معنی کلمات بخوان و بیندیش انتظار با کلمات هم خانواده و مخالف

در درس بخوان و بیندیش انتظار که در درس هفتم فارسی چهارم آمده است، غنچه کوچک رز در حیاط خانه نرگس می‌شکفد و آرام آرام به یک گل تبدیل می‌شود. در این مطلب، معنی کلمات سخت، کلمات هم‌خانواده و متضاد آن را برایتان توضیح می‌دهیم.

بخوان و بیندیش انتظار

معنی کلمات بخوان و بیندیش انتظار با کلمات هم خانواده و مخالف

آفتاب، شروع به تابیدن می‌کند. امروز پوشش سبزم را کنار می‌زنم و به دنیای اطرافم سلام می‌کنم. سلام آفتاب! سلام ای ابر سفید! سلام ای نسیم صبح!

معنی برخی از عبارات:

امروز پوشش سبزم را کنار می‌زنم: منظور بخش سبزرنگی است که غنچه از داخل آن بیرون می‌آید.

❈❈❈

من برای اولین بار چشم به دنیا می‌گشایم. دنیای من مثل خودم کوچک است و در باغچه‌ای خلاصه می‌شود. کمی آن طرف‌تر در آن سوی باغچه، چند سوسن کوچک با هم زمزمه می‌کنند و در گوش هم پچ‌پچ می‌کنند. یکی از آنها می‌گوید: «بیچاره! عمر این هم مثل بقیه‌ی گل‌های سرخ کوتاه است. دخترک او را بر شاخه نمی‌گذارد. او هم به زودی چیده خواهد شد.»

وقتی متوجه نگاه‌های من می‌شوند، زود سر از گوش هم دور می‌کنند و خود را به نسیم می‌سپارند. با خود می‌گویم: «نکند منظور آنها من بودم! آیا به راستی مرا از شاخه جدا می‌کنند؟ آنها از چه دختری صحبت می‌کنند؟»

درخت سیب، که پر از شکوفه شده است به آرامی شاخه‌ای را به سویم دراز می‌کند: «سلام غنچه‌ی کوچک و زیبا! تولدت مبارک!» وقتی متوجه غم و اندوه من می‌شود می‌گوید: «به حرف‌های دیگران توجه نکن. به زودی می‌فهمی خیلی از آنها درست نیست.» از صحبت‌های درخت سیب احساس آرامش می‌کنم و به بدن لطیف و مخمل‌پوشم نگاهی می‌اندازم. در برابر خورشید، آغوش می‌گشایم تا اشعه‌ی گرم آن در وجودم بیشتر و بیشتر نفوذ کند.

معنی کلمات:

  • نفوذ کند: راه یابد، چیره شود

کلمات متضاد:

  • کوچک# بزرگ
  • زمزمه# فریاد
  • پچ‌پچ# فریاد
  • آرامی# تندی
  • غم# شادی
  • اندوه# شادی
  • گرم# سرد

معنی برخی از عبارات:

زود سر از گوش هم دور می‌کنند و خود را به نسیم می‌سپارند: از پچ‌پچ کردن دست برمی‌دارند و به کاری دیگر مشغول می‌شوند.

❈❈❈

درخت سیب می‌گوید: «از این خانه همیشه بوی محبت به مشام می‌رسد. نگاه کن، آن دختر که از پشت پنجره به ما نگاه می‌کند، نرگس است.» چند لحظه بعد در کوچکی رو به حیاط باز می‌شود. سپس نرگس از اتاق بیرون می‌دود. دلهره همه‌ی وجودم را فرا می‌گیرد. کاش می‌توانستم پوشش سبزم را روی خود بکشم تا او مرا نبیند! نرگس به من نزدیک می‌شود. به خود می‌لرزم. در کنار من می‌نشیند. «سلام غنچه‌ی کوچک من! آخرش به دنیا آمدی! نمی‌دانی چند روز است، منتظر هستم باز شوی.» با دست‌های کوچک و نرمش آرام مرا نوازش می‌کند.

خدایا، این دخترک چه مهربان است! پس این سوسن‌ها چه می‌گفتند؟ نرگس آب‌پاش را بر‌می‌دارد و پر از آب می‌کند. بعد به طرف من می‌آید. «حالا باید حمّام کنی! با قطره‌های زلال آب، خیلی زیبا می‌شوی! حیف است که تشنه بمانی.» قطرات آب مثل بارانی لطیف بر سر و رویم می‌نشیند و به من جانی تازه می‌بخشد.

معنی کلمات:

  • مشام: بینی
  • دلهره: اضطراب، نگرانی
  • حیف: افسوس، دریغ

کلمات متضاد:

  • باز# بسته
  • نرم# زبر
  • مهربان# نامهربان
  • پر# خالی
  • تشنه# سیراب
  • لطیف# زبر
  • تازه# کهنه

معنی برخی از عبارات:

از این خانه همیشه بوی محبت به مشام می‌رسد: افراد این خانه همیشه با مهر و محبت با یکدیگر رفتار می‌کنند.

کاش می‌توانستم پوشش سبزم را روی خود بکشم تا او مرا نبیند: غنچه گل سرخ آرزو می‌کند که کاش می‌توانست دوباره به درون بخش سبزرنگی که از آن بیرون آمده، بازگردد و پنهان شود.

❈❈❈

نرگس می‌آید و کنارم می‌نشیند. نفس عمیقی می‌کشد و نگاهش مهربانانه روی من می‌لغزد؛ سپس با اندوه می‌گوید: «کاش همان‌طور که تو آمدی، محمّدتقی هم به مرخصی بیاید. میدانی غنچه! محمدتقی برادرم است. او را خیلی دوست دارم. اگر از من بپرسند، می‌گویم مهربان‌ترین برادر دنیاست. کاش تو هم او را دیده بودی! آن وقت بهتر می‌فهمیدی که من چه می‌گویم. خیلی وقت است به مرخصی نیامده.»

چشم‌هایش پر از اشک می‌شود. لب‌هایش را به من نزدیک می‌کند و مرا می‌بوسد. با تمام وجود عطرم را به درون سینه می‌کشد. قطره‌های اشکش را می‌بینم. مادرش او را صدا می‌کند. به سرعت به طرف اتاق می‌دود. باز هم سردرگم مانده‌ام. «آخر برادر او کجا رفته؟ این دختر چرا این همه دلگیر است؟ کاش می‌توانستم برایش کاری بکنم!»

معنی کلمات:

  • مرخصی: اجازه، رهایی، آزادی پس از انجام کار
  • سردرگم: سرگردان، متحیر

کلمات متضاد:

  • درون# بیرون
  • پنهان# آشکار
  • به سرعت# به آرامی

معنی برخی از عبارات:

نگاهش مهربانانه روی من می‌لغزد: من را با مهربانی نگاه می‌کند.

❈❈❈

گل سوسن با طعنه فریاد می‌زند: «آهای غنچه! دلت را خیلی خوش نکن. تا حالا هر بار که برادرش آمده است، خواهرها و برادرهای تو را از شاخه جدا کرده و به او هدیه کرده است.»

به حرف‌های او اعتنایی نمی‌کنم. آفتاب بالاتر می‌آید حالا گلبرگ‌های بزرگم که مرا در آغوش خود می‌فشردند، آرام آرام از فشار خود کم می‌کنند و به ضخامت یک گلبرگ از هم فاصله می‌گیرند. درخت سیب به من نگاهی تحسین‌آمیز می‌کند: «تو داری شکفته می‌شوی! واقعاً که گلی به زیبایی تو در باغچه نمی‌بینم.»

دوباره نرگس به حیاط می‌آید. هنوز هم غصه‌دار است. باز هم برای من دردِ دل می‌کند: «گل عزیزم! دلم برای برادرم خیلی تنگ شده، می‌دانی؟ محمدتقی به جبهه رفته است. من او را خیلی کم می‌بینم. پدرم می‌گوید در جبهه برای رزمندگان سنگر می‌سازد تا از تیرهای دشمن در امان باشند. او خیلی خوب است. کاش الان اینجا بود!»

معنی کلمات:

  • طعنه: سرزنش کردن، بدگویی
  • آهای: حرف ندا که برای صدا کردن افراد به کار می رود
  • اعتنا: توجه داشتن
  • ضخامت: محکم و ستبر
  • تحسین آمیز: آفرین گفتن، نیک شمردن، تعریف و تمجید
  • شکفته: باز شده، خندان شده
  • واقعا: به درستی، در حقیقت
  • جبهه: خط خارجی که سربازان مشغول جنگ در مقابل دشمن تشکیل دهند
  • امان: در پناه بودن، ایمن بودن

کلمات متضاد:

  • دشمن# دوست

❈❈❈

امروز سومین روزی است که شکفته‌ام. گلبرگ‌هایم باز شده‌اند؛ دیگر غنچه نیستم؛ یک گل زیبا، خوش‌رنگ و خوشبو شده‌ام. وقتی نرگس به حیاط می‌آید، در صورتش شادی موج می‌زند. درخت سیب می‌گوید: «امروز باز هم بوی شادی همه‌جا را پر کرده است، حتماً جوان خوش‌قلب می‌آید!»

از این خبر خوشحال می‌شوم. نرگس چادر زیبای گل‌داری پوشیده و روی پله‌ی حیاط منتظر نشسته است. در پوست خود نمی‌گنجد. گاه به آسمان و گاه به در حیاط نگاه می‌کند؛ ولی نمی‌دانم چرا اصلاً مرا نمی‌بیند؛ مثل هر روز به سراغم نمی‌آید و با من حرف نمی‌زند؛ دلم می‌گیرد.

معنی کلمات:

  • دلم می گیرد: ناراحت و غمگین می شوم

کلمات متضاد:

  • خوشبو# بدبو

معنی برخی از عبارات:

امروز باز هم بوی شادی همه‌جا را پر کرده است: حس شادی در خانه به بو تشبیه شده است. یعنی احساس می‌شود که همه در خانه شادند.

در پوست خود نمی‌گنجد: خیلی خوشحال است.

❈❈❈بخوان و بیندیش انتظار

سوسن‌ها باز در گوش هم پچ‌پچ می‌کنند. ناگهان با صدایی که از بیرون به گوش می‌رسد، نرگس از جا می‌پرد. با سرعت تمام شروع به دویدن می‌کند. «داداش آمد. آخ جان!»

با خود فکر می‌کنم این‌طوری که نمی‌شود؛ مثل اینکه کاملاً مرا از یاد برده است! باید کاری بکنم. دستم را به طرف چادر نرگس دراز می‌کنم. فریاد می‌زنم: «باد مهربان، کمکم کن.»

باد پیچی می‌خورد و چادر او را به سمت من پرواز می‌دهد؛ به چادر او چنگ می‌زنم. نرگس یک قدم به عقب برمی‌گردد. دستش را جلو می‌آورد تا چادر را از چنگال‌های تیز من رها کند. نگاهش از روی خارها به طرف من می‌چرخد و از رویم می‌گذرد. دلم می‌لرزد: «آه! مرا ندید.» ولی نگاه شتابان او دوباره به سوی من برمی‌گردد. در حالی که تمام حواسش به در حیاط است، مرا از شاخه جدا می‌کند. چند روز می‌گذرد. حالا دیگر کاملا خشک شده‌ام. محمدتقی به من نزدیک می‌شود، قرآن را باز می‌کند و مرا در میان انبوهی از کلمه‌های آن، که بوی بهشت می‌دهند، می‌گذارد.

معنی برخی از عبارات:

به چادر او چنگ می‌زنم: چادر او را می‌گیرم و نگه می‌دارم.

کلمات متضاد:

  • عقب# جلو

نقشه عناصر داستان

این داستان شامل عناصری مانند شخصیت‌ها، زمان، مکان و اتفاقات درون داستان است.

شخصیت‌های داستان:

  • نرگس
  • گل سرخ
  • درخت سیب
  • گل‌های سوسن
  • محمدتقی؛ برادر نرگس
  • مادر نرگس
  • باد

زمان:

  • در زمان جنگ تحمیلی ایران و عراق

مکان:

  • حیاط خانه‌ نرگس

اتّفاق‌های داستان:

  • تبدیل غنچه‌ گل به یک گل سرخ زیبا
  • انتظار نرگس برای باز شدن غنچه
  • صحبت‌های درست و نیکوی درخت سیب و صحبت‌های نادرست و ناپسند گل‌های سوسن
  • آمدن برادر نرگس از جبهه به مرخصی برای دیدار خانواده
  • هدیه‌ٔ نرگس به برادرش

نتیجه داستان:

همیشه سعی کنیم به اطراف خود بدبین نباشیم و درست و نیکو فکر کنیم. همچنین به نزدیکان و دوستانمان بهترین‌ها را هدیه بدهیم.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید