اشعار جبران خلیل جبران؛ عاشقانه های کوتاه و زیبا

جبران خلیل جبران نویسنده، شاعر، نقاش و فیلسوف لبنانی بوده که آثار او بارها به فارسی ترجمه شده است. کتاب پیامبر از جمله معروفترین آثار اوست. در این مقاله مجموعه زیبایی از اشعار جبران خلیل جبران به همراه برخی از جملات کوتاه زیبای او را خواهید خواند.

اشعار جبران خلیل جبران

«جبران خلیل جبران» شاعر معروف لبنانی است و اشعاری زیادی از او در کنار اشعار ازدمیر آصف و اشعار نزار قبانی به فارسی ترجمه شده است. از جبران شانزده کتاب به زبان‌های عربی و انگلیسی بر جامانده ‌است که از میان آن‌ها می‌توان به کتاب‌های پیامبر، دیوانه، نامه‌ها، ماسه و کف، مسیح فرزند انسان، سرگردان و… اشاره کرد. در ادامه بخشی از بهترین اشعار جبران خلیل جبران را خواهید خواند. 

 

عاشقانه ها و جملات کوتاه جبران خلیل جبران

 

اشعار جبران خلیل جبران؛ عاشقانه‌ها

عشق درخششی جادویی است
که از درون هسته سوزان روح می‌تابد
و زمین پیرامونش را روشنی می‌بخشد
و توانمان می‌دهد تا زندگی را
در قالب رؤیایی شیرین و زیبا
بین دو بیداری درک کنیم

✧✧✧

چون عشق اشارت فرماید، قدم به راه نهید
گرچه دشوارست و بی زنهار این طریق
و چون بر شما بال گشاید، سر فرود آورید به تسلیم
اگر شمشیری نهفته در این بال، جراحت زخمی بر جانتان زند

✧✧✧

چون عاشقی آمد، سزاوار نباشد این گفتار که: خدا در قلب من است،
شایسته‌تر آن‌که گفته آید: من در قلب خداوندم

✧✧✧

گفته می‌شود که قبل از ورود به دریا
رودخانه از ترس می‌لرزد

او به جاده‌هایی که سفر کرده است باز می‌نگرد
به قله‌های کوه‌ها
به جاده‌های طویل پرپیج و خمی که از دهات و از جنگل‌ها می‌گذرد

و در مقابل خود
او یک اقیانوس می‌بیند چنان وسیع
که ورود به آن
چیزی بیشتر از ناپدید شدن نیست

اما راه دیگری نیست
رودخانه نمی‌تواند برگردد

هیچ‌کس نمی‌تواند برگردد
برگشت در هستی غیر ممکن است

رودخانه نیاز دارد که خطر را بپذیرد
خطر ورود به اقیانوس
زیرا تنها آن‌وقت است که ترس ناپدید خواهد شد
زیرا آن‌جاست که رودخانه خواهد دانست
این ناپدید شدن در اقیانوس نیست
بلکه اقیانوس شدن است.

 

اشعار عاشقانه جبران خلیل جبران

 

✧✧✧

اکنون بر آنم که خویشتن را تحقق ببخشم.
اما چگونه می‌توانم،
بی‌آنکه به سیاره‌ای بدل شوم که بیداردلان بر آن مقیم باشند؟
آیا این، مقصودِ هر انسانی نیست؟

✧✧✧

اگر از ترس بلا و آزمون، تنها طالب آرامش و لذت‌های عشق باشيد،
خوشتر آنكه عريانی خود بپوشانيد.
و از دم تيغ خرمن‌كوب عشق بگريزيد،
به دنيايی كه از گردش فصل‌ها در آن نشانی نيست؛
جايی كه شما می‌خنديد،
اما تمامی خنده‌ی خود را بر لب نمی‌آوريد.
و می‌گرييد اما تمامی اشك‌های خود را فرو نمی‌ريزيد.
عشق، هديه‌ای نمی‌دهد مگر از گوهر ذات خويش.
و هديه‌ای نمی‌پذيرد مگر از گوهر ذات خويش.
عشق نه مالك است و نه مملوك.
زيرا عشق برای عشق كافی‌ست.

✧✧✧

عشق چنانكه شما را تاج بر سر می‌نهد،
به صليب نيز می‌كشد.
و چنانكه شما را می‌رويانَد،
شاخ و برگ شما را هرس می‌کند.
و چنانكه تا بلندای درخت وجودتان بالا می‌رود
و ظريف‌ترين شاخه‌های شما را كه در آفتاب می‌رقصند، نوازش می‌كند.
همچنين تا عميق‌ترين ريشه های شما پايين می‌رود
و آن‌ها را كه به زمين چسبيده‌اند تكان می‌دهد.
عشق، شما را چون خوشه‌های گندم دسته می‌کند،
آنگاه شما را به خرمن‌كوب از پرده‌ی خوشه بيرون می‌آورَد،
و سپس به غربال باد دانه را از كاه می‌رهاند،
و به گردش آسياب می‌سپارد تا آرد سپيد از آن بيرون آيد.
سپس شما را خمير می‌كند تا نرم و انعطاف‌پذير شويد.
و بعد از آن شما را بر آتش می‌نهد
تا برای ضيافت مقدس خداوند نان مقدس شويد.
عشق با شما چنين رفتارها می‌كند تا به اسرار قلب خود معرفت يابيد،
و بدين معرفت با قلب زندگی پيوند كنيد
و جزيی از آن شويد.

