شعر درباره رود کارون توسط شاعران بسیاری از ایران زمین سروده شده است؛ چرا که رود کارون متعلق به همه ایرانیان است و جایگاه خاصی در میان ایشان دارد. اولین تمدنهای بشری کنار این رود تشکیل شده و طولانیترین، پرآبترین و بزرگترین رودخانه ایران است. رود کارون در ۲۰ بهمن ۱۳۸۹ توسط سازمان میراث فرهنگی در فهرست میراث طبیعی ایران قرار گرفت. در مطلب پیش رو شعرهایی را که در وصف این رود بزرگ سروده شده در قالب سنتی، شعر نو و ترانه بخوانید.
گلچین شعر سنتی درباره کارون
خوشا فصل بهار و رود کارون
افق از پرتو خورشید، گلگون
ز عکس نخلها بر صفحه آب
نمایان صدهزاران نخل وارون
دمنده کشتی کلگای زیبا
به دریا چون موتور بر روی هامون
قطار نخلها از هر دو ساحل
نمایان گشته با ترتیب موزون
چو دو لشکر که بندد خط زنجیر
به قصد دشمن از بهر شبیخون
ملک الشعرا بهار
~~~✦~~~
بلم، آرام چون قویی سبکبار
به نرمی بر سر کارون همی رفت
به نخلستان ساحل قرص خورشید
ز دامان افق بیرون همی رفت
شفق بازیکنان در جنبش آب
شکوه دیگر و راز دگر داشت
به دشتی بر شقایق باد سر مست
تو پنداری که پاورچین گذر داشت
جوان پاروزنان بر سینه موج
بلم میراند و جانش در بلم بود
صدا سر داده غمگین، در ره باد
گرفتار دل و بیمار غم بود
دو زلفونت بود تار ربابم
چه میخوای ازین حال خرابم
تو که با ما سر یاری نداری
چرا هر نیمه شو آیی بخوابم
درون قایق از باد شبانگاه
دو زلفی نرم نرمک تاب میخورد
زنی خم گشته از قایق بر امواج
سر انگشتش به چین آب میخورد
صدا، چون بوی گل در جنبش باد
به آرامی به هر سو پخش میگشت
جوان میخواند و سرشار از غمی گرم
پی دستی نوازشبخش میگشت:
تو که نوشُم نئی نیشُم چرایی
تو که یارم نئی پیشُم چرایی
تو که مرهم نئی زخم دلم را
نمک پاش دل ریشم چرایی؟
خموشی بود و زن در پرتو شام
رخی چون رنگ شب نیلوفری داشت
ز آزار جوان دلشاد و خرسند
سری با او، دلی با دیگری داشت
ز دیگر سوی کارون زورقی خُرد
سبک، بر موج لغزان پیش میراند
چراغی، کور سو میزد به نیزار
صدایی سوزناک از دور میخواند
نسیمی این پیام آورد و بگذشت:
چه خوش بی مهربونی از دو سربی
جوان نالید زیر لب به افسوس
که یک سر مهربونی دردسر بی
فریدون توللی
~~~✦~~~
کارون چو گیسوان پریشان دختری
بر شانههای لخت زمین تاب میخورد
خورشید رفته است و نفسهای داغ شب
بر سینههای پر تپش، آب میخورد
دور از نگاه خیره من، ساحل جنوب
افتاده مست عشق در آغوش نور ماه
شب با هزار چشم درخشان و پر ز خون
سر میکشد به بستر عشاق بی گناه
نیزار، خفته خامش و یک مرغ ناشناس
هر دم ز عمق تیره آن ضجه میکشد
مهتاب میدود که ببیند در این میان
مرغک میان پنجه وحشت چه میکشد
بر آبهای ساحل شط، سایههای نخل
میلرزد از نسیم هوسباز نیمه شب
آوای گنگ همهمه قورباغهها
پیچیده در سکوت پر از راز نیمه شب
در جذبهای که حاصل زیبایی نیمه شب است
رویای دور دست تو نزدیک میشود
بوی تو موج میزند آنجا، به روی آب
