رباعی یکی از قالبهای شعر فارسی است که از چهار مصرع تشکیل شدهاست؛ به همین دلیل آن را با چهاردانه یا چهارخانه هم میشناسند. به دلیل ساختار دوبیتیِ رباعی، در گذشته آن را دوبیتی هم مینامیدند اما امروزه در ادبیات فارسی تفاوت هایی برای دوبیتی و رباعی عنوان شدهاست.
احتمالا شما نیز با شنیدن کلمه رباعی به یاد اشعار خیام میافتید، چرا که خیام یکی از توانمندترین شاعران در سرودن رباعیات بوده است و شعرهایی با مضامین عارفانه و زندگی مادی و معنوی انسانی دارد. اما علاوه بر خیام، شاعرانی همچون سعدی، رودکی، خاقانی و… نیز رباعیات عاشقانه ای سرودهاند. از این رو ما در این مقاله گلچینی از رباعی های عاشقانه شاعران کلاسیک و معاصر را که جزئی از اشعار کوتاه عاشقانه به حساب میآیند برای شما آوردهایم. با ستاره همراه شوید.
رباعی های عاشقانه سعدی
هرگز بود آدمی بدین زیبایی؟
یا سرو بدین بلند و خوش بالایی؟
مسکین دل آنکه از برش برخیزی
خرم تن آنکه از درش بازآیی
∼∼♥∼∼
عشاق به درگهت اسیرند بیا
بدخویی تو بر تو نگیرند بیا
هر جور و جفا که کردهای معذوری
زآن پیش که عذرت نپذیرند بیا
∼∼♥∼∼
آن یار که عهدِ دوستاری بشکست
میرفت و منش گرفته دامان در دست
میگفت دگرباره به خوابم بینی
پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست
∼∼♥∼∼
ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست
هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
ای مرغ سحر تو صبح برخاستهای
ما خود همه شب نخفتهایم از غم دوست
∼∼♥∼∼
ما را به چه روی از تو صبوری باشد
یا طاقت دوستی و دوری باشد
جایی که درخت گل سوری باشد
جوشیدن بلبلان ضروری باشد
∼∼♥∼∼
گویند مرو در پی آن سرو بلند
انگشت نمای خلق بودن تا چند؟
بیفایده پندم مده ای دانشمند
من چون نروم که میبرندم به کمند؟
∼∼♥∼∼
نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز
خواهی بکشم به هجر و خواهی بنواز
ور بگریزم ز دستت ای مایهٔ ناز
هر جا که روم پیش تو میآیم باز
∼∼♥∼∼
گر دست دهد دولت ایام وصال
ور سر برود در سر سودای محال
یک بوسه برین نیمه خالی دهمش
از رویش و یک بوسه بران نیمهٔ خال
∼∼♥∼∼
آن دوست که دیدنش بیاراید چشم
بیدیدنش از گریه نیاساید چشم
ما را ز برای دیدنش باید چشم
ور دوست نبینی به چه کار آید چشم
∼∼♥∼∼
آرام دل خویش نجویم چه کنم؟
وندر طلبش به سر نپویم چه کنم؟
گویند مرو که خون خود میریزی
مادام که در کمند اویم چه کنم؟
رباعی های عاشقانه از خیام
این کوزه چو من عاشق زاری بودهست
در بند سر زلف نگاری بودهست
این دسته که بر گردن او میبینی
دستیست که برگردن یاری بودهست
∼∼♥∼∼
در هر دشتی که لالهزاری بودهست
از سرخی خون شهریاری بودهست
هر شاخ بنفشه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بودهست
∼∼♥∼∼
خیال روی تو در هر طریقی همره ماست
نسیم موی تو پیوند جان آگه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
∼∼♥∼∼
هر ذره که بر روی زمینی بودهاست
خورشید رخی زهره جبینی بودهاست
گـرد از رخ آستین بـه آزرم افشان
کـان هم رخ خوب نازنینی بـودهاست
رباعی عاشقانه رودکی
نامت شنوم، دل ز فرح زنده شود
حال من از اقبال تو فرخنده شود
وز غیر تو هر جا سخن آید به میان
خاطر به هزار غم پراگنده شود
∼∼♥∼∼
بر عشق توام، نه صبر پیداست، نه دل
بی روی توام، نه عقل بر جاست، نه دل
این غم که مراست کوه قافست، نه غم
این دل که تُراست، سنگ خاراست، نه دل
∼∼♥∼∼
با آن که دلم از غم هجرت خونست
شادی به غم توام ز غم افزونست
اندیشه کنم هر شب و گویم یا رب
هجرانش چنینست، وصالش چونست؟
∼∼♥∼∼
زلفت دیدم، سر از چمان پیچیده
وندر گل سرخ ارغوان پیچیده
در هر بندی هزار دل در بندش
در هر پیچی هزار جان پیچیده
∼∼♥∼∼
ای از گل سرخ رنگ بربوده و بو
رنگ از پی رخ ربوده، بو از پی مو
گل رنگ شود، چو روی شویی، همه جو
مشکین گردد، چو مو فشانی، همه کو
∼∼♥∼∼
تا در ره عشق آشنای تو شدم
با صد غم و درد مبتلای تو شدم
لیلیوش من به حال زارم بنگر
مجنون زمانه از برای تو شدم
“وحشی بافقی”
∼∼♥∼∼
هر که در عاشقی قدم نزدهاست
بر دل از خون دیده نم نزدهاست
او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزدهاست
“خاقانی”
گلچینی از رباعیات عاشقانه معاصر
لبهای تو خوشتر از عسل شیرین است
دریای شراب و شربتی نوشین است
حتی به خیال اگر لبت را بوسم
هر درد وجود بنده را تسکین است
“حسین مفیدیفر”
∼∼♥∼∼
این چه عشقی است که در دل دارم
من از این عشق چه حاصل دارم
میگریزی ز من و در طلبت
باز هم کوشش باطل دارم
“فروغ فرخزاد”
∼∼♥∼∼
هر شب به تو با عشق و طرب میگذرد
بر من زغمت به تاب و تب میگذرد
تو خفته به استراحت و بی تو مرا
تا صبح ندانی که چه شب میگذرد
“هاتف اصفهانی”
∼∼♥∼∼
به جان، جوشم که جویای تو باشم
خَسی بر موج دریای تو باشم
تمامِ آرزوهای منی، کاش
یکی از آرزوهای تو باشم!
“محمد رضا شفیعی کدکنی”
∼∼♥∼∼
با رفتنِ تو رفت دلم باز نشد
پایان من آن بود که آغاز نشد
و آن مختصری که “دوستت دارم” بود
رفتی و نرفت و ماند و ابراز نشد
“زهیر توکلی”
∼∼♥∼∼
عشق تو عالم دل جمله به یکبار گرفت
بختیار اوست بر ما که تو را یار گرفت
من اسیر خود و از عشق جهانی بیخود
من درین ظلمت و عالم همه انوار گرفت
“سیف فرغانی”
∼∼♥∼∼
شد کوچه به کوچه جستوجو، عاشق او
شد با شب و گریه روبهرو، عاشق او
پایان حکایتم شنیدن دارد
من عاشق او بودم و او عاشق او
“ایرج زبردست”
∼∼♥∼∼
تو آن بتی که پرستیدنت خطایی نیست
و گر خطاست مرا از خطا ابایی نیست
درون خاک، دلم میتپد هنوز اینجا
به جز صدای قدمهای تو صدایی نیست
“از مجموعه اشعار فاضل نظری“
کلام آخر
در این مجموعه تلاش کردیم نمونههایی از زیباترین اشعار عاشقانه را تقدیم نگاه شما کنیم. با مراجعه به مقاله مجموعه اشعار عاشقانه سایت ستاره، میتوانید شعرهای متنوعتری را مطالعه کنید.
کمال الدین علاالدینی
درود
🌺🍀🌸🍀🌺
#رباعی🌼
این من که قوی پنجه تر است او تا من
عمری ست که سخت جنگ دارد با من
القصه در این نبرد ناپایاپای
یا او سر من به سنگ کوبد یا من…
#کمال_الدین_علاالدینی_شورمستی🌼
محمد
بعد از خيام ، خاقاني