✧✧✧

چه نادانند آن مردمی که گمان می‌برند
عشق با معاشرت طولانی و همراهی مستمر پدید می‌آید!
عشق حقیقی آن است که زاده‌ی سازگاری روحی است
و اگر این تفاهم در یک لحظه کامل نشود،
در یک سال و یک قرن نیز، به کمال نمی‌رسد!

✧✧✧

هنگامی که خداوند مرا همچون سنگریزه‌ای
در این دریاچه عجیب انداخت،
آرامش آن را بر هم زدم
و بر سطح آن دایره‌هایی نامحدود پدید آوردم.
ولی هنگامی که به اعماق آن رسیدم،
مانند آن آرام شدم.

✧✧✧

عشق را هیچ آرزو نیست مگر آنکه به ذات خویش در رسد.
اما اگر شما عاشقید و آرزویی می‌جویید،
آرزو کنید که رنج بیش‌ازحد مهربان‌بودن را تجربه کنید!
آرزو کنید که زخم‌خورده‌ی فهم خود از عشق باشید
و خونِ شما به رغبت و شادی بر خاک ریزد.
آرزو کنید سپیده‌دم برخیزید
و بال‌های قلبتان را بگشایید
و سپاس بگویید که یک روز دیگر از حیات عشق به شما عطا شده است.
آرزو کنید که هنگام ظهر بیارامید
و به وجد و هیجان عشق بیاندیشید.

✧✧✧

هنگامی که مقابل تو ایستادم،
همچون آیینه‌ای شفاف بودم.
با دقت به من نگریستی و چهره‌ی خود را در من دیدی.
آن‌گاه به من گفتی:
دوستت دارم.
ولی در حقیقت، ذاتِ خویش را در من پسندیدی.

✧✧✧

مرا در جانم دوستی‌ست که در روزگار سختی تسلایم می‌دهد
و آن‌گاه که رنج ایام هجوم می‌آورد، او مونس من است.
آن‌کس که در درون خویش مونس ندارد در حسرت می‌میرد،
چرا که زندگی از درون انسان می‌جوشد
و از پیرامون نمی‌آید.

✧✧✧

و شما ای داوران که می‌خواهید دادگر باشید،
چیست داوریِ شما درباره‌ آن‌کس که تنش شریف است و روحش دزد؟
چیست کیفرِ شما از برای آن‌کس که تنی را می‌کُشَد،
اما روحِ خودِ او را دیگران کشته‌اند؟
و چگونه دنبال می‌کنید آن‌کس را که در کردار فریبکار و ستمکار است،
اما بر خودِ او نیز فریب و ستم رفته است؟

✧✧✧

به من یک نی بده و ترانه بخوان
چرا که ترانه، رازِ هستی‌ست
و صدای ناله‌ی نی تا ابد باقی خواهد ماند
حتا وقتی که همه چیز نیست و نابود شود

تا به‌حال شده قصر را رها کنی و جنگل را خانه‌ی خود بدانی؟!
همانند همان کاری که من کردم!
تابه‌حال شده بعد از دنبال‌کردن مسیر جویبارها،
از صخره‌ها بالا بروی؟!

تابه‌حال شده با عطر زندگی خود را بشویی
و با نور آسمانی تنت را خشک کنی؟!
تابه‌حال شده سپیده‌دم از جام شراب بنوشی جام‌هایی از جنس روح عالم؟!

 

شعر پیامبر و دیوانه جبران خلیل جبران

 

✧✧✧

مُزد عاشقی
رنج است
اما این رنج
روشنی می‌بخشد
از دلی عاشق
که می‌شکند
موسیقی و ترانه می‌تراود

✧✧✧

سکوت را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی با تو سخن خواهم گفت
تیره‌بختی را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی چشم‌های تو را خواهم سرود
مرگ را می‌پذیرم
اگر بدانم
روزی تو خواهی فهمید
که دوستت دارم

✧✧✧

اکنون کجایی ای خود دیگر من؟
آیا در این سکوت شب بیداری؟
بگذار نسیم پاک
تپش و مهربانی جاودانه قلبم را به تو برساند
کجایی ای ستاره زیبای من؟
تیرگی زندگی مرا در آغوش کشیده
و اندوه بر من چیره گشته است
لبخندی در فضا بزن؛
که خواهد رسید و مرا جانی دوباره خواهد داد!
از انفاس خود عطری در فضا بپراکن که حمایتم خواهد کرد!
کجایی ای محبوب من؟
آه چه بزرگ است عشق!
و چه بی‌مقدارم من!