چشم تو میدرخشد و تاریک میشود
بیچاره دل که با همه امید و اشتیاق
بشکست و شد به دست تو زندان عشق من
در شط خویش رفتی و رفتی از این دیار
ای شاخه شکسته ز طوفان عشق من
از مجموعه اشعار فروغ فرخزاد
~~~✦~~~
خوشا اقلیم خوزستان و خورشید خطرخندش
پسین و صبح نخلستان، شب کارون و اروندش
جواهر شرمگین، چون کیمیا، از خاک زرخیزش
و شیرین کام دریا زآبهای آبرومندش
زمستان رفته است از یاد تقویمش که هر سالی
بهاران ست و تابستان، خزان هم روزکی چندش
پس از ایام نوروزی، به تابستان گراید سال
بهار از سینه آذر، بوَد تا ساق اسفندش
به نخلستان از آن بینی به سر هر نخل را چتری
که آتش بارد از خورشید قهّار ظفرمندش
شقایقزارها بینی شکفته در زمستانها
که در جای دگر هرگز نمیبینی همانندش
اگر من پیش از این میدیدم اینجا را، نمیگفتم:
خوشا تهران و چشمانداز بشکوه دماوندش
لب کارون و اروندش تفرجگاهها بینی
که از حسرت کند خون در دل تجریش و دربندش
مسافر بیند ار شبهای کارون و بلمرانی
نخواهد بود دیگر هیچجا چندین خوشایندش
خبرها میشنیدم حسن سبز هند را بسیار
ولی دیدم به خوزستان عیان بیمثل و مانندش
مکرر کن «امید» این نغمه تا خاطرنشین گردد:
خوشا اقلیم خوزستان و خورشید خطرخندش
مهدی اخوان ثالث
~~~✦~~~
باران گرفته در هوای رود کارون
بر غربت بی انتهای رود کارون
شرجیترین بغض خدا اینجا شکسته ست
ردّ تو دارد ردّ پای رود کارون
اینجا تمام لهجهها رنگ تو دارند
حتی صدای بی صدای رود کارون
پُر کرده خرمای دهان تو عطش را
وقتی نشستی هر کجای رود کارون
گفتم سفر! شاید خیال تو بمیرد
پیچیدهای در انحنای رود کارون
در هر مجاز و استعاره فاش هستی
ای عشق! ای فرمانروای رود کارون!
دلتنگ دریای تو ام… آغوش بگشا
ای قصّه گوی ماجرای رود کارون
فاطمه صمدی
~~~✦~~~
حیات جمله خوزستانیان در دست کارون است
همان سان که حیات جسم ما وابسته خون است
هزاران سال هم آغوش هم هستند خاک و آب
و کارون همچنان لیلی خوزستان مجنون است
چه کم دارد دیار ما برای رشد و پویایی
که در پیدا و پنهانش هزاران گنج مدفون است
از این آبی پر برکت کشاورزی ما برپاست
و قطره قطره این رود چونان در مکنون است
صدای رود تاریخی هزاران سال لالایی
و فریادی که آوای گلوی نای محزون است
نگو کارون بگو شعری به نام مردم پر درد
اگر دلخسته و دلگیر ولی رخساره گلگون است
علیرضا نجفی
~~~✦~~~
سلام من به خوزستان، پیام من به سامانش
به بهمنشیر جوشان و به کارون خروشانش
به خرمشهر زیبا و به اهواز دل افروزش
به آبادان آباد و به هرمزجان ویرانش
الا ای خاک خوزستان تو آنستی که دیدستی
سکندرها و قیصرها و لشکرهای جوشانش
اگر از هول قیصر بند شادروان گسست از هم
بدیدی دست و پا در بند آخر زار و گریانش
بمان آباد و فرخ روز و شیرین کام و روشن دل
که ایران مهد دانشهاست نپسندند ویرانش
حسین مسروری
~~~✦~~~
عطر جوی مولیان و نکهتش
ما ز شعر رودکی بوئیدهایم
ما همه از آب رودک خوردهایم
ما ز درد رودکی روئیدهایم!
ای میهن سبز مهر
ای شهرگ نبض شعر
ای دور به جان نزدیک
ای نور دل و دیده
در هر ورق سنگت
شعریست اهورایی
از هر وجب خاکت
یک نابغه روییده
ایران عزیز من
ای جان عزیز من!
کارون تو انشا کرد
قانون سعادت را
جمشید تو بینا کرد
کاخ فر ملت را
منصور تو بالا کرد
قدر سر بیمرگی.
خیام تو افشا کرد
اسرار محبت را.
ای جان عزیز من!
تیر نظر آرش،
در سینه نهان دارم
«شهنامه»ی عالمساز،
از فضل کیان دارم.
برقصد کمانبازان،
بر رغم کمانسازان
چون ماه نو تهران،
ابروی کمان دارم.
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
با عشق خدادادت،
پیمان وفا باقیست.
از دخت «صفی» بهرت،
پیکی ز صفا باقیست.
از میر بخارایی،
ناداریِ دارایی.
از پیر سمرقندی،
پیغام سخا باقیست.
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من
ما را به دل تنگت،
ای یار به هم آور.
صد بار تو را میرم،
یک بار به هم آور.
بر گلشن گلخندت،
بر فرق دماوندت،
گلخار نمیزیبد،
گلنار به همآور،
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
پیوند نیاکانی،
پیوند دل و جانی
پرورده شیرِ شعر،
پروده عرفانی،
ای عشق فلک پیچم،
بهر تو اگر هیچم
بهر من ناقابل،
جايزه یزدانم
ایران عزیز من،
ای جان عزیز من!
“گلرخسار صفی آوا”
~~~✦~~~
تنگ غروب و هول بیابان و راه دور
نه پرتو ستاره و نه ناله ی جرس
خونابه گشت دیده ی کارون و زنده رود
ای پیک آشنا برس از ساحل ارس
“از مجموعه اشعار هوشنگ ابتهاج”
~~~✦~~~
شعر نو درباره کارون
آنقدر از تو مینویسم
تا فارسی تمام شود
میخواهم اینبار
از آخر به اول دوستت داشته باشم
وگرنه راه رفتن روی دو پا را
که هر آدمی میداند
میخواهم اینبار
با جنازهام تو را بغل کنم
با خونِ رفتهام به رودها
تو را بنویسم
با دجله
با فرات
با کارون
آنقدر از تو مینویسم
تا دریا تمام شود
زخمی برسینهی من است
که با من حرف نمیزند
با دکترم حرف نمیزند
با دوستانم حرف نمیزند
زخمی
که منتظر مانده است شب شود
و از اعماقِ خونیاش تو را صدا کند
یادت هست؟
روبهروی دریا نشسته بودیم و
دریا رفته بود برایمان موج بیاورد
یادت هست؟
روبهروی هم نشسته بودیم و
پیش از آنکه دستهای هم را بگیریم
جملههامان بلند شدند
جملههامان به هم پیچیدند
و بچههاشان را به دنیا آوردند
یادت هست…؟
حالا که نیستم
پیراهنم را اتو بزن
دکمههایم را ببند
کفشهایم را برق بیانداز
بُگذار
نبودنم مرتب باشد
“گروس عبدالملکیان”
~~~✦~~~
کارون؛ خونبهای خوزای من
بعد از جنگ
هر کجای جهان
اگر دیدی دریا هست
اما آب نیست،
همانجا
زادرود تشنهِ من است
نه خسته به حضرت خوزا
سیدعلی صالحی
~~~✦~~~
کارون را ببینید
چگونه موجهای این رود
در حال شكستن در ما است
چگونه این رود دارد میخروشد اما در ما
كارون دارد گریه میكند اما در ما
هرمز علیپور
~~~✦~~~
ای کارون رنجیده
خروشان بودی
میخروشیدی
تو را چه شد که خموشیدی؟
دل گرفته ازکدامین مرکبی
یا از کدامین به ساحل نشسته ای
کاین چنین زانوی غم بغل گرفته ای
ای کارون من
که تو را مغموم کرد
زبانت دوخت وآبت مسموم کرد؟
ای کارون من
بخروش و فریاد برآور
که عادت تو سکون و سکوت نیست
تو بگو از عظمتت
چرا دیگر کسی مبهوتت نیست؟
مهدی سودانی
~~~✦~~~
به عقب برگرد خلیج فارس
به کارون
به قطره قطره زردکوهام
اشکهایم جا مانده است
سمیرا عکاشه
~~~✦~~~
سکوتم را بهانه میکنم
سر به حاشیه کارون میگذارم
اشکی اضافه درون چشمهایم
با اشتیاق پا به کارون میگذارد
خود را تنها میان صداهای رقص نیزارها میبینم
حرکت آرام موجها توسط ماهیگیری شکسته میشود
اشکهایم سکوت میکنند
تماشاچی ماهیگیر میشوند
مدتی بعد
به حال بچه ماهیهای کارون
دوباره سرازیر میشوند
حسین محمودی
~~~✦~~~
هنوز بر ساحل کارون
میان بازوان نخلها
و پرفسون گیاهان افسانهای
به آفتاب سوخته دستانی میاندیشم
که رشتهای از مهر، بر گردنم نهاده است
آه، که در زمردین شهر انتظارت
هیبتِ آفتاب
چشمهایم را ذوب کرده است
مهشید شکیبا
~~~✦~~~
بگو اروند
بگو کارون
بگو از رزمنده و رزمندههایت
که چگونه تو را جاودان ساختند
و رشادت در زمان جاریت
از حماسهها و دلداریت
بگو اروند
بگو کارون
بگو در کدامین عمقی از آب
داری شهیدی را بیتاب
از رشادت به یاد ماندهاش
چون قویی آرام در خانهاش
بگو اروند
بگو کارون
صدای فریادت در زمان جاری
میشنود هرکس که دارد دلی
آب بوی عطر خون شهداست
بخوان با من اینجا کربلاست
بگو اروند
بگو کارون
لغزش اشکم از دیده
از رنج شهیدان زنده
که فریاد است در دل
جانبازان دلیر و پاینده
بگو اروند
بگو کارون
من فریاد میرنم از سرزمینت
بگو وبشنو که منم فرزندت
کسی که خاطرات کودکیاش
همه صفای آب بازی توست
بگو اروند
بگو کارون
یادت هست فریاد شهیدی را در خود
و فریاد الله اکبر بر لب فرشتگان بود
تو اکنون اشک ریزان وسکوت؟!
من فریادت را میخواهم ای رود
بگو اروند
بگو کارون
اشک شوقی در چشمانم
من به صفای دل مهمانم
سعید مطوری
~~~✦~~~
متن آهنگ قدیمی لب کارون از نعمت الله آغاسی
لب کارون چه گل بارون
میشه وقتی که میشینن دلدارون
تو قایقها دور از غمها
میخونن نغمه خوش لب کارون
هر روز و تنگ غروب تو شهر ما
صفا داره لب شط پای نخلها
خوشه با جنگ و نی و ساغر و می
میشه با شادی و غم زمانه طی
چه خوب و قشنگه
لب کارون چه گل بارون
میشه وقتی که میشینن دلدارون
تو قایقها دور از غمها
میخونن نغمه خوش لب کارون
آخ تو چلچراغ آسمون پیدا میشه
سر پل تا نیمه شب غوغا میشه
دسته دسته دخترون اهوازی
میان بیرون از خونه با طنازی
گیسوها پریشون همه شاد و خندون
قد بلند و خوشگل همه رهزن دل
چه خوب و قشنگه
لب کارون چه گل بارون
میشه وقتی که میشینن دلدارون
تو قایقها دور از غمها
میخونن نغمه خوش لب کارون