معرفی کتاب قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی

کتاب قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی و ترجمه سروش حبیبی، مواجهه حقیقی با زندگی یک فرد قمارباز است. در این کتاب شما متوجه می‌شوید که چطور یک انسان اسیر قمار می‌شود و تمام زندگی‌اش را تحت تاثیر آن به نابودی می‌کشاند.

اغلب گفته می‌شود که نویسندگان برای اینکه بتوانند واقع گرایی و اصالت را به آثارشان بیاورند، باید در مورد چیزهایی که می‌دانند بنویسند. داستایوفسکی که خود معتاد به قمار بود، قمارباز را تحت فشار ناشرش نوشت. خواندن کتاب قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی انواع واکنش‌های احساسی را در شما برمی‌انگیزد. چه بخواهید و چه نخواهید وارد داستان خواهید شد. این کتاب شما را به دنیای بازی رولت می‌برد و شما می‌توانید قمار را از چشم یک قمارباز ببینید. 

معرفی کتاب قمارباز

 

 

معرفی اجمالی کتاب

قمار اعتیادآور است و شما قماربازی را می‌بینید که می‌خواهد یک «ضربه» دیگر داشته باشد. او فکر می‌کند که دفعه بعد متفاوت خواهد بود، او در دور بعد پیروز می‌شود، چون باید چیزی را که به تازگی از دست داده است، بازیابی کند. شما طبیعت اجباری قمارباز را می‌بینید. 

شخصیت اصلی کتاب قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی، الکسی ایوانوویچ بوده که معلم یک خانواده روسی ساکن آلمان است. خانواده ژنرال ورشکسته شده‌اند و در هتلی مجلل که بسیار بالاتر از توان مالی‌شان است، زندگی می‌کنند. ژنرال و خانواده‌اش منتظر مرگ مادربزرگ خانواده هستند. آن‌ها می‌خواهند از ارثی که مادربزرگ برای‌شان به جای می‌گذارد برای پرداخت بدهی‌های خود استفاده کنند، تا بتوانند یک بار دیگر در وضعیت مالی خوب قرار گیرند و به دوران خوب گذشته بازگردند.

خانواده ژنرال مدام به دنبال دریافت خبر جدید از روسیه، مکرراً به روسیه تلگراف می‌فرستند و از وضعیت جسمی مادربزرگ سوال می‌پرسند، آن‌ها منتظر خبر فوت او هستند. در پیام‌هایی که از روسیه می‌آید به آن‌ها گفته می‌شود که مادربزرگ حال و روز خوبی ندارد و نهایتا تا چند روز دیگر زنده می‌ماند… 

ژنرال با مادمازل بلانچ نامزد کرده است، او تنها در صورتی با ژنرال ازدواج می‌کند که از نظر مالی تامین باشد. بنابراین مادمازل بلانچ نیز منتظر مرگ مادربزرگ است. ژنرال مقدار قابل توجهی پول از مسیو لو کنت فرانسوی، قرض کرد. او هم  از علاقه‌مندان به مرگ مادربزرگ است. 

ناگهان به طور غیرمنتظره ای مادربزرگ در آلمان ظاهر می‌شود. او از تجربه نزدیک به مرگ خود نجات یافته است و اکنون در آلمان حضور دارد. مادربزرگ وضعیت زندگی خانواده ژنرال را می‌بیندو البته ژنرال و خانواده چندان از دیدن مادربزرگ خوشحال نمی‌شوند و تا مدت‌ها شوکه می‌مانند.

داستایوفسکی در کتاب قمارباز دو نوع قمار را به تصویر می‌کشد. یکی انجام عمل فیزیکی قمار و  دیگری عمل استعاری قمار. در قمارباز، نه تنها الکسی ایوانوویچ را در حال بازی رولت می بینید، بلکه می‌بینید که چطور مادربزرگ هنگام بازدید از آلمان و قمارخانه‌ها اسیر بازی قمار می‌شود.

مادربزرگ اصرار دارد که الکسی او را به کازینو ببرد. او زمانی را صرف مشاهده و پرسیدن سوال می‌کند و سپس شروع به شرط بندی می‌کند. در ابتدا، مادربزرگ مقدار قابل توجهی پول می‌برد. مادربزرگ پول‌های برنده شده را به همه به جز خانواده‌اش می‌بخشد. چرا که در جریان پرس و جوهای مداوم ژنرال برای فهمیدن اینکه آیا او مرده است قرارگرفته و از آن‌هابه شدت دلخور است.

الکسی به مادربزرگ التماس می‌کند که بازی را در اوج متوقف کند. اما او گیر افتاده است، در مرداب قمار قرارگرفته و نمی‌تواند خودش را نجات دهد، بنابراین او از متوقف کردن بازی  خودداری می کند و آنچه نباید بشود رخ می‌دهد.

داستایوفسکی با انتخاب روایت اول شخص از زبان الکسی به خوبی توانسته است که خواننده را درگیر داستان کند و احساسات الکسی را به خواننده منتقل کند. خواننده با ناراحتی الکسی ناراحت می‌شود، همزمان با او اضطراب را تجربه می‌کند، منتظر است و دعا می‌کند که اتفاقات بدتری نیوفتد. این بهترین اتفاقی است که برای شخص خواننده می‌افتد، در روایت شناور می‌شود و همراه با آن حرکت می‌کند.

 نظرات مختلف الکسی در مورد روس‌ها، فرانسوی‌ها و انگلیسی‌ها  از جمله چیزهای جالب و مورد توجهی است که در داستان وجود دارد، اما درخشنده‌ترین نکته‌ای که توسط داستایوفسکی به تصویر کشیده شده است، نشان دادن زندگی مردی است که به سرعت به قمار معتاد می‌شود، هر چند که متوجه نمی‌شود و آن را انکار می‌کند.

مادربزرگ که ناگهان ظاهر می‌شود، او مسیری را در مجاورت الکسی انتخاب می‌کند و با طی کردن آن، عاشق شدن و اعتیاد الکسی به قمار و آنچه را که برای او اتفاق می‌افتد را مانند که فیلم تصویر می‌کند.

 

فئودور داستایوفسکی نویسنده کتاب قمارباز
فئودور داستایوفسکی نویسنده کتاب قمارباز

 

درباره داستایوفسکی نویسنده کتاب

فئودور داستایوفسکی، (۱۱ نوامبر ۱۸۲۱ – ۹ فوریه ۱۸۸۱)رمان‌نویس، داستان‌نویس، مقاله‌نویس، روزنامه‌نگار و فیلسوف روسی بود. آثار ادبی داستایوفسکی به بررسی روانشناسی انسان در فضای آشفته سیاسی، اجتماعی و معنوی روسیه قرن نوزدهم می‌پردازد. او در ۲۰ سالگی شروع به نوشتن کرد و اولین رمانش به نام بیچارگان در سال ۱۸۴۶ هنگامی که ۲۵ ساله بود منتشر شد. آثار مهم او شامل جنایت و مکافات (۱۸۶۶)، ابله (۱۸۶۹)، شیاطین (۱۸۷۲) و برادران کارامازوف(۱۸۸۰)  است.

بسیاری از منتقدان ادبی او را یکی از بزرگترین روانشناسان ادبیات جهان می‌دانند. رمان «یادداشت‌های زیرزمینی» او در سال ۱۸۶۴ یکی از اولین آثار ادبیات اگزیستانسیالیستی است.

داستایوفسکی در سنین پایین  از طریق کتاب های نویسندگان روسی و خارجی با ادبیات آشنا شد. مادرش در سال ۱۸۳۷، زمانی که او ۱۵ سال داشت درگذشت،  و تقریباً در همان زمان مدرسه را رها کرد تا وارد موسسه مهندسی نظامی نیکولایف شود. پس از فارغ التحصیلی، او به عنوان یک مهندس کار کرد و برای مدت کوتاهی از یک سبک زندگی مجلل لذت برد و برای کسب درآمد اضافی، کتاب ترجمه کرد. 

