆❆

خداوندا دری بگشا جمال خویشتن بنما
رهم تا من ز قید خویش و رنج آرزومندی

فیض کاشانی

❆❆❆

ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی

سنایی غزنوی

❆❆❆

ما زنده‌ایم در طلب «حی لا یموت»
استاده‌ایم در صف «قیوم لا ینام»

قاسم انوار

دوبیتی درباره ستایش خدا

هر که در بند تو شد بستهٔ جاوید بماند
پای رفتن به حقیقت نبود بندی را

بندگان شکر خداوند بگویند ولیک
چه توان گفت کرم‌های خداوندی را

سعدی

❆❆❆

ستایش خداوند بخشنده را
فروزنده ی جان رخشنده را

پدید آور مهر و اردی بهشت
نگارنده ی چهر زیبا و زشت

نشاط اصفهانی

❆❆❆

ستایش خداوند بخشنده را
که موجود کرد از عدم بنده را

که را قوت وصف احسان اوست؟
که اوصاف مستغرق شأن اوست

سعدی

❆❆❆

خداوندا به فریاد دلم رس
تو یار بیکسان مو مانده بیکس

همه گویند طاهر کس نداره
خدا یار مو چه حاجت کس

باباطاهر

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید