شعر گرگ درون فریدون مشیری در قالب مثنوی است که در کتاب «از دیار آشتی» او چاپ شده و به نفس اماره که در وجود هر انسانی هست، اشاره میکند. سعدی نیز در شعری از خود به این مضمون اشاره میکند:
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
«درنده خویی در طبیعت انسان» اشاره به همان گرگ درون است. در مطلب پیش رو شعر گرگ فریدون مشیری را بخوانید.
متن شعر گرگ درون فریدون مشیری
گفت دانایى که گرگى خیره سر
هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جارى است پیکارى سترگ
روز و شب مابین این انسان و گرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست
صاحب اندیشه داند چاره چیست
اى بسا انسان رنجورِ پریش
سخت پیچیده گلوى گرگ خویش
وى بسا زورآفرین مردِ دلیر
مانده در چنگال گرگ خود اسیر
هرکه گرگش را دراندازد به خاک
رفته رفته مىشود انسان پاک
وآنکه از گرگش خورد هر دم شکست
گرچه انسان مىنماید، گرگ هست
وآنکه با گرگش مدارا میکند
خلق و خوی گرگ پیدا میکند
در جوانى جان گرگت را بگیر
واى اگر این گرگ گردد با تو پیر
روز پیرى گر که باشى همچو شیر
ناتوانى در مصاف گرگ پیر
مردمان گر یکدگر را مىدرند
گرگهاشان رهنما و رهبرند
اینکه انسان هست این سان دردمند
گرگها فرمانروایى مىکنند
وآن ستمکاران که با هم محرماند
گرگهاشان آشنایان هماند
گرگها همراه و انسانها غریب
با که باید گفت این حال عجیب
بدون نام
بسیارعالی