روز عاشورا یکی از بزرگترین روزهای تاریخ بشریت است که از ذهن جهانیان پاک نخواهد شد. شب و روزی که تک تک لحظات آن درس عبرت و اندرزی برای همگان خواهد بود. در ادامه در ادامه به شرح وقایع شب عاشورا خواهیم پرداخت.
مهمترین وقایع شب عاشورا
حسین بن علی (ع) نزدیک غروب تاسوعا پس از آن که از طرف دشمن مهلت داده شد (یا پس از نماز مغرب) در میان افراد بنی هاشم و یاران خویش قرار گرفت و با آنها به گفتگو پرداخت.
اتمام حجت امام با یاران
امام یاران خود را در شب عاشورا به گرد خود آورد. امام سجاد (ع) می فرماید:
من با اینکه بیمار بودم، نزدیک شدم ببینم پدرم به آنان چه می گوید، شنیدم رو به اصحاب کرد و پس از حمد و ثنا فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي وَ لَا أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لَا أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَجَزَاكُمُ اللَّهُ عَنِّي خَيْرا … ». «همانا من یارانی باوفاتر و بهتر از یاران خود، و خاندانی نیکوکارتر و مهربانتر از خاندان خود سراغ ندارم؛ خدایتان از جانب من پاداش نیکو دهد.»
به گمانم این، آخرین روزی است که از سوی این قوم مهلت داریم. آگاه باشید که من به شما اجازه (رفتن) دادم. پس همه با خیالی آسوده بروید که بیعتی از من بر گردن شما نیست. اینک که سیاهی شب شما را پوشانده، آن را مَرکبی برگیرید و بروید.
برادران، پسران، برادر زادگان و پسران عبدالله بن جعفر و زینب (س) به پیش آمدند و گفتند: برای چه این کار را بکنیم؟ برای اینکه بعد از تو زنده بمانیم؟ هرگز، خداوند آن روز را برای ما پیش نیاورد. حضرت عباس (ع) به عنوان نخستین نفر سخنانی به این مضمون گفت، و بعد از او دیگران نیز چنین گفتند.
امام حسین (ع) به پسران عقیل رو کرد و فرمود:
«ای پسران عقیل! کشته شدن مسلم (ع) بس است، پس شما بروید، من اجازه رفتن به شما دادم». آنها عرض کردند: «سبحان الله! آن گاه مردم درباره ما چه میگویند، ما بزرگ و آقا و عموی خود را که بهترین عموهایمان بود به خود واگذاریم و یک تیر با هم نینداختیم و یک نیزه و شمشیر به کار نبردیم و ندانیم که به سرشان چه آمد؟ نه هرگز ما چنین کاری نخواهیم کرد، بلکه ما جان و مال و زن و فرزند خود را فدای تو میسازیم و در رکاب تو میجنگیم تا به هر جا رفتی ما نیز همراه تو باشیم».
در بین یاران امام (ع) ابتدا مسلم بن عوسجه و پس از او زهیر بن قین و بعد از او گروهی از یاران همین گونه سخن گفتند، امام از همه تشکر کرد و برای همه دعا نمود و هنگام شب عاشورا به خیمه خود بازگشت.
جایگاه شما در بهشت
همچنین روایت شده: امام حسین (ع) به یاران خود فرمود: خداوند جزای خیر به شما عطا فرماید. امام (ع) جایگاه یارانش را در بهشت به آنان نشان داد، آنها در شب عاشورا مقام ارجمند خود را در بهشت دیدند و به یقینشان افزوده شد، از این رو از شمشیر و نیزه و تیر، احساس درد و رنج نمیکردند و آنچنان در سطح بالائی از روحیه شهادت طلبی بودند که برای وصول به مقام شهادت از همدیگر پیشدستی میکردند».
بی قراری حضرت زینب (س)
امام سجاد (ع) می فرماید: من شب عاشورا نشسته بودم و عمهام نزد من بود و از من پرستاری میکرد، در آن هنگام پدرم به خیمه خود رفت و جون (یا جوین) غلام ابوذر در نزد آن حضرت سرگرم اصلاح شمشیر آن حضرت بود و پدرم این اشعار را (که حاکی از بی اعتباری دنیا است) خواند:
یا دَهرُ اُفّ لَکَ مِن خَلیلِ
کَم لَکَ بِالاِشراقِ وَ الاَصیـلِ
مِن طالب وَ صاحِب قَتیل
وَ الدَّهرُ لا یَقنَــــعُ بِالبَـــدیلِ
و کُلُّ حَیٍّ سالِکٍ سَبیل
ما اَقربَ الوَعدُ اِلَی الرَّحیــلِ
وَ اِنَّما الاَمرُ اِلَی الجَلیـــــــلِ
ای دنیا! اف بر دوستی تو که بسیار از دوستان و خواستارانت را سپیده دمان و شامگاهان به کشتن میدهی و هرگز به بدیل آنان قناعت نمیورزی. همانا کارها به خدای بزرگ واگذارده و هر زندهای رهروی ناگزیر این راه است.
امام حسین این اشعار را دو یا سه بار خواند، من آن اشعار را شنیدم و مقصود امام را دریافتم، گریه گلویم را گرفت، اما خود را نگه داشتم و خاموش شدم و دانستم بلا فرود آمده است. اما عمهام زینب (س) تا آن اشعار را شنید، مقصود را دریافت، نتوانست خودداری کند، گریه کنان بیتابانه به حضور امام دوید و گفت: «وَاثُكْلاه! لَيتَ المَوتَ أعدَمَنِي الحَياةَ! …».
امام به او نگریست و فرمود: خواهر جان! شیطان صبر شکیبائی را از تو نرباید، این را گفت و قطرات اشک از چشمانش سرازیر گشت و فرمود: «لَو تُرِكَ القَطا لَيلاً لَنامَ…». زینب عرض کرد: وای بر حال من، تو ناگزیر خود را به مرگ سپردهای و بندهای قبلم را گستهای و بسیار بر من ناگوار و دشوار است، این را گفت و مشت بر صورت زد، دست بر گریبان برده و آن را چاک زد و بیهوش به زمین افتاد.
امام حسین (ع) برخاست و آب به روی خواهر پاشید و او را دلداری داد و فرمود: آرام باش ای خواهر، پرهیزگاری و شکیبائی را که خدا بهرهات ساخته پیشه کن و بدان که همه اهل زمین و آسمان میمیرند و جز خدا هیچ کس باقی نمیماند جد و پدر و مادرم بهتر از من بودند، بردارم حسن (ع) بهتر از من بود (همه از دنیا رفتند) و من و هر مسلمانی باید به رسول خدا (ص) اقتدا کنیم.
خواهرم تو را سوگند میدهم بعد از کشتن من گریبان چاک مزن، روی خود را مخراش، امام سجاد (ع) میفرماید: آن گاه پدرم، حضرت زینب (س) را نزد من آورد و نشاند و خود به سوی یارانش رفت.
توبه در آخرین لحظات
از دیگر وقایع شب عاشورا آن که امام حسین (ع) و اصحابش مشغول دعا و تلاوت قرآن و نماز و مناجات بودند، به گونهای که در روایت آمده: «وَ لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیِّ النَّحْلِ مَا بَیْنَ رَاکِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ.» همین آوای پر سوز که از دلهای پاکبازان و عاشقان خدا برمیخاست، باعث شد که ۳۲ نفر از سربازان دشمن تحت تاثیر قرار گرفته، همان شب به سپاه امام حسین (ع) پیوستند.
شناسایی موقعیت جنگی منطقه
شب عاشورا، امام حسین (ع) تنها از خیمه خود بیرون آمد و برای شناسایی به طرف بیابان رفت و به بررسی فراز و نشیبهای بیابان پرداخت. نافع بن هلال می گوید: من پشت سر امام به راه افتادم (تا اگر از ناحیه دشمن به او آسیب برسد از او دفاع کنم) امام فهمید و به من فرمود: برای چه بیرون آمدهای؟ عرض کردم: «از اینکه تنها بیرون رفتی پریشان شدم چرا که لشکر این طاغوت، در همین نزدیکی است.»
امام فرمود: برای بررسی فرازها و گودالهای این بیابان آمدهام، تا هنگام حمله دشمن و حمله ما، میدان و کمینگاههای میدان را بشناسم. نافع میگوید: سپس امام بازگشت و دستم را گرفت و فرمود: همان واقع میشود و وعده خدا خلاف ناپذیر است! سپس به من فرمود: «آیا نمیخواهی شبانه بین این دو کوه بروی و جان خود را از این گیر و دار نجات دهی؟».
نافع تا این سخن را شنید، روی دو پای امام افتاد و بوسید و با سوز و گداز می گفت: «مادرم به عزایم بنشیند (که بروم) شمشیرم معادل هزار درهم و اسبم نیز معادل هزار درهم است، خداوند افتخار هم سوئی با تو را به من عطا کرده، از تو جدا نگردم تا در راه تو قطعه قطعه شوم ».
سپس امام به خیمه زینب (س) وارد شد، نافع در مقابل خیمه در انتظار امام ایستاد، شنید زینب به برادر میگوید: آیا اصحاب خود را امتحان کردهای، من ترس آن دارم که هنگام خطر تو را تنها بگذارند. امام فرمود: «سوگند به خدا آنها را آزمودم دیدم همه آماده و استوار هستند و همانند اشتیاق کودک به پستان مادرش، اشتیاق به مرگ دارند».
نافع میگوید: وقتی که این سخن از زینب (س) شنیدم، گریه کردم و نزد حبیب بن مظاهر آمدم و آنچه را شنیده بودم به او گفتم. حبیب گفت: سوگند به خدا اگر انتظار فرمان امام نبود هم اکنون با شمشیر به سوی دشمن حمله میکردم. گفتم: من گمان میبرم بانوان حرم با حضرت زینب (س) این گونه سخن بگویند و پریشان گردند، مناسب است که اصحاب را جمع کنی و نزد خیمه زینب (س) برویم و با گفتار خود، قلب آنها را گوارا و استوار سازیم.
حبیب، اصحاب را جمع کرد و سخن نافع را به آنها گفت، همه گفتند: اگر انتظار فرمان امام نبود، هم اکنون به دشمن حمله میکردیم، چشمت روشن و خاطرت آرام باشد که ما استوار هستیم. حبیب برای آنها دعا کرد، و با هم کنار خیام بانوان آمدند و صدا زدند: «ای گروه بانوان و حرمهای رسول خدا (ص) این شمشیرهای جوانمردان شما است که سوگند یاد کردهاند در غلاف نکنند مگر اینکه گردن دشمنان را بزنند و این نیزه های جوانان شما است که قسم خوردهاند به زمین نیفکنند مگر اینکه به سینههای دشمن فرو کنند».
بانوان با گریه و ندبه از خیمهها بیرون آمدند و گفتند: «ای پاکبازان، از حریم دختران رسول خدا و بانوان منسوب به امیر مؤمنان (ع) حمایت کنید و دریغ ننمائید». اصحاب همه صدا به گریه و شیون بلند کردند.
غسل شهادت
از دیگر وقایع شب عاشورا اینکه امام حسین (ع) فرزندش علی اکبر را با ۳۰ سواره و ۲۰ پیاده برای آب آوردن (به سوی فرات) فرستاد، آنها در شرائط بسیار خطرناک رفتند آب آوردند، امام به یاران فرمود: «برخیزید و از آب بنوشید و وضو بسازید و غسل کنید و لباسهای خود را بشوئید تا کفن شما باشند».
نیز در مقاتل نقل شده: امام حسین (ع) برادرش عباس (ع) را (شب تاسوعا یا عاشورا) با ۳۰ نفر سواره و ۲۰ نفر پیاده برای آوردن آب، روانه فرات کرد. ۲۰ مشک همراه آنها بود، آنها در تاریکی شب خود را به آب فرات رساندند عمرو بن حجاج فرمانده نگهبانان آب فرات وقتی که آنها را شناخت به آنها گفت: حق آشامیدن آب دارید ولی حق بردن آن را ندارید.
عباس (ع) و همراهان، مشکها را پر از آب کرده و روانه خیام شدند. دشمنان سر راه آنها را گرفتند و جنگ سختی درگرفت، جمعی از دشمنان کشته شدند، ولی از اصحاب عباس (ع) کسی کشته نشد و آنها مشکهای آب را به خیمه رسانیدند، امام حسین (ع) و سایر اهلبیت (ع) از آن آب آشامیدند.
آمادگی برای حملات دشمن
امام حسین (ع) به اصحاب فرمود: خیمههای خود را نزدیک هم کنند و خیمههای مردان را در جلو خیمههای زنان قرار دهند و در پشت خیمهها گودالی کندند و هیزم و نی در آن ریختند و آتش افروختند تا لشکر دشمن نتواند از پشت خیمه ها به سوی خیمه ها هجوم بیاورد. امام در نزدیک سحر شب عاشورا، در سرا پرده مخصوص بدن خود را نوره کشید که آن را با بوی مشک معطر کرده بودند.
از همدیگر پیشی بگیرید
از حضرت زینب (س) نقل شده فرمود: در شب عاشورا، نصف شب به خیمه برادرم حضرت عباس (ع) رفتم دیدم جوانان بنی هاشم به دور او حلقه زدهاند و او مانند شیر ضرغام با آنها سخن میگوید و به آنها میفرماید: «ای برادرانم و ای پسر عموهایم! فردا هنگامی که جنگ شروع شد، نخستین کسانی که به میدان رزم میشتابد، شما باشید، تا مردم نگویند: بنی هاشم جمعی را برای یاری خواستند، ولی زندگی خود را بر مرگ دیگران ترجیح دادند …».
جوانان بنی هاشم پاسخ دادند: «ما مطیع فرمان تو میباشیم». حضرت زینب (س) میگوید: از آنجا به خیمه «حبیب بن مظاهر» رفتم دیدم با یاران (غیر بنی هاشم) جلسه مذاکره تشکیل داده و به آنها میگوید: «فردا وقتی که جنگ شروع شد، شما پیشقدم شوید و نخست به میدان بروید، و نگذارید که یک نفر از بنی هاشم، قبل از شما به میدان برود، زیرا که بنی هاشم، از سادات و بزرگان ما میباشند…». اصحاب گفتند: «سخن تو درست است» و به آن وفا کردند.
تو شهید آل محمد هستی
باز در عالم خواب رسول خدا (ص) را با جمعی از اصحاب دیدم، فرمود: «ای پسرک من، تو شهید آل محمد هستی و اهل آسمانها از آمدن تو شادی میکنند و امشب افطار تو در نزد من باشد، تاخیر مکن، این فرشتهای است که از آسمان فرود آمده تا خون تو را بگیرد و در شیشه سبزی نگه دارد». این خوابی را که دیدهام حاکی است که اجل نزدیک است و بدون شک هنگام کوچ کردن فرا رسیده است.
دانشجو
سلام ممنونم بسیار استفاده کردیم.