اشعار خیام نیشابوری | بهترین رباعیات خیام درباره عشق، زندگی و خدا

خیام نیشابوری ریاضیدان و فیلسوف نامدار قرن پنجم بود که تنها پس از مرگش، شاعر بودن او آشکار شد. بهترین اشعار خیام و بهترین رباعیات خیام درباره عشق، زندگی و خدا را در مجله ستاره بخوانید.

اشعار خیام نیشابوری

با نام کامل «غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری» ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ هجری قمری در نیشابور زاده شد. خیام فیلسوف، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس و رباعی‌سرای ایرانی در دوره سلجوقی است. وی در ریاضیات، نجوم، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. در ادمه مجموعه‌ای زیبا از اشعار خیام را خواهید خواند.

 

بهترین اشعار خیام نیشابوری

پیشنهاد: اگر به خواندن دوبیتی دارید می توانید اشعار مهستی گنجوی که یکی از شاعران و دوبیتی سرایان به نام فارسی زبان است را نیز در ستاره بخوانید. 

اشعار خیام درباره زندگی

هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا
چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

معلوم نشد که در طربخانه خاک
نقاش ازل بهر چه آراست مرا

~~~✦✦✦~~~

افسوس که نامه جوانی طی شد
وان تازه بهار زندگانی دی شد

حالی که ورا نام جوانی گفتند
معلوم نشد که او کی آمد کی شد

~~~✦✦✦~~~

جامی است که عقل آفرین می زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش 

این کوزه‌گر دهر چنین جام لطیف
می‌سازد و باز بر زمین می زندش

~~~✦✦✦~~~

می خوردن و شاد بودن آیین منست
فارغ بودن از کفر و دین، دین منست 

گفتم به عروس دهر کابین تو چیست
گفتا دل خرم تو کابین منست

~~~✦✦✦~~~

ای بی خبران شکل مجسم هیچ است
وین طارم نه سپهر ارقم هیچ است 

خوش باش که در نشیمن کون و فساد
وابسته یک دمیم و آن هم هیچ است

~~~✦✦✦~~~

می نوش که عمر جاودانی اینست
خود حاصلت از دور جوانی اینست 

هنگام گل و مل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی اینست

 

شعر عاشقانه خیام

 

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده ارغوان نمیباید زیست 

این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست

~~~✦✦✦~~~

این کهنه رباط را که عالم نام است
و آرامگه ابلق صبح و شام است 

بزمی‌ست که وامانده صد جمشید است
قصریست که تکیه‌گاه صد بهرام است

~~~✦✦✦~~~

یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم 

پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

~~~✦✦✦~~~

بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلفروز خوش است 

از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است

∼∼ اشعار خیام ∼∼

من بی می ناب زیستن نتوانم
بی باده کشید بار تن نتوانم 

من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم

 

 من بی می ناب زیستن نتوانم رباعیات خیام نیشابوری

 

پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است
گردنده فلک نیز به کاری بوده است 

هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین
آن مردمک چشم‌نگاری بوده است

~~~✦✦✦~~~

چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید شک همه عمر نشست 

هان تا ننهیم جام می از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست

~~~✦✦✦~~~

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت
چون آب به جویبار و چون باد به دشت 

هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت
روزی که نیامده‌ست و روزی که گذشت

 

شعر عاشقانه خیام - اشعار عاشقانه خیام

 

چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست بهرچه هست نقصان و شکست 

انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست

~~~✦✦✦~~~

از آمدنم نبود گردون را سود
وز رفتن من جلال و جاهش نفزود

وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود
کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

 

اشعار خیام 3

 

در دهر هر آن که نیم نانی دارد
از بهر نشست آشیانی دارد

نه خادم کس بود نه مخدوم کسی
گو شاد بزی که خوش جهانی دارد

~~~✦✦✦~~~

خیام اگر ز باده مستی خوش باش
با ماهرخی اگر نشستی خوش باش 

چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش

~~~✦✦✦~~~

در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش 

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش
کو کوزه‌گر و کوزه‌خر و کوزه فروش

