غزل شماره ۳۵۸ حافظ: غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم

غزل شماره ۳۵۸ حافظ در ایام جوانی شاعر و به استقبال غزل خواجو سروده شده و زمان سرودن آن هنگام متواری بودن شاه ابواسحاق است. حافظ می‌گوید غم روزگار بی‌انتهاست و چاره‌ای بجز نوشیدن شراب ارغوانی ندارد. هرگز خدمت پیر می‌فروش را ترک نمی‌کنم، چراکه مصلحتم در خدمتگزار او بودن است. قدر وقت را بدان و شرابی را که در جام است بنوش.

تعبیر و تفسیر این غزل در فال حافظ شما

اندوه این دنیا بی‌پایان است و تنها راه چاره برای مقابله با آن بی‌اعتنایی و سخت نگرفتن اتفاقات پیش‌آمده است. مصلحت آن است که موقعیت فعلی خودت را تثبیت کنی زیرا زمان مناسب برای تغییر هنوز فرا نرسیده است. بهتر است در مورد کاری که شروع کرده‌ای فکر کنی. با مشورت و اندیشه بیشتر می‌توانی به نتیجه بهتری دست یابی. گاهی دنبال اهل دلی هستی اما نمی‌یابی؛ اگر اطراف خودت را از انسان‌های خیرخواه خالی دیدی، دست به زانوی خودت بگیر و بلند شو. برخی کارها هیچ نفعی که ندارند هیچ، باعث می‌شوند عمر و وقت خودت را هم تلف کنی، پس بیهوده به خاطر کاری که حاصلی ندارد، خود را به دردسر مینداز.    

 

غزل شماره ۳۵۸ حافظ با صدای علی موسوی گرمارودی

 

متن غزل شماره ۳۵۸ حافظ

غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم
به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت
چرا که مصلحت خود در آن نمی‌بینم
ز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیر
چرا که طالع وقت آن چنان نمی‌بینم
نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم
بدین دو دیده حیران من هزار افسوس
که با دو آینه رویش عیان نمی‌بینم
قد تو تا بشد از جویبار دیده من
به جای سرو جز آب روان نمی‌بینم
در این خمار کسم جرعه‌ای نمی‌بخشد
ببین که اهل دلی در میان نمی‌بینم
نشان موی میانش که دل در او بستم
ز من مپرس که خود در میان نمی‌بینم
من و سفینه حافظ که جز در این دریا
بضاعت سخن درفشان نمی‌بینم

 

غزل شماره ۳۵۸ حافظ
غزل شماره ۳۵۸ حافظ

 

معنی و تفسیر غزل شماره ۳۵۸ حافظ

بیت اول

غم زمانه که هیچش کران نمی‌بینم
دواش جز می چون ارغوان نمی‌بینم

برای غم و اندوه روزگار که هیچ حد و مرز و پایانی ندارد به‌غیر از شراب ارغوانی رنگ چاره‌ای نمی‌شناسم.

 

✦✦✦✦

 

بیت دوم

به ترک خدمت پیر مغان نخواهم گفت
چرا که مصلحت خود در آن نمی‌بینم

من از خدمتگزاری موبد زردشتیان یا پیر میکده معرفت دست نمی‌کشم، زیرا خیر و صلاح خود را در رها کردن خدمت او نمی‌بینم.

 

✦✦✦✦

 

بیت سوم

ز آفتاب قدح ارتفاع عیش بگیر
چرا که طالع وقت آن چنان نمی‌بینم

از جام شرابی که همچون خورشید می‌درخشد، عیش و خوشی بهره‌برداری کن، زیرا حال و احوال روزگار را چندان بر وفق مراد نمی‌بینم.

 

✦✦✦✦

 

بیت چهارم

نشان اهل خدا عاشقیست با خود دار
که در مشایخ شهر این نشان نمی‌بینم

علامت مردان خدا، عاشق بودن است؛ این علامت را با خود داشته باش چراکه در سران و بزرگان جامعه امروزی، این نشان نمودار نیست.

 

✦✦✦✦

 

بیت پنجم

بدین دو دیده حیران من هزار افسوس
که با دو آینه رویش عیان نمی‌بینم

بایستی بر دو چشم نگران و سرگشته من هزار بار افسوس خورد، زیرا با وجود آنکه مانند دو آینه همه‌چیز در آن مشهود است، با آن‌ها چهره معشوق را به وضوح نمی‌بینم.

 

✦✦✦✦

 

بیت ششم

قد تو تا بشد از جویبار دیده من
به جای سرو جز آب روان نمی‌بینم

از آن لحظه که قامت سرو مانند تو از برابر چشمان اشک بار من دور شد، به جای دیدن سرو قامت تو جز آب روان چیز دیگری نمی‌بینم.

 

✦✦✦✦

 

بیت هفتم

در این خمار کسم جرعه‌ای نمی‌بخشد
ببین که اهل دلی در میان نمی‌بینم

کسی در رنج خمارآلودگی، دیگر به من اندکی شراب نمی‌دهد، نگاه کن که یک نفر اهل دل، در میان مردم دیده نمی‌شود.

 

✦✦✦✦

 

بیت هشتم

نشان موی میانش که دل در او بستم
ز من مپرس که خود در میان نمی‌بینم

از من نشانی کمر باریک و موی بلند او را که دل در آن بسته بودم مپرس، زیرا از بس در آن باریک شده بودم، دیگر وجود خود را هم حس نمی‌کنم.

 

✦✦✦✦

 

بیت نهم

من و سفینه حافظ که جز در این دریا
بضاعت سخن دُرفشان نمی‌بینم

از این به بعد سر و کار من با دفتر شعر حافظ است. چراکه به جز در این دریای سخن در هیچ‌کجای دیگر کالای سخن گهرباری را سراغ ندارم.

 

منبع: شرح جلالی بر حافظ با تصرف و تلخیص.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

  • در مورد انتقام سردار سلیمانی فال گرفتم این اومد

نظر خود را بنویسید