او شروع به سفر به اروپای غربی کرد و به معتاد به قمار شد، و همین موضوع منجر به مشکلات مالی برای او شد. برای مدتی به اجبار گدایی می‌کرد اما در نهایت او به یکی از پرخواننده ترین و مورد توجه‌ترین نویسندگان روسی تبدیل شد. کتاب‌های او به بیش از ۱۷۰ زبان ترجمه شده است. داستایوفسکی بر بسیاری از نویسندگان و فیلسوفان، از آنتون چخوف و ارنست همینگوی گرفته تا فردریش نیچه و ژان پل سارتر، تأثیر گذاشت. 

 

ترجمه فارسی کتاب قمارباز

کتاب قمارباز نیز اولین بار مانند بسیاری از آثار کلاسیک ادبیات کشور روسیه از زبان اصلی خودش به فارسی ترجمه نشد. جلال آل احمد در سال ۱۳۲۷ آن را از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه کرد و از  انتشارات فردوسی منتشر شده‌است. ترجمه این کتاب تبدیل به یکی از مشهورترین و بهترین کارهای جلال آل احمد در این حوزه شده‌است. اما این ترجمه خیلی چنگی به دل نمی‌زند، چرا که هم از زبان فرانسوی برگردانده شده و بعد از گذشت بیش از ۷۰ سال زبان فارسی نیز تغییرات زیادی کرده است.

خوشبختانه در سال ۱۳۹۳ سروش حبیبی، مترجم دیگر ایرانی کتاب قمارباز را از روی نسخه اصلی، یعنی از زبان روسی به فارسی ترجمه کرد و از انتشارات چشمه منتشر شد. سروش حبیبی همچنین  آثار نویسندگانی مانند “رومن گاری”، “آلخو کارپانتیه”، “الیاس کانتی”، “تولستوی” و… را به زبان فارسی ترجمه کرده است.

 

کتاب قمارباز نوشته فئودور داستایوفسکی
کتاب قمارباز نوشته فئودور داستایوفسکی

 

قسمت‌هایی از متن کتاب

  • ازآنجاکه بیش از معمول برانگیخته بودم از روی سبک‌سری و بی‌ادبی، بی‌مقدمه پرسیدم که چرا مارکی دو گریو، یعنی همان مردک فرانسوی، نه‌فقط دیگر به همراه او به گردش نمی‌آید یا وقتی او به‌جایی می‌رود همراهی‌اش نمی‌کند، بلکه حتی روزها می‌شود که یک کلمه حرف به او نمی‌زند؟ او با صدایی که در گوشم طنین عجیبی داشت، گفت: «برای اینکه آدم حقیری ست!» من هرگز نشنیده بودم که پولینا در رابطه با او چنین کلمه‌ای به زبان آورد. ساکت ماندم، زیرا می‌ترسیدم که به علت این برانگیختگی او پی برده باشم.

  • ابتدا همه‌چیز به‌نظرم بسیار کثیف می‌رسید، اخلاقا پلید و سیاه. منظورم ابدا ده‌ها و صدها پول‌جوی بی‌قراری نیست که دور میز رولت جمع می‌شوند. من در میل مردم به بردنِ هر چه سریع‌تر پول هیچ‌چیز ناپاکی نمی‌بینم. من حرف آن مدعی را یاوه می‌شمارم که با شکم سیر و خیال راحت درس اخلاق می‌دهد و در جواب کسی که در توجیه بازی خود عذر می‌آورد که «کلان بازی نمی‌کنم»، می‌فرماید: «دیگر بدتر! زیرا این نشان حقارت حرص است.» انگاری حرص حقیر و طمع بلندهمتانه باهم فرقی دارند.

  • نزدیک بیست و پنج سال دارد. بلندبالاست، با شانه‌هایی زیبا و گردن و سینه‌ای دل‌فریب. رنگ پوستش گندم‌گونی است زرینه و گیسوانش مثل قیر سیه و به قدری پُرپشت، که برای زلف‌آرایی دو نفر کافی می‌بود. تخم چشمانش سیاه و سفیدی‌شان زردرنگ است. نگاهش گستاخ است و دندان‌هایش درخشان مثل مروارید. لب‌هایش همیشه سرخ کرده‌اند و تنش همیشه بوی مشک می‌دهد. لباس‌هایش چشم‌گیر است و فاخر و سنجیده و بسیار با سلیقه. پاها و دست‌هایش از ظرافت حیرت‌انگیزند اما صدایش کلفت است و ناصاف.

  • ابتدا بیست فردریک طلا روی زوج گذاشتم و بردم. همین بازی را تکرار کردم و باز بردم. این کار دو سه‌بار تکرار کردم. گمان می‌کنم که ظرف پنج دقیقه مبلغِ بردم به چهارصد فردریک طلا رسید. بهتر بود که همان وقت دست از بازی بکشم و کازینو را ترک کنم. اما احساس عجیبی در دلم پیدا شده بود. انگاری می‌خواستم تقدیر را به عرصه بخوانم، سربه‌سرش بگذارم. تلنگری به آن بزنم یا به آن دهن‌کجی کنم.

  • مادربزرگ با وضعی سرسام‌آور پیروز شده بود. من در این هنگام درست حال قمارباز را داشتم. دست‌ها و پاهایم می‌لرزید و شقیقه‌هایم سخت می‌زد. شک نمی‌شد کرد که این موردی کاملاً استثنایی بود. این که در عرض ده دور بازی، سه بار صفر بیاید!

  • ولی هیچ چیز تعجب‌آور به خصوصی در این مطلب نبود. من خودم، شب گذشته، دیده بودم که صفر سه بار پشت سر هم آمد و یک قمارباز که همه‌ ضربه‌ها را از روی دقت حساب می‌کرد، همان وقت با صدایی بلند گفت که روز پیش همین صفر فقط یک بار در عرض بیست و چهار ساعت آمده بود. مادر بزرگ که بزرگ‌ترین بردِ ممکن در بازی را کرده بود دیگر با احترام مخصوصی مورد نظر همه قرار گرفته بود.

  • قدر پول باید به اندازه‌ای نزد یک جنتلمن ناچیز باشد که نبودش نتواند آرامش او را برهم زند.

  • پول برای چه می‌خواهم؛ چه‌طور برای چه؟ پول همه‌چیز است.

  • پرنده را از پروازش می‌شناسند، آدم را از کارهایش!

  • کسی که در این راه قدم گذاشت به آن می‌ماند که با سورتمه‌ای از سراشیب برف‌پوش کوهی فرو لغزد. پیوسته به سرعتش افزوده می‌شود.

 

کلام آخر

کتاب قمارباز بسیار خوب نوشته شده است، اما داستانی بسیار ناراحت کننده دارد، قمارباز زندگی های تلف شده و فرصت های هدر رفته را به تصویر می‌کشد. بزرگ‌ترین درس کتاب این است که پول وعده داده شده را خرج نکنید، صبر کنید تا پول در دست شما باشد و سپس آن را به حوزه مصرف برسانید. مهم نیست که چقدر در قمار مهارت دارید، نمی‌توانید همیشه آن را شکست دهید، زیرا هیچ کس همیشه برنده نیست.

با وجود اینکه کتاب قمارباز اثر فئودور داستایوفسکی محتوای غم برانگیزی دارد اما حتما در لیست کتاب‌هایی که در آینده می‌خواهید بخوانید قرار دهید، چرا که این کتاب نه تنها نگاه واقع بینانه به دنیای قمار است، بلکه انتهای طمع ورزی انسان در هر زمینه را بسیار روشن بیان می‌کند.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید