از اعصار گذشته تاکنون، سرودن از گلهای مختلف مانند شعر گل آفتابگردان، شعر گل رز و شعر گل شقایق بسیار رایج بوده است. اما گل یاس از واژههایی است که به کرات مورد توجه شعرا و نویسندگان فراوانی قرار گرفته است و باعث خلق شعر گل شده است. زیبایی و عطر دل انگیز این گل، دست مایهی خوبی برای اشعار عاشقانه و توصیف محبوب است، به علاوه طراوت و روحانیت این گل در اشعاری با محوریت وجود مقدس حضرت فاطمه (س) نیز بسیار مورد توجه بوده است. این مطلب گلچینی بسیار خواندنی از شعر گل یاس است که تقدیم نگاه مهربان شما میشود.
گلچینی خواندنی و پر احساس از شعر گل یاس
من به دنبال کسی میگردم که دلش، چون یاس است
چشمهایش به صفای گل سرخ
دستهایش پلی از احساس است
من به دنبال کسی میگردم که سرانجام نگاهش آبیست
سینهاش داغ شقایق دارد
آسمان دل او مهتابیست
من به دنبال کسی میگردم در قنوت چشمهای غم زده
در حریر خاطرات کودکی
در سکوت سربی ماتم زده
من دنبال کسی میگردم در غروب غربت آینهها
در طلسم غصههای شاپرک
در تمام عقدهها و کینهها
من به دنبال کسی میگردم عاشق بال کبوتر باشد
دستهای او چنان پروانهای
روی گلهای معطر باشد
من به دنبال کسی میگردم موج در دریای عمرش بی قرار
اشکها در چشم او، چون آینه
عشق او تنها عبور از انتظار
✧⚛✧⚛✧
“شعر برای دخترم یاسمن”
مثنوی چشمهای ناز تو
سایه انداخته است بر خاکستر باورهای افسانهای من
یاسمن!
یاس من!
کدام شعر رسوا منظومهی چشمانت را به رقص نشانده است؟
و از واژهها رنگ ساخته است
در مرداب خیال من
یاس من!
من
رسوای بی پروا
چون امواج در آغوش دریا
من در خواب
با نفسهایی ممتد و بی تاب
آوارهی عطر سوزندهی تو شدم.
تو در رگهای من
و من در ریشههای تو
چون نفس، چون جان
در هم تنیده
چون مروارید، چون صدف
هستی تو هستی من
در قلمرو طوفانی احتیاج
پاکباخته، چون نسیم
اهورایی، چون زمین
استوار، چون ریشه….
کدام شعر رسوا منظومهی چشمهایت را به رقص نشانده است
در من؟
یاسمن!
یاس من!
“شبنم رستگار”
جوانه زده
گلدان کوچک یاسم
دلم کمی بهار میخواهد
نمیآیی؟
✧⚛✧⚛✧
“شعر عطر گل یاس از سهراب سپهری”
نه تو میمانی و نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطرهای خواهد ماند
لحظهها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چهها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بستههای فردا همهای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست
تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده
✧⚛✧⚛✧
“تک بیتی زیبای گل یاس”
خوش به حالِ بوتهی یاسی که در ایوانِ توست
میتواند هر زمان دلتنگ شد، بویت کند…
“علیرضا بدیع”
در شهر پیغمبر گل یاسی ثمر داشت
دور فلک زین یاس احوالی دگر داشت
از بوی یاس مصطفی، جان جهان مست
زیرا که عشق مرتضی، بویی دگر داشت
بس که نگار مرتضی بودش خدایی
گویا میان مردمان معنی دگر داشت
بس که حسود و بی مروت بود مردم
روز شهادت یاس، زین غم پرده برداشت
رخساره یاس نبی، نیلیتر از شام
یک زخم از نامهربانان بر جگر داشت
کشتند آن بانوی پاک باخدا را
گویا زحیدر کینهها شکلی دگر داشت
مثمار در روز قیامت هست شاهد
از زهر ظلم دومی که بر جگر داشت
“علی امینی”
✧⚛✧⚛✧
“دوبیتی زیبای گل یاس”
یاسمن گفتا نگویی با سمن
کاین چنین نرگس ز نرگسدان کیست
چون بگفتم یاسمن خندید و گفت
بیخودم من میندانم کان کیست
✧⚛✧⚛✧
“شعر گل یاس تقدیم به ساحت نورانی حضرت زهرا (س)”
یادمه اون دور دورا، تو کوچهمون
کوچهی قدیمی و کاه گِلیمون
باغی بود پر از گلای رنگارنگ
گلای فردوسی ناز و قشنگ
همهشون خوش بو بودند و با صفا
پاک و چشم نواز بودند و دلرُبا
باغبون با همهشون حرفا میزد
مثه پیچک دورشون حلقه میزد
توی این باغ، گل یاس، فرشته بود
نه، فرشته پیش پاش به سجده بود
باغبون عاشق یاسِش شده بود
مثه مجنون، پی یارش شده بود
بوی لیلی، کوچه رو گرفته بود
عقل و هوش همه رو، رُبوده بود
علفای هرز بد شکل و کری
که بودند فراری از عطر و پری
تا که یاس عاشقُ تنها دیدن
چِش ِ باغْبون و گُلا رو دور دیدن
سوی باغ خزون خزون شدن رَوون
در باغ رو کوبیدن چه بی اَمون
بعد از اون، من ندیدم که چی گذشت
ولی گفتن تن یاس ِ با گذشت
مثه ابرای کبود بارونی، تیره شده
غنچه ْ یاس کوچولوشم از بغل، چیده شده
صبح فردا، بوی غم تو کوچهمون نشسته بود
آخ ِ یاس مهربون باغبون، خوابیده بود
یاس پاک مهربون بی نشون
دوست دارم.
“محسن عبدالوند”
“شعر عاشقانه گل یاس”
دلم از عطر گل یاس به هم مىریزد
دلم از عشق از احساس به هم مىریزد
تو که الماس درخشان منى میدانم
دلم از دیدن الماس به هم مىریزد
من کنار تو پر از دلهره و آشوبم
دلم از این همه وسواس به هم مىریزد
وقت دیدار تو حساس و پر از بیتابیست
دلم از لحظه حساس به هم مىریزد
بعد از آن بوسه و لمس لب تو فهمیدم
دلم از چیدن گیلاس به هم مىریزد
“طاهره داوری”
✧⚛✧⚛✧
“دلنوشته گل یاس”
به گلهای یاس که نگاه میکنی گوئی در فکر فرو رفتهاند، غرقِ تفکری سپید آکنده از سکوتی پربار
چقدر نازک و ظریفند و چقدر با دل درد آشنایم…. آشنا!
و آن زمان که غصه زنجیرم میکند و دلتنگی امانم میبرد، از باغ دلم… یک بغل گل یاس میچینم
فقط یاس
همان یاسهای سپید!
حالا که نیستی، به خیال یافتنت هر غروب در رویاهایم، دل به دریا میزنم، وقتی به ساحل میرسم، بی بهانه بی تاب میشوم!
و هراسان به دنبال کوچکترین نشانی از تو نگاهم را روانه پیچ و خمها میکنم؟!
نه! انگار موجی از فراموشی به ساحل خاطراتم خورده و تمام ردپاها را از بین برده…
حالا دیگر نمیدانم با یاسهای جاری در دستان تنهایم چه بکنم؟
جواب سرخی غروب را چه بدهم؟…
کنار دریا زانو میزنم
و یاسها را با اندوهی که از نبودنت در دلم رخنه بسته
به دریا میسپارم…
وای!… خنکای نسیم چه عاشقانه صورتم را مینوازد! و یاسها چه بی صبرانه بر پهنه دریا عطر افشانی میکنند!
چقدر خوش بو شده همه جا!… آرام میگیرم…
یقین دارم که دریا…
پیغام مرا با یاسهایم به تو خواهد رساند.
✧⚛✧⚛✧
“شعر شهد یاس”
ستارهی من بر هفتمین لایهی حریر شب کوک میخورد …
بوسهی ماه بر گونههای سپید هزاران یاس میتابد …
یاسها شاخه شاخه از تن سبز دیوار میجوشند و بغل بغل به خلسهی خنک جویبار میریزند …
یاسها از شادی بوسههای باد میلرزند
یاسها با تکاپوی زلال جوی در میآمیزند
یاسها در آغوش پاک آب میغلتند
یاسها از تاریک روشن جادویی گیسوان مجنونترین بید کوچه هم میگذرند
آنقدر میروند … تا در برق مه تاب گم میشوند …
شهد میشوند
و آسمان میان جویبار … مست از شهدشان به رقص در میآید
شهد را مینوشم
…
شعر و جوی و بید و ماه و آسمان همه مست میشوند
همه زیبا
همه پاک میشوند
بخوان شعر امشبم را …
همین یک بار
“محمد علی”
“شعر یاس پر احساس”
بوی عطر گل یاس
از میان در باز
پیچید به محفل گه ما
بوی خوبی داشت
شکل زیبای داشت
این گل کوچک و ناز
پر ز گلبرگ سفید
پس چرا مغرور نیست
عطر خود را به هر سو میبرد
بی تمنا سوی هر کس میرود
اونشب بوست که شبها بو دهد
یا چو شبدر در بیابان بو دهد
او ندارد خار مانند گلان
پاک است و مهربان و بی ریا
دوستان و دشمنان را بو دهد
هر کسی
با عطر خود خوشبو کند
او نگیرد کینه از دست کسی.
چون ندارد دشمنی
پس ندارد، دشمنی
از همین رو نامش یاس شد
یک گل زیبا و با احساس شد
“سعید حسینی”
✧⚛✧⚛✧
“ترانه گل یاس”
یه روز یه باغبونی یه مرد آسمونی
نهالی کاشت میونه باغچه مهربونی
میگفت سفر که رفتم یه روز و روزگاری
این بوته یاس من، میمونه یادگاری
هر روز غروب عطر یاس تو کوچهها میپچید
میونه کوچه باغها، بوی خدا میپیچید
اونایی که نداشتند، از خوبیها نشونه
دیدند که خوبی یاس، باعث زشتیشونه
عابرای بی احساس پا گذاشتند روی یاس
ساقههاشو شکستند، آدمای نا سپاس
یاس جوون برگمون تکیه زدش به دیوار
خواست بزنه جوونه، اما سر اومد بهار
یه باغبون دیگه شبونه یاس رو برداشت
پنهون ز نا محرما تو باغ دیگهای کاشت
هزار ساله کوچهها پر میشه از عطر یاس
اما مکان اون گل، مونده هنوز ناشناس
“فرید احمدی”
✧⚛✧⚛✧
“شعر گل یاس در وصف حضرت زهرا(س)”
زبان با نام زهرا خو گرفتهست
گل یاس آبرو از او گرفتهست
دوباره کشتی دلهای عاشق
به یاد فاطمه پهلو گرفتهست
✧⚛✧⚛✧
نمیدانم
یاسهای تابستانی ادای برف را در میآورد
یا برف ادای آنها را …
در هر حال اگر پروانهها تا زمستان دوام میآوردند
بلا شک دیگر عاشق آن یاسهای تکراری نمیشدند…
کاش میتوانستی تابستانها بباری ای برف
تا با تنپوشی از تو
برابر خورشید، من و او عشوهها میکردیم…
“شعر یاس بوی مهربانی میدهد.”
عشق من پاییز آمد مثل پار
باز هم ما بازماندیم از بهار
احتراق لاله را دیدیم ما
گل دمید و خون نجوشیدیم ما
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشکیپوش بود
یاس بوی مهربانی میدهد
عطر دوران جوانی میدهد
یاسها یادآور پروانهاند
یاسها پیغمبران خانهاند
یاس در هر جا نوید آشتیست
یاس دامان سپید آشتیست
در شبان ما که شد خورشید؟ یاس
بر لبان ما که میخندید؟ یاس
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
بعد روی صبح پرپر میشود
راهی شبهای دیگر میشود
یاس مثل عطر پاک نیت است
یاس استنشاق معصومیت است
یاس را آیینهها رو کردهاند
یاس را پیغمبران بو کردهاند
یاس بوی حوض کوثر میدهد
عطر اخلاق پیمبر میدهد
حضرت زهرا دلش از یاس بود
دانههای اشکش از الماس بود
داغ عطر یاس زهرا زیر ماه
میچکانید اشک حیدر را به راه
عشق معصوم علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
اشک میریزد علی مانند رود
بر تن زهرا گل یاس کبود
گریه آری گریه، چون ابر چمن
بر کبود یاس و سرخ نسترن
گریه کن حیدر که مقصد مشکل است
این جدایی از محمد مشکل است
گریه کن، زیرا که دخت آفتاب
بیخبر باید بخوابد در تراب
این دل یاس است و روح یاسمین
این امانت را امین باش ای زمین
نیمهشب دزدانه باید در مغاک
ریخت بر روی گل خورشید خاک
یاس خوشبوی محمد داغ دید
صد فدک زخم از گل این باغ دید
مدفن این ناله غیر از چاه نیست
جز دو کس از قبر او آگاه نیست
گریه بر فرق عدالت کن که فاق
میشود از زهر شمشیر نفاق
گریه بر طشت حسن کن تا سحر
که پر است از لخته خون جگر
گریه کن، چون ابر بارانی به چاه
بر حسین تشنهلب در قتلگاه
خاندانت را به غارت میبرند
دخترانت را اسارت میبرند
گریه بر بیدستی احساس کن
گریه بر طفلان بیعباس کن
باز کن حیدر تو شط اشک را
تا نگیرد با خجالت مشک را
گریه کن بر آن یتیمانی که شام
با تو میخوردند در اشک مدام
گریه کن، چون گریه ابر بهار
گریه کن بر روی گلهای مزار
مثل نوزادان که مادرمردهاند
مثل طفلانی که آتش خوردهاند
گریه کن در زیر تابوت روان
گریه کن بر نسترنهای جوان
گریه کن، زیرا که گلها دیدهاند
یاسهای مهربان کوچیدهاند
گریه کن، زیرا که شبنم فانی است
هر گلی در معرض ویرانی است
ما سر خود را اسیری میبریم
ما جوانی را به پیری میبریم
زیر گورستانی از برگ رزان
من بهاری مرده دارم ای خزان
زخم آن گل در تن من چاک شد
آن بهار مرده در من خاک شد
ای بهار گریه بار نا امید
ای گل مأیوس من یاس سپید
“احمد عزیزی”
✧⚛✧⚛✧
شاید آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد.
خبری از دل پردرد گل یاس نداشت…
باید اینطور نوشت:
هر گلی هم باشی چه شقایق! چه گل پیچک و یاس!
زندگی اجباریست!
زندگی در گروی خاطرههاست!
خاطره در گروی فاصلههاست،
فاصله تلخترین خاطرههاست.
یاس یعنی بوی دل، بوی بهشت
یاس یعنی فاطمه، حیدر سرشت
یاس یعنی کمترین عمرِ جهان
یاس یعنی مادرِ صاحب زمان
یاس یعنی کوچه و آه و شرر
یک گل و یک غنچه با هم پشتِ در
یاس یعنی قوّتِ دستِ علی
هستِ او پیوسته با هستِ علی
یاس یعنی خانه داری نوجوان
مادری افتاده حال و نیمه جان
یاس یعنی شانه بر موی حجاب
ناله در بیداری و در وقت خواب
یاس یعنی حیدر و غسل و کفن
اشکِ چشمِ زینب و آه حسن
یاس یعنی یا حسینِ زیرِ لب
بوسه بر زیر گلویی نیمه شب
یاس یعنی مهدی و وقتِ ظهور
انتقام از غاصبین پر غرور
یاس یعنی انتقام از عاملین
سیلی محکم به روی قاتلین
یاس یعنی ما مدینه میرویم
با امیرِ بیقرینه میرویم
✧⚛✧⚛✧
“دوبیتی گل یاس”
خواهم که تو را یاس صدایت بزنم
در خلوت خود با همه احساس صدایت بزنم
آن لحظه که خورشید به شوق تو دمید
آن لحظه حساس صدایت بزنم
“محمد مهدی برزگر”
✧⚛✧⚛✧
“شعر زیبای یاس”
در حضور خارها هم میشود
یک یاس بود
در هیاهوی مترسکها
پر از احساس بود
میشود حتی
برای دیدن پروانهها
شیشههای مات یک متروکه را
الماس بود
دست در دست پرنده
بال در بال نسیم
ساقههای هرز این اندیشهها را
داس بود
کاش میشد
حرفی از ای کاشها
هرگز نبود، هر چه بود احساس بود و
عشق بود و
یاس بود …
“شعر پرواز یاسها”
تو هر روز در دلم پرواز میکنی
هر صبح و هر شب با صدایت جان میگیرم
و با نوایت روح ام را تازه میکنم
و بوی یاس حجم اتاق را فرا میگیرد
چه حس خوبیست این دلبستگی
اگر تو باشی
و تمام این زمانهای خاکی به گوشهای میرود
من خسته از پنجره نگاه تو
و زمزمهی مهربان تو
میشنوم تا عمق جان قصهی شیدایی را
میکارم تا ابد در دلم
بغضهای دل پاکت را
و به قاصدکها میسپارم
که از این راه دور
برسانند به تو قصهی دلبستگی ام را
“علیرضا وارسته”
✧⚛✧⚛✧
“شعر گل یاس و نرگس”
گل نرگس که مىبینم
با عمیقترین نفسهایم مىبویمش
تا سینهام پر شود از عِطرش
گویى از جهان دیگرى است
گویى از باغهاى بهشتى آمده
حیف که عمرش کوتاه است….
اما نرگسى مىشناسم
که عمرش، چون عمر نوح است
و عِطرش جهان شمول
در سردترین سرماى زمستان مىروید
و در تاریکترین سیاهى زمین
وقتى بشکفد جهان گرم مىشود و روشن
همان یک گلى است که با آن بهار مىشود!
تمام گلها در برابرش سر تعظیم فرو مىآورند
و در برابر جمالش رنگ مىبازند
تمام گلها مگر یک گل!
یک گل است که او با تمام شکوهش
در برابر آن پر و بال تواضع مىگسترد
گلى که مدتهاست چشم به راه شکفتن آن نرگس است
یک شاخه گل پَرپَر
یک یاسِ کبود…
✧⚛✧⚛✧
“شعر نو یاس”
دیگر بوی یاس نمیدهم
آن کوچه کجاست؟
آن خانه با گل یاس کجاست؟
آن دست، دستی که نوازش نوازش گل یاس به جیبم میریخت کجاست؟
آن بوسه که بوی یاس را بر لبانم جاری میکرد کجاست؟
دیگر عطر بهار نارنج نجاتم نمیدهد.
من یاسم را میخواهم…
✧⚛✧⚛✧
تقدیم به ساحت منزه حضرت زهرا (س)
“شعر طلوع گل یاس”
صبح میلاد و طلوع گل یاس
رفتم از شوق به باغ احساس
دستهای از گل شعرم به بغل
تا کنم هدیه به بانوی غزل
صف به صف، دایره شد لشکر گل
همه با عشق وصال بلبل
مریم و میخک و رز، نیلوفر
یاسمن، سوسن و گلهای دگر
هر گلی پارهای از عطر وجود
هدیه دادند به بانوی سجود
کوله باری پُرِ شعر و پُرِ شور
تا رسیدم به حضور گل نور
عاشقانه سر سجادهی راز
به دعا بود و به ذکر و به نماز
دست در دست ملائک، هم دوش
همه از عطر دعایش مدهوش
میوزید از نفسش عطر دعا
بود جاری همه جا ذکر خدا
تا شراب غزلش مستم کرد
خجل از خالی این دستم کرد
نوری از آینهی پاک نگاه
هدیه ام داد از آن روی چو ماه
شدم از لطف و صفای گل یاس
شامل عطر دعای گل یاس
سرخوش از این صلهی وصل شدم
عاشق آن غزل اصل شدم
“زهرا طاهرزاده فرد «سنا»”
✧⚛✧⚛✧
کی میرسی از راه؟
تا اطلسیها زیر پاهایت سبز شوند
شمعدانیها بخندند
عطر یاس تمام شهر را پر کند
و من
تب تند تنم را
میان سردی دستانت بپاشم
و در آرامش آغوشت به خواب روم
✧⚛✧⚛✧
نمیدانم
تاثیر خندههای توست …
یا بازی کردن با گلهای یاس باغچه
که آینه مدتی است
جوانتر از
پارسال نشانم میدهد!
✧⚛✧⚛✧
آن روز که میمیرم
به همه فرشتهها بگو بوی گل یاس را برایم بیاورند . . .
✧⚛✧⚛✧
آنکه در خانه دمی با تو به خلوت بنشست،
به تماشای یاسمن و لاله و ریحان نرود!
✧⚛✧⚛✧
روز شمار قلبم از کار افتاده است!
ترجیح میدهم،
سیبهای سرخ را
به آب روان بسپارم …
بسترم از ابرهای بیرنگ رویایی شده …
وقتی بوی عطر یاس به مشام خدا رسد.
✧⚛✧⚛✧
گل است آن یاسمن یا ماه یا روی …
شب است آن یا شبه یا مشک یا موی
هر باد که از سوی بخارا به من آید
با بوی گل و مشک و نسیم و سمن آید …
✧⚛✧⚛✧
روزگار عجیبیست نازنین
هراس غریب مرگ
قفل بی صدایی
هر ترانه خاطرهای دیگر
تو شدی دنیایم
آمادهای؟
یه بغل یاس سفید
شانههایت چه غریبانه میلرزد
دستور زبان عشق
تو هدیه خدایی
اتاقی تهی از بوی خورشید
به یاد لحظات خوش انتظار و تنهایی
من تنهایم تنهاتر از تنها
شمع باش پروانه
میشم تا کنار تو بسوزم
✧⚛✧⚛✧
بنفشه بر سمن بگرفت ماتم،
شقایق در غم گل کرد شیون،
کو سوسن و کو نسترن،
کو سرو و لاله و یاسمن
کو سبز پوشان چمن،
کو ارغوان کو ارغوان
✧⚛✧⚛✧
دست من و جعد سمن سای تو
گر تو زنی تیغ هلاکم به فرق،
با زنخی چون سمن و با تنی …
چون گل سوری به یک پیرهن
✧⚛✧⚛✧
دوش تا یار عرضه کرد همی …
بر من آن عارض چو تازه سمن
ز دو رخ گل از دو عارض سمن
همی داد بینندگان را درود!
✧⚛✧⚛✧
گفتهای عاقل نبینی کوه با چندین وقار
همچو طفلان دامنش پر ارغوان و یاسمین …
کی بنفشه عهد بندد با یاسمن؟
کی چناری کف گشاید در دعا …
✧⚛✧⚛✧
مرا دلی ست گرفتار عشق دلداری
سمن بری، صنمی، گلرخی، جفاکاری
دو رخساره چون لاله اندر سمن
سر جعد زلفش شکن بر شکن …
✧⚛✧⚛✧
ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد …
چشم نرگس، به شقایق نگران خواهد شد
“حافظ”
✧⚛✧⚛✧
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار،
هم مشام دلم از زلف سمنسای تو خوش …
“حافظ”
✧⚛✧⚛✧
دختران هلهله کردند و نثارت اشکی …
فرش تشریف ز یاس و سمن و نسرین بود
✧⚛✧⚛✧
زان رخ چنم امروز گل و لاله سیراب
زان ساده زنخدان سمن تازه نسرین بود
✧⚛✧⚛✧
چو نرگس شوخ چشم آمد، سمن را رشک و خشم آمد …
به نسرین گفت تا ما هم بر آمیزیم مستانه
✧⚛✧⚛✧
دو رخساره چون لاله اندر سمن
سر جعد زلفش شکن بر شکن
✧⚛✧⚛✧
اندر میان سبزه به دشت و به کوهسار …
مشکین بنفشه و سمن و لاله بردمید
پیش رخ آن نگار سجده کنان آمدند
از طرفی ارغوان سوی دیگر یاسمن …
✧⚛✧⚛✧
متن زیبا درباره گل یاس
تو آمدي و شرق دلم به برق نگاهت مطلع هزاران هزار خاطره شد …
تو آمدی … لحظههايم پر شورتر شدند و گلهاي ياس و نيلوفر پررنگ تر !
✧⚛✧⚛✧
یاس من … روی برکهی آرام نیلوفری احساس من آرام بگیر … قدری سکوت را به مهمانی این لحظات بخوان … و نگاهت را به پاسخ همهی تمناهای من از این عشق؛ به چشمانم حلقه کن … نگذار که وزغهای دغدغه و پریشانی، خلسه این سکوت را بر هم زنند … ترکهی نازک عاطفههای مهار شده را به آبهای برکهی احساسم بزن … شاید تندیسی از بانوی نیلوفریت قد علم کند … و خلوتت رنگ دیگری گیرد …
✧⚛✧⚛✧
سخن آخر
امیدواریم از خواندن این مجموعه متنوع از گلچین شعر گل یاس لذت برده باشید، شما همچنین میتوانید مجموعه زیبای عکس گل یاس در رنگهای مختلف را در همین مجله ببینید و از آنها در کنار این اشعار برای صفحات مجازی خود استفاده کنید. منتظر خواندن بازخوردهای شما در مورد این مطلب و مطالب مشابه هستیم. شاد و پیروز باشید.