ستاره | سرویس مذهبی – اول از همه باید قبول کنیم که وجود خداوند بيشتر شناختني است تا اثبات كردني، چون منظور از «خدا»، متن هستي و حقيقت وجود است و ما در اصل هستي و حقيقت وجود شكی نداريم که نیاز باشد آن را اثبات كنيم؛ مطمئناً همه ما مي دانيم كه جهان هستي هست، ما هستيم و حیات وجود دارد.
مشکل تصوری شناخت انسان از خدا
یادمان باشد که مشكل شناختى انسان نسبت به خداوند، يك مشكل تصديقى نيست، تا بحث شك كه از مباحث تصديقى است بر آن مطرح باشد؛ مشكل انسان در اين زمينه بيشتر يك مشكل تصورى است. وجود خداوند موضوعى است كه اگر خوب تصور شود، تصديق آن از بديهيات است و از نظر علمى شك در بديهيات بیمعناست.
جایگاه اثبات وجود خدا در قرآن و روایات
در قرآن كريم بحث اثبات اصل وجود خدا به هيچ وجه دنبال نشده است و حتى يك دليل براى اثبات وجود خدا در قرآن يافت نمیشود. آنچه در قرآن كريم در اين زمينه وجود دارد مربوط به بحث توحيد خداوند و صفات، كمالات و افعال اوست و كار استدلال و اثباتى كه در تأليفات وجود دارد تماماً مربوط به فلاسفه و متكلمين است. قرآن كريم در مورد كسى كه نسبت به وجود خداوند شك دارد و يا خيال میكند كه شك دارد میفرمايد: «أفى الله شك فاطر السموات و الارض»؛ «آيا در وجود خدا شك میكنيد، كسى كه خالق آسمانها و زمين است»، (ابراهيم، ۱۰). اين آيه بدين معنى است كه با ديدن آسمانها و زمين، شك نمودن در خالق آنها شكى معقول نمیباشد.
اميرالمؤمنين على(ع) در اين زمينه فرموده است: «تعجب میكنم از كسى كه خلق خدا را میبيند ولى در وجود خالق آنها شك میكند». (نهجالبلاغه، حكمت ۱۲۱، ص ۴۲۲)
شك در وجود خدا مانند آن است كه انسان ساختمانى را ببيند و در وجود بنّاى آن شك نمايد، كتابى را مطالعه كند ولى نسبت به وجود نويسنده آن شك كند، شعرى را بخواند ولى فکر کند این شعر شاعری نداشته است و يا به قول متكلمين، صنع را مشاهده کند ولى در وجود صانع آن مشکوک باشد و یا به نظر فلاسفه، با معلول آشنا باشد، ولى در وجود علت آن شك کند و يا به بيان عرفا، مَظهر را ببيند ولى در وجود مُظهر آن مردد باشد. آيا به نظر شما چنين شكهائى معقول است؟
تصور خدا در بین انسانها
اكثر آدمها خيال میكنند وجود خدا يك حقيقت عجيب و غريب و دور از دسترس فكر و انديشه انسان است.
البته این تصور از خدا، تصور درستى نيست؛ این تصور ساخته ذهن خود آنها و تصورى كاملاً گنگ و مبهم است. حتي مؤمنان هم نهايتاً اعتراف میكنند كه خدائى هست و اين عالم بالاخره خالقى دارد و به او ايمان آوردهاند؛ ولى مشكل آنها اين است كه نمیدانند خدا كيست و چيست. برخى حتى معتقدند كه اين موضوع اصلاً دانستنى نيست.
تصور خدا در نگاه اولیاء الهی
این در حالى است كه اولياء الهى و علماء ربانى نه تنها شناخت او را ممكن میشمارند و مدعى معرفت يقينى او هستند، بلكه او را ديدنى نيز میدانند و دم از رؤيت و شهود او میزنند. على (ع) در اين زمينه فرموده است: «من قبل از اينكه چيزى را مشاهده کنم، همراه با آن و پس از آن، خداى را میبينم».
از نظر عارف، كل هستى عبارت است از ذات و صفات و افعال الهى و يا به تعبيرى مظاهر الهى، ذاتى كه از طريق صفات جمالى و جلالى خود در مظاهر و پديدههاى مادى و مجرد جهان هستى ظهور نموده است و ما مظاهر همان ذات يگانهايم.
بر اساس همین دیدگاه است كه باور داریم تمام جهان هستى پر از ذات و صفات و افعال الهى است و ما هر چه میبينيم، میشنويم، حس میكنيم و يا تعقل و مشاهده مینمائيم همه و همه منحصر به افعال، صفات و ذات الهى است و تصور «غير از خدا» به هيچ وجه مصداق خارجى ندارد. حضرت سيدالشهداء(ع) در زيارت عرفه میفرمايد: «الغيرك من الظهور ما ليس لك»؛ «آيا براى غير تو ظهورى هست كه آن ظهور، ظهور تو نباشد». در چنين فضائى، خود شما قضاوت کنید كه اصولاً شك و اثبات وجود خدا، چه معنائى میتواند داشته باشد.
وجود خدا ثبوتی است نه اثباتی
بنابراين به طور اصولى موضوع وجود خدا يك موضوع ثبوتى است و نه اثباتى و قابل تشكيك نيز نمیباشد. خدا را بايد با خود خدا شناخت و غير از اين هم چارهاى نيست؛ زيرا چيزى غير از او وجود ندارد تا ما به واسطه آن بخواهيم خدا را بشناسيم و اثبات کنیم. در دعاى ابو حمزه ثمالى میخوانيم: «الهى بك عرفتك و انت دللتنى عليك و دعوتنى اليك و لولا انت لم ادر ما انت»؛ «بارپروردگارا من تو را به واسطه خود تو میشناسم و تو خود راهنماى من به سوى خود هستى و به سوى خود دعوتم نمودهاى و اگر تو نبودى من تو را نمیشناختم»، (خدا، هستى مطلق و مطلق هستى است).
اهل معرفت در زمينه تصور و شناخت خداوند بسيار روشن، واقعى، زيبا و بیاشكال سخن گفتهاند. از نظر عارف، همانطور كه قبلاً اشاره شد، تمام هستى عبارت است از وجود و مظاهر خدا. منظور ايشان از وجود، ذات حق تعالى است؛ ذاتى كه داراى صفات كمال است و از طريق صفات خود به صورت اشياء، انسان و ساير مظاهر خلقى، ظاهر شده است. دريا، كوه، زمين، آسمان و ما وجود داريم، ولى وجود نيستيم. وجود و هستى منحصر به حق تعالى است و غير او هر چه هست، مظاهر آن وجود يگانه است.
انسان خودش ظهور ذات الهی است
انسان غير از وجود و وجود غير از انسان است. وجود، همان حق تعالى است و انسان ظهور آن ذات بیهمتا است. ما وقتى میگوئيم: من هستم، معنايش اين است كه هستى در تمام هيكل و اعضا و جوارح من حضور دارد و اين بدين معنا است كه خداى در تمام آنچه كه ما آن را «من» میناميم، حضور و ظهور دارد و باز اين بدين معنا است كه من چيزى جز فعل وجود و ظهور حق تعالى نيستم. روى اين حساب، ما پر از وجوديم و پر از خدائيم و هستى پر از خدا است و هيچ چيزى از خدا به ما نزديكتر نيست «و هو اقرب اليك من حبل الوريد» (سوره ق، ۱۶). شك در وجود خدا، شك در وجود خودمان است، شك در وجود هستى است، شك در وجود «وجود» است. آيا ممكن است كسى بتواند در وجود «وجود»، شك کند؟ آيا چنين شكى معقول است. خدا، هستى مطلق و مطلق هستى است. ما اگر تمام وجودها را با هم جمع بزنيم و آن را بدون هرگونه تعيين، تقيد و ظهورى تصور نمائيم، توانستهايم وجود مطلق ذات خداوندى را ادراك نمائيم و سريان و حضور او را در تمام هستى ببينيم.
سیر و سلوک لقای پروردگار
انسان براي رسيدن به خداوند و وصول به لقاي پروردگار به دو نوع سير و سلوك نظري و عملي نياز دارد. سلوك نظري براي شناخت هر چه بهتر خداوند و قرب علمي به او است و سلوك عملي براي نزديك شدن و قرب عملي به خداي متعال ميباشد. هر يك از سلوك نظري و عملي داراي مراحل، منازل، روشها و شرايط فراواني است كه اشاره به آنها بسیار مفصل است. در اینجا تنها به روش كلي آن اشاره ميكنيم و منابعي نيز معرفي مي گردد.
راههای شناخت خداوند
ما براي شناخت خداي متعال سه راه در پيش روي خود داريم كه به صورت مرحلهاي طي ميشوند.
۱. شناخت خدا با آيات آفاقي و انفسي
اين همان راه شناخت خداوند از طريق نشانهيهاي او در طبيعت و روش تجربي است و لازم است كه انسان در ابتداي راه شناخت از طريق شناخت طبيعت و نشانههاي تكويني و همچنين مطالعه آيات تدويني قرآن كريم به معرفت خداي متعال دست پیدا کند. البته شناخت خداوند با آيات انفسي مفيدتر است (من عرف نفسه فقد عرف ربه) چون معمولاً با اصلاح صفات و اعمال نفس همراه است. بنابراين انديشيدن در آيات آفاقي و انفسي به شناخت خداوند منتهي ميشود و اين نيز به نوبه خود راهنماي انسان به سوي حق و شريعت الهي خواهد بود. اين راه كه در كتاب شريف توحيد مفضل پيگيري شده است بهترين راه خداشناسي براي مبتديان است.
۲. شناخت خداوند از طريق عقل
نيرويي كه بيشتر عملكردش محاسبه و درك وجودات وصفي و صفات الهي است. اين روش، مختص خواص است؛ كساني كه پس از مطالعه در طبيعت و آيات تكويني او در خلقت، از طريق استدلال، برهان عقل، فلسفه و حكمت به شناخت خداي تعالي ميپردازند.
۳. شناخت خداوند از طريق رؤيت و ابزار دل
این راه طريق اولياء است و برای بقیه ممکن نیست مگر آن که مسيري را كه به عنوان سير و سلوك نظري ترسيم شده طي کنند؛ يعني از طريق طبيعت و شناخت آفاقي و انفسي به عقل و استدلال عقلي راه يابند و با گذر از عقل به عشق و عرفان برسند و اهل مشاهده و معاينه و وصول به حق تعالي شوند.
اين سخن مولاي عارفان علي(ع) و همچنين اهل معرفت است كه گفتهاند: «من در همه چيز خدا را ميبينم». خداي واقعي همان است كه در همه چيز ظهور دارد و نهايت عرفان اهل معرفت هم همين است كه خدا را در همه چيز ببينند. از ديدگاه عرفان خداي تعالي همان متن وجود و هستي است و هر چه كه غير ذات هستي وجود دارد مظاهر او است. مظاهر هم در حقيقت او را نشان ميدهند چون ظهور او هستند و اگر انسان دقت كند خداوند را در تمام مظاهر هستي خواهد ديد و ميتوان گفت اشيا در حقيقت آينههايي هستند كه خداوند را نشان ميدهند و به قول قرآن كريم آيهها و نشانههاي او هستند.
جمعبندی
به بيان ديگر، انسانها به سه صورت، معرفت حق تعالي را حاصل ميكنند. اول تقليد كه در اين روش خداوند به واسطه حواس و امور قابل احساس شناخته ميشود. دوم تحقيق و استدلال كه در اين روش خداوند به واسطه عقل و برهان شنـاخته ميشود و سوم كشف و رويت كه در اين روش خداي متعال به واسطه مكاشفات دروني، شناخته ميشود.