شعر زیبای “برسان باده که غم روی نمود ای ساقی” یکی از زیباترین اشعار هوشنگ ابتهاج است که در کنسرت بم در سال ۱۳۸۲ به منظور کمک به زلزله زدگان شهر بم در کنسرت همنوا با بم اجرا استاد محمدرضا شجریان اجرا شد. در ادامه با متن برسان باده که غم روی نمود ای ساقی و اجرای زیبای آن همراه شما هستیم.
برسان باده که غم روی نمود ای ساقی
این شبیخون بلا باز چه بود ای ساقی
حالیا عکس دل ما است در آیینهی جام
تا چه رنگ آورد این چرخ کبود ای ساقی
دیدی آن یار که بستیم صد امید در او
چون به خون دل ما دست گشود ای ساقی
تیره شد آتش یزدانی ما از دم دیو
گرچه در چشم خود انداخته دود ای ساقی
تشنهی خون زمین است فلک، و این مه نو
کهنه داسی است که بس کشته درود ای ساقی
منتی نیست اگر روز و شبی بیشم داد
چه از او کاست و بر من چه فزود ای ساقی
بس که شستیم به خوناب جگر جامهی جان
نه از او تار به جا ماند و نه پود ای ساقی
حق به دست دل من بود که در معبد عشق
سر به غیر تو نیاورد فرود ای ساقی
این لب و جام پی گردش می ساختهاند
ورنه بی می و لب جام چه سود ای ساقی
در فروبند که چون «سایه» در این خلوت غم
با کسم نیست سر گفت و شنود ای ساقی