~~~✦✦✦~~~

خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر
بوی قدح از غذای مریم خوشتر

آه سحری ز سینه خماری
از ناله بوسعید و ادهم خوشتر

 

شعر عاشقانه خیام

 

گاویست در آسمان و نامش پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین 

چشم خردت باز کن از روی یقین
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین

∼∼ اشعار خیام ∼∼

بنگر ز صبا دامن گل چاک شده
بلبل ز جمال گل طربناک شده 

در سایه گل نشین که بسیار این گل
در خاک فرو ریزد و ما خاک شده

~~~✦✦✦~~~

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه 

پرکن قدح باده که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

~~~✦✦✦~~~

در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که قضا بود ز من می‌دانی 

در گردش خویش اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی

~~~✦✦✦~~~

گر آمدنم به خود بدی نامدمی
ور نیز شدن به من بدی کی شدمی 

به زان نبدی که اندر این دیر خراب
نه آمدمی نه شدمی نه بدمی

~~~✦✦✦~~~

مائیم که اصل شادی و کان غمیم
سرمایه دادیم و نهاد ستمیم 

پستیم و بلندیم و کمالیم و کمیم
آئینه زنگ خورده و جام جمیم

~~~✦✦✦~~~

نیکی و بدی که در نهاد بشر است
شادی و غمی که در قضا و قدر است 

با چرخ مکن حواله کاندر ره عقل
چرخ از تو هزار بار بیچاره‌تر است

~~~✦✦✦~~~

گر یک نفست ز زندگانی گذرد
مگذار که جز به شادمانی گذرد

هشدار که سرمایه سودای جهان
عمرست چنان کش گذرانی گذرد

~~~✦✦✦~~~

گویند هر آن کسان که با پرهیزند
زآن‌سان که بمیرند چنان برخیزند

ما با می و معشوقه از آنیم مدام
باشد که به حشرمان چنان انگیزند

 

اشعار خیام 4

 

ز آن می که حیات جاودانی‌ست بخور
سرمایه لذت جوانی‌ست بخور

سوزنده چو آتش است لیکن غم را
سازنده چو آب زندگانی‌ست بخور

~~~✦✦✦~~~

عمرت تا کی به خودپرستی گذرد
یا در پی نیستی و هستی گذرد

می نوش که عمری‌که اجل در پی اوست
آن به که به خواب یا به مستی گذرد

~~~✦✦✦~~~

وقت سحر است خیز ای مایه ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز

کآن‌ها که بجایند نپایند بسی
و آنها که شدند کس نمی‌آید باز

~~~✦✦✦~~~

ای دل غم این جهان فرسوده مخور
بیهوده نئی غمان بیهوده مخور

چون بوده گذشت و نیست نابوده پدید
خوش باش غم بوده و نابوده مخور

~~~✦✦✦~~~

ای دل چو زمانه می‌کند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت

بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت

~~~✦✦✦~~~

در دهر چو آواز گل تازه دهند
فرمای بتا که می به اندازه دهند

از حور و قصور و ز بهشت و دوزخ
فارغ بنشین که آن هر آوازه دهند

~~~✦✦✦~~~

گویند بهشت و حور و کوثر باشد
جوی می و شیر و شهد و شکر باشد

پر کن قدح باده و بر دستم نه
نقدی ز هزار نسیه خوش‌تر باشد

~~~✦✦✦~~~

چندان که نگاه می‌کنم هر سویی
در باغ روان است ز کوثر جویی

صحرا چو بهشت است ز کوثر کم گوی
بنشین به بهشت با بهشتی‌رویی

 

اشعار خیام 2

 

چون عهده نمی‌شود کسی فردا را
حالی خوش کن تو این دل شیدا را

می نوش بماهتاب ای ماه که ماه
بسیار بتابد و نیابد ما را

~~~✦✦✦~~~

ساقی گل و سبزه بس طربناک شده‌ست
دریاب که هفته دگر خاک شده‌ست

می نوش و گلی بچین که تا درنگری
گل خاک شده‌ست و سبزه خاشاک شده‌ست

