معنی روان خوانی کژال فارسی هفتم با معنی کلمات و آرایه های ادبی

کژال، یکی از روان خوانی های فارسی پایه هفتم است. در این مقاله شما را با معنی روان خوانی کژال، معنی که متن، معنی کلمات، معنی کلمات روان خوانی کژال و آرایه‌های ادبی آن آشنا خواهیم کرد.

معنی روان خوانی کژال

کژال داستان کوتاهی از خانم طاهره ایبد است که درون مایه آن بر مقاومت و ایستادگی در برابر تهاجم بدخواهان و جان فشانی کردن برای حفظ خانه و هم نوع و دفاع از هستی انسان، تأکید دارد. شخصیت‌های این داستان عبارتند از کژال، روناک، هه‌ژار، آزاد و گرگ.

کژال مادری است که کودک شیرخواره در آغوش دارد و برای دیدن عمه کابوک از خانه بیرون می‌زند. روناک کودک شیرخوار و دختر قنداقه‌ی کژال است که به دام گرگ می‌افتد. هه ژار شوهر کژال است که در داستان حضور ندارد ولی کژال برای نجات از دست گرگ او را صدا می‌زند و از او کمک می‌طلبد. آزاد جوان کشاورز روستایی است که به کمک کژال می‌آید و پنجه در چنگال گرگ می‌اندازد و سرانجام گرگ را از پا درمی‌آورد

در ادامه این مقاله شما را با معنی روهانی کژال، معنی کلمات و آرایه های ادبی این روان خوانی آشنا خواهیم کرد.

معنی کلمات و آرایه های ادبی درس کژال

کژال، روناک را بغل زد و راه افتاد. روناک انگشتش را به دهان گذاشته بود و می مکید. دهکده تازه از خواب بیدار شده بود. کژال می رفت تا سری به «عمه کابوک» بزند. خنکی هوای صبح، سرحال ترش می کرد. کژال، لپ قرمز روناک را بوسید و آرام گاز گرفت. روناک لبخند زد. کژال زیر گلویش را قلقلک داد. روناک باز خندید. کژال قنداقه او را محکم به سینه فشرد و گفت: «فدای تو، روله شیرینم.»

معنی کلمات:

  • کژال: دختر زیبا و رعنا
  • روناک: روز روشن، روشنایی (در زبان کُردی)
  • بغل زد: در آغوش گرفت
  • کابوک: معنی کبوتر، نامی برای دختران (در زبان کردی)
  • روُلَه: فرزند (به زبان کردی)
  • قنداقه: پارچه ای است که طفل نوازد را بواسطه آن پوشانند تا بدن نازک و لطیف او را محافظت نماید

آرایه های ادبی:

  • دهکده تازه بیدار شده بود: مجاز، کنایه، تشخیص

∼∼∼

کژال از کنار هر که می‌گذشت، سلام می‌داد و با احوال پرسی کوتاهی می‌گذشت. چشمه را دور زد و سنگ‌ها و ریگ‌های اطراف چشمه، زیر گالش‌های لاستیکی کژال تکان می‌خوردند و بیدار می‌شدند. کژال از بلندی تپه بالا رفت و بعد، سرازیر شد. نیمه راه بود که خشکش زد. برجا ماند. چیزی از پشت صخره بیرون آمد. کژال اول خیال کرد که سگ است. سگی از سگهای آبادی که پی گله بیرون آمده؛ اما سگ نبود. صدای زوزه اش، پوست بر تن کژال خراشید. روناک را تنگ به خود فشرد. گرگ آماده خیز بود. تن کژال مثل علفی در باد می لرزید:

– روناكِم، روناكِم.

معنی کلمات:

  • سلام می‌داد: سلام می‌کرد
  • گالش: نوعی کفش، کفش لاستیکی

آرایه های ادبی:

  • خشکش زد: کنایه از تعجب کرد، مات و مبهوت شد
  • پوست بر تن کژال خراشید: کنایه از ترسیدن
  • مثل علفی در باد می لرزید: تشبیه

∼∼∼

نگاهی به پشت سر انداخت. نباید می‌ماند. به سمت نوک تپه خیز کرد. تپه قد کشیده بود؛ کژال خیال می‌کرد. دوید و دوید و فریاد کشید. شوهرش را به کمک خواست:

– هه ژار… هه ژار!

هه ژار آن سمت «قروه» بود؛ سرِ زمین. دشت صدای کژال را به خودش برگرداند. گرگ دست‌هایش را مثل تیغه داس در هوا می‌چرخاند و به سمت کژال می‌جهید. کژال هر چه در توان داشت در پاها ریخت… دیگر حتی صدای گریه روناک را هم نمی‌شنید. سنگ‌های ریز و درشت، راه را بر کژال سخت می‌کردند. او می‌دوید اما تپه انگار تیرکی شده بود مستقیم به سوی آسمان.

دمی بعد، کژال صدای نفس‌های تلخ گرگ را شنید و گرمی نفسش را پشت سرش حس کرد. گرگ دامن کژال را به دندان گرفت. کژال جیغ کشید، زمین خورد و روناک از دستش افتاد. همان طور که افتاده بود، لگدی به گرگ زد. گرگ دندان‌های تیزش را به کژال نشان داد و حمله ور شد. کژال خودش را به طرف روناک کشید.