✧✧✧

امروز به پایان می‌رسد
از فردا برایم چیزی نگو
من نمی‌گویم :فردا روز دیگری است
فقط می‌گویم :تو روز دیگری هستی
تو فردایی
همان‌که باید به خاطرش زنده بمانم

✧✧✧

راه عشق سخت است و دشوار
هنگامی‌که عشق تو را به اشارتی فرامی‌خواند
رهرو عشق باش
عاشق شو
تیغ‌های نهفته عشق تو را خسته می‌کند
نوای عشق چنان تندباد شمال در باغ
رؤیاهای تو را آشفته می‌کند
اما عاشق شو

✧✧✧

هنوز بدرود نگفته‌ای، دلم برایت تنگ شده است
چه بر من خواهد گذشت
اگر زمانی از من دور باشی
هر وقت که کاری نداری انجام دهی
تنها به من بیاندیش
من در رؤیای تو شعر خواهم گفت
شعری درباره چشم‌هایت
و دلتنگی

✧✧✧

ای‌کاش می‌توانستم بگویم
كه با من چه می‌کنی
تو جانی در جانم می‌آفرینی
تو تنها سببی هستی
كه به خاطر آن
روزهای بیشتر
شب‌های بیشتر
و سهم بیشتری
از زندگی می‌خواهم
تو به من اطمینان می‌دهی
كه فردایی وجود دارد

✧✧✧

بهار من کجایی؟
کجا عطر خود را پراکنده‌ای؟
کجا گام برمی‌داری
و در کدام آسمان سرت را بلند می‌کنی
تا دلت را بگشایی؟
آه ای گل نخستین بهار من
کجا رفته‌ای؟
آیا هرگز به‌سوی من بازمی‌گردی؟
و آیا نفس‌های بی‌قرار ما بار دیگر
تا آسمان بالا خواهد رفت؟
آه ای بهار
بهار من
بگو آخر کجایی؟

✧✧✧

اگر توانسته باشم در قلب یک انسان
پنجره جدیدی را به‌سوی او بازکرده باشم
زندگانی من پوچ نبوده است

✧✧✧

 

عاشقانه های جبران خلیل جبران

 

توصیه جبران خلیل جبران به زوج‌های جوان

در کنار هم بایستید، نه بسیار نزدیک،
که پایه‌های حایل معبد، به جدایی استوارند،
و بلوط و سرو در سایه هم سر به آسمان نکشند

✧✧✧

شما را اگر توان نباشد که کار خود به عشق درآمیزید
و پیوسته بار وظیفه‌ای را بی‌رغبت به دوش می‌کشید،
زنهار دست از کار بشویید
و بر آستان معبدی نشینید
و از آنان که به شادی، تلاش کنند صدقه بستانید
زیرا آنکه بی‌میل، خمیری در تنور نهد،
نان تلخی واستاند که انسان را تنها نیمه سیر کند
و آنکه انگور به‌اکراه فشارد، شراب را عصاره‌ای مسموم سازد
و آنکه حتی به زیبایی آواز فرشتگان نغمه‌ساز کند،
چون به آواز خویش عشق نمی‌ورزد،
تنها می‌تواند گوش انسانی را بر صدای روز و نجوای شب ببندد
کار تجسم عشق است

 

جملات زیبا و کوتاه جبران خلیل جبران 

ای که در رنج و عذابی! تو آنگاه رستگاری که با ذات و هویت خویش یکی شوی

★★★

آموختن تنها سرمایه‌ای است که ستمکاران نمی‌توانند به یغما ببرند

★★★

مردم! هشدار! که زیبایی زندگانی‌ست، آن زمان که پرده گشاید و چهره برنماید

★★★

رابطه قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد

★★★

هشدار! تنها به عزم نیاز اگر به معبد درون شوید، هرگز هیچ نیابید

★★★

معرفت زمانی تکامل می‌یابد که کار و کوشش با آن همراه باشد

★★★

به‌جاست دوستی بخواهی که به روزهایت تلاش و به شب‌هایت آرامش بخشد

★★★

شادمانی اسطوره‌ای‌ست که در جستجویش هستیم

★★★

آرامش گهواره‌ای‌ست بر دامن خاک و سنگ پله‌هایی به‌جانب افلاک

★★★

به رؤیاها ایمان بیاورید که دروازه‌های ابدیت‌اند

★★★

انسان فرزانه با مشعل دانش و حکمت، پیش رفته و راه بشریت را روشن می‌سازد

★★★

ایمان از کردار جدا نیست و عمل از پندار

★★★

چه زیباست هنگامی‌که در اوج نشاط و بی‌نیازی هستی دست به دعا برداری

 

سخن آخر

اگر اشعار جبران خلیل جبران را خوانده باشید می‌بینید که با وجودی که این اشعار از زبانی به زبانی دیگر ترجمه شده‌اند، (همانند اشعار نزار قبانی، یکی دیگر از شاعران عرب زبان) باز هم بر دل می‌نشینند. این نشان دهنده روح بزرگ و لطیف شاعر است. جبران خلیل جبران در طول زندگی خود اشعار بسیاری سروده است و آنچه در بالا خواندید تنها بخشی از اشعار او بود. اگر شما هم شعری از این شاعر فقید خوانده اید می‌توانید آن را در پایین این مقاله با خوانندگان ستاره در میان بگذارید.   

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید