ضربالمثل لنگه کفش کهنه هم در بیابان غنیمت است به اهمیت و ارزش حتی کوچکترین چیزها در شرایط سخت میپردازد. در این پست به داستان و ریشهی این ضربالمثل نیز میپردازیم.
ضربالمثل «لنگه کفش کهنه هم در بیابان غنیمت است» به اهمیت و ارزش حتی کوچکترین چیزها در شرایط دشوار و بحرانی اشاره دارد. این ضربالمثل به ما یادآوری میکند که در مواقع سختی و کمبود، باید قدر داشتههای خود را بدانیم، حتی اگر آنها به ظاهر کماهمیت یا بیارزش به نظر برسند.
زمانی که در موقعیتی قرار میگیریم که منابع محدود یا امکانات کمی داریم، این ضربالمثل به ما توصیه میکند که هرچه در اختیار داریم را غنیمت بدانیم و از آن به بهترین شکل ممکن استفاده کنیم. به عبارتی، این جمله به ما میآموزد که در مواجهه با کمبودها، قدر چیزهایی که داریم را بیشتر بدانیم و از آنها بهرهبرداری کنیم.

داستان و معنی ضربالمثل لنگه کفش کهنه هم در بیابان غنیمت است
تاجری که در طول سالها، از طریق خرید و فروش در مناطق مختلف، کالاهای فراوانی جمع کرده و بار شترهایش کرده بود، روزی به قصد تجارت سفر خود را آغاز کرد. اما در میانه راه، ناگهان با گروهی از راهزنان بیرحم مواجه شد. آنها به او حمله کردند، تمامی داراییها و حتی لباسهایش را به غارت بردند. بعد از آن، او را بیرحمانه کتک زدند و در وسط بیابان تنها رهایش کردند.
تاجر بیچاره با دلی پر از اضطراب و ترس، هر چه التماس کرد و فریاد زد، فایدهای نداشت. وقتی راهزنان رفتند، با بدنی زخمی و روحی شکسته تصمیم گرفت راهی برای نجات پیدا کند و خود را به یک روستا برساند. اما هنوز چند قدم بیشتر برنداشته بود که خارهای تیز و سنگریزههای بیابان به پاهای برهنهاش فرو رفتند و درد شدیدی به او تحمیل کردند.
با وجود درد و رنج فراوان، تاجر تلاش کرد تا با همان پاهای زخمی به مسیر خود ادامه دهد. پس از طی مسافتی کوتاه، به طور ناگهانی چشمانش به یک جفت کفش افتاد که روی زمین افتاده بود. با امیدی تازه به سوی آنها رفت و کفشها را برداشت، اما با دیدن اینکه کفشها کهنه و پاره بودند، ناامید و عصبانی شد. او کفشها را با خشم دور انداخت و بار دیگر پا برهنه به راهش ادامه داد.
چند قدم بیشتر نرفته بود که احساس پشیمانی او را فرا گرفت. به عقب بازگشت، کفشهای کهنه را دوباره برداشت و این بار آنها را به پا کرد. در حالی که کفشها را به سختی به پا میکرد، با خود گفت: «در این بیابان بیپایان، حتی یک جفت کفش کهنه هم غنیمت است!»
او با این فکر که حداقل از گزند خارها و سنگهای بیابان در امان خواهد بود، مسیر خود را با کفشهای پاره ادامه داد و ارزش هر چیز کوچکی را که در این شرایط دشوار به دست میآورد، به خوبی درک کرد.
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است.