~~~✦✦✦~~~

ایدل همه اسباب جهان خواسته گیر
باغ طربت به سبزه آراسته گیر

و آنگاه بر آن سبزه شبی چون شبنم
بنشسته و بامداد برخاسته گیر

~~~✦✦✦~~~

ترکیب طبایع چو به کام تو دمی است
رو شاد بزی اگرچه برتو ستمی است

با اهل خرد باش که اصل تن تو
گردی و نسیمی و غباری و دمی است

~~~✦✦✦~~~

گرچه غم و رنج من درازی دارد
عیش و طرب تو سرفرازی دارد

بر هر دو مکن تکیه که دوران فلک
در پرده هزار گونه بازی دارد

~~~✦✦✦~~~

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من
این حل معما نه تو خوانی و نه من

هست در پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده بر افتد نه تو مانی و نه من

~~~✦✦✦~~~

اکنون که گل سعادتت پربار است
دست تو ز جام می چرا بیکار است؟

می‌خور که زمانه دشمنی غدار است
دریافتن روز چنین دشوار است

~~~✦✦✦~~~

برخیز و مخور غم جهان گذران
بنشین و دمی به شادمانی گذران 

در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران

 

برخیز و مخور غم جهان گذران رباعیات خیام نیشابوری

 

امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست

ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

~~~✦✦✦~~~

این بحر وجود آمده بیرون ز نهفت
کس نیست که این گوهر تحقیق نسفت 

هر کس سخنی از سر سودا گفتند
ز آنروی که هست کس نمی‌داند گفت

~~~✦✦✦~~~

چون ابر به نوروز رخ لاله بشست
برخیز و به جام باده کن عزم درست

کاین سبزه که امروز تماشاگه ماست
فردا همه از خاک تو برخواهد رست

~~~✦✦✦~~~

چون بلبل مست راه در بستان یافت
روی گل و جام باده را خندان یافت

آمد به زبان حال در گوشم گفت
دریاب که عمر رفته را نتوان یافت

~~~✦✦✦~~~

چون چرخ به کام یک خردمند نگشت
خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت

چون باید مرد و آرزوها همه هشت
چه مور خورد بگور و چه گرگ به دشت

~~~✦✦✦~~~

در خواب بدم مرا خردمندی گفت
کز خواب کسی را گل شادی نشکفت

کاری چه کنی که با اجل باشد جفت
می خور که به زیر خاک می‌باید خفت

~~~✦✦✦~~~

عمری‌ست مرا تیره و کاری‌ست نه راست
محنت همه افزوده و راحت کم و کاست

شکر ایزد را که آنچه اسباب بلاست
ما را ز کس دگر نمی‌باید خواست

~~~✦✦✦~~~

فصل گل و طرف جویبار و لب کشت
با یک دو سه اهل و لعبتی حور سرشت

پیش آر قدح که باده نوشان صبوح
آسوده ز مسجدند و فارغ ز کنشت

~~~✦✦✦~~~

گویند کسان بهشت با حور خوش است
من می‌گویم که آب انگور خوش است

این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار
کاواز دهل شنیدن از دور خوش است

 

عکس رباعیات خیام نیشابوری

 

می لعل مذابست و صراحی کان است
جسم است پیاله و شرابش جان است

آن جام بلورین که ز می خندان است
اشکی است که خون دل درو پنهان است

~~~✦✦✦~~~

آن را که به صحرای علل تاخته‌اند
بی او همه کارها بپرداخته‌اند

امروز بهانه‌ای در انداخته‌اند
فردا همه آن بود که در ساخته‌اند

~~~✦✦✦~~~

اجرام که ساکنان این ایوانند
اسباب تردد خردمندانند

هان تاسر رشته خرد گم نکنی
کانان که مدبرند سرگردانند

~~~✦✦✦~~~

تا راه قلندری نپویی نشود
رخساره بخون دل نشویی نشود

سودا چه پزی تا که چو دلسوختگان
آزاد به ترک خود نگویی نشود

~~~✦✦✦~~~

تا زهره و مه در آسمان گشت پدید
بهتر ز می ناب کسی هیچ ندید

من در عجبم ز میفروشان کایشان
به زان که فروشند چه خواهند خرید

~~~✦✦✦~~~

چون روزی و عمر بیش و کم نتوان کرد
دل را به کم و بیش دژم نتوان کرد

کار من و تو چنانکه رای من و تست
از موم بدست خویش هم نتوان کرد

~~~✦✦✦~~~

دهقان قضا بسی چو ما کشت و درود
غم خوردن بیهوده نمیدارد سود

پر کن قدح می به کفم درنه زود
تا باز خورم که بودنی‌ها همه بود

~~~✦✦✦~~~

روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابر از رخ گلزار همی شوید گرد

بلبل به زبان پهلوی با گل زرد
فریاد همی کند که می باید خورد

~~~✦✦✦~~~

از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن
فردا که نیامده ست فریاد مکن 

برنامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

 

اشعار خیام 5

 

اشعار عاشقانه خیام

این کوزه چو من عاشق زاری بوده‌ست
در بند سر زلف نگاری بوده‌ست 

این دسته که بر گردن او می‌بینی
دستی‌ست که برگردن یاری بوده‌ست

~~~✦✦✦~~~

هر سبزه که برکنار جویی رسته است
گویی ز لب فرشته خویی رسته است 

پا بر سر سبزه تا بخواری ننهی
کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است

~~~✦✦✦~~~

ای کاش که جای آرمیدن بودی
یا این ره دور را رسیدن بودی 

کاش از پی صد هزار سال از دل خاک
چون سبزه امید بر دمیدن بودی

~~~✦✦✦~~~

با سروقَدی تازه‌تر از خرمن گل
از دست منه جام می و دامن گل

زان پیش که ناگه شود از باد اجل
پیراهن عمر ما چو پیراهن گل

~~~✦✦✦~~~

برخیز و بیا بتا برای دل ما
حل کن به جمال خویشتن مشکل ما

یک کوزه شراب تا بهم نوش کنیم
زان پیش که کوزه‌ها کنند از گل ما

~~~✦✦✦~~~

در فصل بهار اگر بتی حور سرشت
یک ساغر می دهد مرا بر لب کشت

هرچند به نزد عامه این باشد زشت
سگ به ز من است اگر برم نام بهشت

~~~✦✦✦~~~

می خوردن و گرد نیکوان گردیدن
به زآنکه به زَرق زاهدی ورزیدن

گر عاشق و مست دوزخی خواهد بود
پس روی بهشت کس نخواهد دیدن

 

شعر خیام در مورد مرگ و عمر

آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت

بهرام که گور می‌گرفتی همه عمر
دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

~~~✦✦✦~~~

ای دیده اگر کور نئی گور ببین
وین عالم پر فتنه و پر شور ببین 

شاهان و سران و سروران زیر گلند
روهای چو مه در دهن مور بین

~~~✦✦✦~~~

از آمدن و رفتن ما سودی کو
وز تار وجود عمر ما پودی کو

در چنبر چرخ جان چندین پاکان
می‌سوزد و خاک می‌شود دودی کو

∼∼ اشعار خیام ∼∼

این قافله عمر عجب میگذرد
دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری
پیش آر پیاله را که شب میگذرد

 

 این قافله عمر عجب میگذرد رباعیات خیام نیشابوری

 

هر ذره که بر روی زمینی بوده‌است
خورشید رخی زهره جبینی بوده‌است 

گرد از رخ آستین به آزرم فشان
کان هم رخ خوب نازنینی بوده‌است

∼∼ اشعار خیام ∼∼

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم
این یکدم عمر را غنیمت شمریم 

فردا که ازین دیر کهن درگذریم
باهفت هزارسالگان سر بسریم

~~~✦✦✦~~~

در دایره‌ای که آمد و رفتن ماست
او را نه بدایت نه نهایت پیداست 

کس می نزند دمی در این معنی راست
کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست

~~~✦✦✦~~~

در هر دشتی که لاله‌زاری بوده‌ست
از سرخی خون شهریاری بوده‌ست 

هر شاخ بنفشه کز زمین میروید
خالی است که بر رخ نگاری بوده‌ست

∼∼ اشعار خیام ∼∼

آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون
گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند

 

آنانکه محیط فضل و آداب شدند رباعیات خیام نیشابوری

 

هر یک چندی یکی برآید که منم
با نعمت و با سیم و زر آید که منم 

چون کارک او نظام گیرد روزی
ناگه اجل از کمین برآید که منم

~~~✦✦✦~~~

می خور که به زیرِ گِل بسی خواهی خفت
بی‌مونس و بی‌رفیق و بی‌همدم و جفت

زنهار به کس مگو تو این رازِ نهفت
هر لاله که پَژْمُرد، نخواهد بِشْکفت

~~~✦✦✦~~~

آرند یکی و دیگری بربایند
بر هیچ کسی راز همی نگشایند

ما را ز قضا جز این قدر ننمایند
پیمانه عمر ماست می‌پیمایند

~~~✦✦✦~~~

ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
نی نام ز ما و نی ‌نشان خواهد بود

زین پیش نبودیم و نبُد هیچ خلل
زین پس چو نباشیم همان خواهد بود

~~~✦✦✦~~~

تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد

گر چشمه زمزمی و گر آب حیات
آخر به دل خاک فرو خواهی شد

 

 عکس رباعیات خیام نیشابوری

 

این اهل قبور خاک گشتند و غبار
هر ذره ز هر ذره گرفتند کنار

آه این چه شراب است که تا روز شمار
بیخود شده و بی‌خبرند از همه کار

~~~✦✦✦~~~

از تن چو برفت جان پاک من و تو
خشتی دو نهند بر مغاک من و تو

و آنگاه برای خشت گور دگران
در کالبدی کشند خاک من و تو

~~~✦✦✦~~~

در پرده اسرار کسی را ره نیست
زین تعبیه جان هیچکس آگه نیست

جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
می خور که چنین فسانه‌ها کوته نیست

~~~✦✦✦~~~

بر من قلم قضا چو بی من راندند
پس نیک و بدش ز من چرا می‌دانند

دی بی من و امروز چو دی بی من و تو
فردا به چه حجتم به داور خوانند

~~~✦✦✦~~~

دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پرده اسرار فنا خواهی رفت

می نوش ندانی از کجا آمده‌ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

~~~✦✦✦~~~

مهتاب به نور دامن شب بشکافت
می نوش دمی بهتر از این نتوان یافت

خوش باش و میندیش که مهتاب بسی
اندر سر خاک یک به یک خواهد تافت

~~~✦✦✦~~~

ای آمده از عالم روحانی تفت
حیران شده در پنج و چهار و شش و هفت

می نوش ندانی ز کجا آمده‌ای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت

~~~✦✦✦~~~

ای چرخ فلک خرابی از کینه تست
بیدادگری شیوه دیرینه تست 

ای خاک اگر سینه تو بشکافند
بس گوهر قیمتی که در سینه تست

~~~✦✦✦~~~

گر شاخ بقا ز بیخ بختت رست است
ور بر تن تو عمر لباسی چست است

در خیمه تن که سایبانی‌ست ترا
هان تکیه مکن که چارمیخش سست است

~~~✦✦✦~~~

چون عمر بسر رسد چه بغداد و چه بلخ
پیمانه که پر شود چه شیرین و چه تلخ

می نوش که بعد از من و تو ماه بسی
از سلخ به غره آید از غره به سلخ

~~~✦✦✦~~~

آن‌ها که کهن شدند و این‌ها که نوند
هر کس بمراد خویش یک تک بدوند

این کهنه جهان بکس نماند باقی
رفتند و رویم دیگر آیند و روند

~~~✦✦✦~~~

افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد
در پای اجل بسی جگرها خون شد

کس نامد از آن جهان که پرسم از وی
کاحوال مسافران عالم چون شد

~~~✦✦✦~~~

بر پشت من از زمانه تو میاید
وز من همه کار نانکو میاید

جان عزم رحیل کرد و گفتم بمرو
گفتا چکنم خانه فرو میاید

~~~✦✦✦~~~

بر چرخ فلک هیچ کسی چیر نشد
وز خوردن آدمی زمین سیر نشد

مغرور بدانی که نخورده‌ست ترا
تعجیل مکن هم بخورد دیر نشد

~~~✦✦✦~~~

بر چشم تو عالم ار چه می‌آرایند
مگرای بدان که عاقلان نگرایند

بسیار چو تو روند و بسیار آیند
بربای نصیب خویش کت بربایند

 

اشعار خیام 1

 

اشعار خیام در مورد خدا و دین

رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین
نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین 

نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین
اندر دو جهان کرا بود زهره این

~~~✦✦✦~~~

قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین 

می‌ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بیخبران راه نه آنست و نه این

~~~✦✦✦~~~

قرآن که مهین کلام خوانند آن را
گه‌گاه نه بر دوام خوانند آن را

بر گرد پیاله آیتی هست مقیم
کاندر همه‌جا مدام خوانند آن را

~~~✦✦✦~~~

تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بت‌پرستان کنشت

خیام که گفت دوزخی خواهد بود
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت

~~~✦✦✦~~~

گر کار فلک به عدل سنجیده بُدی
احوال فلک جمله پسندیده بُدی

ور عدل بُدی به کارها در گردون
کی خاطر اهل فضل رنجیده بُدی

~~~✦✦✦~~~

گویند مرا که دوزخی باشد مست
قولیست خلاف دل در آن نتوان بست

گر عاشق و میخواره به دوزخ باشند
فردا بینی بهشت همچون کف دست

 

اشعار خیام درباره عشق

 

من هیچ ندانم که مرا آن‌که سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت

جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت

~~~✦✦✦~~~

گر بر فلکم دست بدی چون یزدان
برداشتمی من این فلک را ز میان

از نو فلکی دگر چنان ساختمی
کآزاده به کام دل رسیدی آسان

~~~✦✦✦~~~

ای دل تو به اسرار معما نرسی
در نکته زیرکان دانا نرسی

اینجا به می لعل بهشتی می‌ساز
کآنجا که بهشت است رسی یا نرسی

~~~✦✦✦~~~

گویند بهشت و حورعین خواهد بود
آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود

گر ما می و معشوق گزیدیم چه باک
چون عاقبت کار چنین خواهد بود

~~~✦✦✦~~~

ماییم و می و مطرب و این کنج خراب
جان و دل و جام و جامه پر درد شراب

فارغ ز امید رحمت و بیم عذاب
آزاد ز خاک و باد و از آتش و آب

~~~✦✦✦~~~

آنکس که زمین و چرخ و افلاک نهاد
بس داغ که او بر دل غمناک نهاد

بسیار لب چو لعل و زلفین چو مشک
در طبل زمین و حقه خاک نهاد

~~~✦✦✦~~~

گر می نخوری طعنه مزن مستان را
بنیاد مکن تو حیله و دستان را

تو غره بدان مشو که می می نخوری
صد لقمه خوری که می غلام‌ست آن را

~~~✦✦✦~~~

دارنده چو ترکیب طبایع آراست
از بهر چه او فکندش اندر کم و کاست

گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود
ور نیک نیامد این صور عیب که راست

~~~✦✦✦~~~

یک جرعه می ز ملک کاووس به است
از تخت قباد و ملکت طوس به است

هر ناله که رندی به سحرگاه زند
از طاعت زاهدان سالوس به است

 

 عکس خیام نیشابوری شاعر قرن 5 ریاضیدان عهد سلجوقی

 

آشنایی بیشتر با زندگینامه خیام نیشابوری

از برجسته‌ترین کارهای خیام نیشابوری می‌توان به سر و سامان دادن و سرپرستی محاسبات گاه‌شماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دوره پادشاهی ملک‌شاه سلجوقی بود، اشاره کرد. محاسبات منسوب به خیام در این زمینه، هنوز معتبر است و دقتی به مراتب بالاتر از تقویم میلادی دارد. نقش خیام در حل معادلات درجه‌سوم و مطالعاتش درباره اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌ است.

گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست ولی آوازه وی بیشتر با انگیزه نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی برگردانده است که مایه شهرت بیشتر وی در مغرب زمین شده‌ است. خیام زندگی‌اش را به‌عنوان ریاضی‌دان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، این در حالی بود که معاصرانش از رباعیاتی که امروزه مایه شهرت و افتخار او هستند بی‌خبر بودند. 

این اشعار در زمان حیات خیام به واسطه تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته و پس از مرگش منتشر گردیده‌ است. به همین خاطر در تعداد این رباعی‌ها و نیز حقیقی یا جعلی بودن بعضی از آن‌ها اختلاف نظر وجود دارد.

رباعیات خیام عمدتاً بیانگر دیدگاه‌های فلسفی او هستند. درد زندگی، تقدیرگرایی و جبر، گردش دوران و بی‌اعتباری دنیا، دعوت انسان‌ها به بی‌اعتنایی در برابر مسائل و لذت بردن از زندگی، پوچی و بی‌هدفی از محوری‌ترین مضامین رباعیات خیام است. همچنین دیدگاه او درباره نفی جاودانگی و بقای انسان پس از مرگ باعث شده است یکی از پربارترین مجموعه شعر درباره مرگ و اشعار درباره کوتاه بودن زندگی از آن خیام باشد. باعیات خیام تاکنون به بسیاری از زبان‌های زنده دنیا ترجمه شده‌است. مرگ خیام سال ۵۱۷ هجری قمری در نیشابور رخ داد. آرامگاه وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع می‌باشد، قرار گرفته است.

 

کلام آخر

در پایان امیدواریم مجموعه اشعار خیام مورد توجه شما قرار گرفته باشد. نظراتتان را درباره رباعیات خیام با دیگر مخاطبان ستاره به اشتراک بگذارید. 

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

  • با اظهار سپاس از کسانیکه درین روند کاری کردند تا ما نیز نوری که از خیام میتابد مستفید شویم .شرمنده ایم که برای جبران تهی دستیم خیام به نور افگنی میماند که حتی اگر کور ها تعمق کنند راه را ازچاه جدا می بینند رباعیات وی به مسکنی میماند که هر مغموم و مایوس راآسان درمان میکند.

  • سلام.اشعار خیام که عالی بود. پیشنهاد میکنم مستند خیام را ببینید تا بیشتر بدونید کی بوده خیام.واقعا عالیست این مستند

  • شکوفه کرمی

    بسیارعالی بود . بااجازه من کپی کردم در که در سیستم داشته باشم هر وقت دوست داشتم بخونم . بسیار ممنونم. موفق باشید

  • امیر ارسلان

    خیام جاودانه است
    بسیار عالی
    به فرهنگ ایران کمک بزرگی میکنی
    با انتشار اشعارش
    ای

  • به نظر من خیام معتقد است در این دنیا که به تجربه ثابت شده فانی است نباید زندگی خود را صرف کفر ودین شک ویقین وغیره کرد وغم خورد وبرعکس شاد زیست

  • باسلام اشعار عالی بود دستتان درد نکند روح جمیع رفتگان شاد

  • از جمع اوری و انتشار رباعیات حکیم عمربن خیام نهایت سپاس و تشکر را دارم

  • بدون نام

    خیلی سپاس گذارم.ممنون از لطف بی کرانتون.

  • باسلام بااشعارخیام خیلی حال کردم دمتون گرم و خسته نباشید

  • بسیار عالی بود

    این اشعار واقعا گنجینه ای با ارزش می باشد و بنده کمال تشکر را از شما دارم. سپاس

  • سعید فلاحی

    واقعا ممنونم ازتون
    چقدر استفاده کردم و لذت بردم از این اشعار

  • با عرض سلام وادب
    از گردآوری اشعار حکیم عمر خیام و نمایش آنها در سایت نهایت سپاس و تشکر را دارم.لحظه های شاد و زیبا را برای شما آرزومندم.

  • عالی بود
    خیلی خیلی ممنون

نظر خود را بنویسید