حکایتها از قدیمالایام تاکنون، رواج بسیاری در ایران داشتهاند. نقل این حکایتهای کوتاه و زیبا، موجب میشود که افراد بسیاری از آموزشها را در قالب و داستان و حکایت یاد بگیرند.
با نقل حکایتهای کوتاه و ساده، به راحتی میتوان درس اخلاق داد. در واقع حکایتها، داستانهای سادهای هستند که در آنها، مردم گفتار و کردار روزمره خود را در شخصیتهای این داستانها مشاهده کرده و با آنها همزادپنداری میکنند. در ادامه این مطلب، شما را به خواندن یکی از حکایتهای جذاب قدیمی دعوت میکنیم.
حکایت درویش تهیدست
روزی درویشی فقیر و تهیدست از کنار باغ کریم خان زند، در حال عبور بود. چشم درویش به شاه افتاد و با دست به او اشارهای کرد. کریم خان نیز دستور داد تا درویش را به داخل باغ بیاورند. کریم خان از او پرسید: این اشارههای تو، به چه معنا بود؟
دوریش پاسخ داد: نام تو مانند من کریم بوده و خدا نیز کریم است. آن خدای کریم به تو چقدر داده و به من چه داده؟
کریم خان در حال قلیان کشیدن به درویش گفت: حال تو چه میخواهی؟
درویش پاسخ داد: همین قلیان را به من بدهی، بس است.
بعد از چند روز، درویش قلیان را به بازار برد و فروخت. خریدار این قلیان، کسی بود که میخواست نزد کریم خان برود و تحفهای برای شاه ببرد. پس جیب درویش از سکه پر کرد و قلیان را به عنوان تحفه نزد خان برد. مدتی گذشت. درویش برای تشکر دوباره نزد کریم خان رفت. ناگهان چشمش به قلیان افتاد و با دست اشارهای به شاه کرد و گفت، نه من کریمم، نه تو کریم هستی، فقط خدا کریم است. زیرا که او جیب من را از سکه پر کرد و قلیان تو را نیز به خودت برگرداند.
این حکایت تقریبا مشابه حکایت و ضرب المثل کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه میباشد. اگر انسان تلاش کند و نتیجه کار خود را به خداوند باریتعالی بسپارند دیگر نیاز به التماس حاکم و خواجه ندارد.
در همین دنیای امروزی اگر خود ما برای رسیدن به نتیجهای چنگ به مدیر و رییس بزنیم شاید کیلومترها از آن مقصود فاصله بگیریم. پس در ابتدای کار با توکل به خدا تلاش خود را انجام میدهیم و نتیجه آن را از خدا طلب مینماییم. خدا روزی رسان است و خود میداند که صلاح کار انسانها چیست.
نظر و دیدگاه شما درباره حکایت درویش و کریم خان زند چیست؟ لطفا نظرات و پیشنهادات خود را در انتهای همین مطلب با ما و دیگر کاربران عزیز ستاره به اشتراک گذارید.