– روناکِم، روناکِم!

گرگ چنگال به بازوی کژال کشید، خیزی برداشت و قنداقه روناک را که از درد و ترس جیغ می کشید به دندان گرفت.

کژال بر پوست گرگ چنگ کشید و فریاد زد: «هه ژار… هه ژار! خاکم به سر!» گرگ، قنداقه به دهان گرفت و دوید. کژال به دنبال او زمین را خیش می کشید، مویه می‌کرد و روناک را صدا می زد. خم شد و سنگ برداشت.

– اگر به روناک بخورد!

سنگ را زمین انداخت. زار زد و دوید. صورت خراشید و دوید. گرگ پاره تنش را می‌برد. 

معنی کلمات:

  • قنداقه: ملحفه، دور پیچ کودک
  • هراسان: ترسان
  • دایه: مادر
  • ریگ: شن، سنگ ریزه
  • تیرکی: تیر آهن
  • خیش می کشید: شخم می زد
  • جهید: جَست زد
  • مویه: شیون و زاری، ناله، گریه

آرایه های ادبی:

  • پارۀ تن: کنایه از فرزند، عزیز و دوست داشتنی
  • تپه قد کشیده بود: تشخیص، کنایه از بلندی
  • گرگ دستهایش را مثل تیغه داس: تشبیه
  • تپه انگار تیرکی شده بود: تشبیه
  • زمین را خیش می کشید: کنایه از زیر و رو کردن

∼∼∼

روناک مثل بره ای، دست‌هایش را در هوا تکان می‌داد. گردنش به عقب خم شده بود و صدای نازک گریه‌اش سنگ‌های بیابان را می‌خراشید.

کژال به موهایش چنگ زد، لنگه گالشش از پایش افتاد. سنگ‌ها پایش را کوبیدند.

– روناک!… روناک! دایه ات بمیره، روله!

دشت یک پارچه صدا شده بود و ناله و مویه. باد صدای کژال را غلتاند و با خود برد. «آزاد» سرِ زمین بود که فریاد کژال را شنید. هراسان ماند: «صدا از کدام طرف می‌آید؟»

باز هم جیغ. آزاد دوید. صدا از سمت تپه بود. کسی کمک می‌خواست. گام انداخت و دوید. صدا او را به خود می‌خواند. چشم آزاد از دور جسمی را که تند و تند به طرف او می‌آمد، دید و لحظه‌ای بعد، گرگ نزدیک آزاد رسیده بود و آن دورتر، کژال پابرهنه و بر سرزنان می‌دوید.

معنی کلمات:

  • گام انداخت: دوید

آرایه های ادبی:

  • سنگ های بیابان را می خراسید: کنایه از ناراحت شدن
  • به موهایش چنگ زد: کنایه از شدت ترس و ناراحتی
  • سنگ ها پایش را کوبیدند: تشخیص
  • باد صدای کژال را غلتاند: تشخیص
  • گام انداخت: کنایه از دویدن

∼∼∼

وقت فکر کردن نبود. آزاد نباید می‌ماند. دندان بر دندان می‌سایید. گرگ مقابل آزاد بود. قنداقه روناک به دهانش بود. روناک، خفه گریه می‌کرد و گرگ خرناسه می‌کشید. آزاد معطل نماند. خاک را، سنگ را و تیغ را… دوید. از زمین جهید و به گرگ رسید. خیز برداشت و حمله ور شد. آزاد باید گرگ می‌شد. حمله کرد. قنداقه روناک را کشید. تکه‌ای از آن در دهان گرگ ماند. آزاد، روناک را به سرعت زمین گذاشت و با گرگ در هم پیچید. کژال رسید. بر سرزنان دوید و روناک را بغل زد. به صورت روناک خیره شد.

معنی کلمات:

  • معطّل: بی کار، منتظر، بلاتکلیف
  • خرناسه: صدایی ناهنجار که از گلو یا بینی شخص خارج می شود

آرایه های ادبی:

  • دندان بر دندان می سایید: کنایه از عصبانی شدن

∼∼∼

روناک قرمز شده بود اما هنوز گریه می کرد. امیدی به دل کژال دمید. روناک را بر سینه فشرد. گرگ، خرناسه می‌کشید و دهان باز می‌کرد تا آزاد را بِدَرَد. آزاد با سنگ بر سر گرگ کوبید. گرگ چنگ انداخت و سینه او را خراشی عمیق داد. آزاد فریاد کشید. کژال جیغ می‌زد و کمک می‌خواست؛ قروه اما از آنها فاصله داشت.

کژال، قدمی پیش گذاشت تا به آزاد کمک کند، اما روناک دوباره ترس در دلش انداخت؛ دخترکش سخت ترسیده بود. کژال کاری نمی‌توانست بکند. گلویش را با فریادی بلندتر خراشید. کسی آن طرف‌ها نبود. دندان های تیز گرگ صورت و بازوی آزاد را نشانه کرده بود. آزاد، مجال نمی‌داد.

معنی کلمات:

  • مجال: فرصت
  • دخترکش: دختر کوچکش

آرایه های ادبی:

  • گلویش را با فریادی بلندتر خراشید: کنایه از فریاد زدن

∼∼∼

دست گرگ را به دندان می‌گرفت و مشت بر چشم‌های او می‌کوبید. آزاد و گرگ روی سنگ‌های سخت دشت غلتیدند. نفس داغ و تلخ گرگ، راه نفس را بر آزاد بسته بود. کژال باز شوهرش را فریاد زد: «هه ژار… هه ژار!»

کاری از دستش نمی‌آمد. خواست سنگی بردارد و به گرگ حمله کند اما روناک آرام نمی‌گرفت.

دست گرگ، لحظه ای در دهان آزاد ماند. آزاد دندان‌ها را به هم فشرد. گرگ زوزه کشید، دست از دهان او درآورد و با چشم‌های خون گرفته‌اش به او زل زد. کژال بیشتر ترسید. قدمی عقب رفت. روناک را سخت در بغل گرفت. تمام تنش ترس شده بود.

آزاد غلتید و فریاد کشید. کژال فکر کرد نباید بماند. باید کمک بیاورد. دوید. پابرهنه به سمت آبادی دوید و فریاد کشید و کمک خواست. گرگ، آزاد را به خاک غلتاند و آزاد سر گرگ را عقب کشید و او را برگرداند. بازویش را دور گردنش حلقه کرد. نباید رها می‌کرد. نباید خسته می‌شد. نباید می‌ترسید و رها می‌کرد. خسته نشد و نترسید. هر چه قوه داشت، به ساق و بازویش ریخت. سر بر آسمان، بلند کرد و فریاد کشید: «الله… الله!»

و گردن گرگ را فشرد. نفس داغ گرگ، دست آزاد را می‌سوزاند. کژال، گریه کنان می‌دوید و گاه گاه سر برمی‌گرداند و پشت سرش را نگاه می‌کرد تا ببیند چه بر سر جوان مردم آمده.

صدای گرگ که لحظه‌ای خفه شد آزاد همه توانش رفت. بی حال بر زمین افتاد. کژال که صدایی نشنید، ایستاد. اندوهی به وسعت دشت بر دلش گسترده شد. روی گرداند. آزاد و گرگ را افتاده دید:

– گرگ، جوان مردم را درید!… آه! خاکت بر سر کژال! خاکت بر سر!

جیغ زنان و مویه کنان راه رفته را برگشت. دشت را یک پارچه صدای نفس نفس زدن های گرگ و آزاد پر کرده بود. بازوی آزاد، حلقه ای تنگ، دور گردن گرگ بسته بود. گرگ خواست چنگ بیندازد و گردنش را آزاد کند. اما تمام وجود آزاد انگار دستهایش شده بود. گرگ نتوانست گردن برهاند. آزاد فریاد می کشید و حلقه را کوچک تر می کرد.

گرگ به خرناسه افتاده بود و خرناسه اش تکه تکه می شد. کمی بعد، دست و پایش از تقلا افتاد. آزاد رهایش نکرد. نفس داغ گرگ یک باره سرد شد. دست و پایش از حرکت ماند. آزاد بر زمین افتاد. کژال صورت می خراشید و زار می زد و می دوید. آزاد که صدایش را شنید زمین را کمک گرفت. دست ها را ستون کرد و نفس زنان برخاست. پیراهنش پاره پاره شده بود و از صورت و سینه اش خون می آمد. کژال به سویش دوید. سرپا که دیدش، به هق هق افتاد. آزاد خسته و زخمی، بریده بریده گفت: «آرام گیر خواهرکم! طفلت خوب است؟»

روناک گریه می کرد. کژال آرام نگرفت. آزاد قدم برداشت. کژال قنداقه سفید روناک را باز کرد و به آزاد داد تا خون هایش را پاک کند.

معنی کلمات:

  • تقلّا: کوشش، تلاش
  • هق هق: صدای بریده بریده گریه

آرایه های ادبی:

  • چشم های خون گرفته: کنایه از عصبانیت
  • تمام تنش ترس شده بود: کنایه از ترسیدن
  • اندوهی به وسعت دشت بر دلش گسترده شد: مبالغه، کنایه از ناراحتی و غصه بسیار
  • خاکت بر سر: کنایه از بیچارگی
  • تمام وجود آزاد انگار دستهایش شده بود: تشبیه
  • خرناسه‌اش تکه تکه می‌شد: کنایه از در حال خفه شدن
  • نفس داغ گرگ یکباره سرد شد: کنایه از مردن
  • دست ها را ستون کردن: کنایه از تمام قدرت استفاده کردن

درباره نویسنده داستان کژال

طاهره ایبد (متولد ۱۳۴۲ هـ. ش)، در شیراز دیده به جهان گشود. وی از نویسندگان معاصر و در زمینه ادبیات کودک و نوجوان دارای آثاری است. از آثار او می توان به «باغچه توی گلدون» و «به هوای گل سرخ» اشاره کرد.

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید