معنی درس سودای عشق فارسی دوازدهم با آرایه های ادبی

درس سودای عشق متنی عرفانی برگزیده از کتاب تمهیدات عین القضات است. معنی درس سودای عشق فارسی دوازدهم را با آرایه های ادبی و معنی کلمات دشوار هر سطر از جمله معنی سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد بخوانید.

درس سودای عشق

ستاره | سرویس فرهنگ و هنر – «تمهیدات» نام کتابی عرفانی از عین القضات همدانی است که در قرن ششم به فارسی نوشته است. در س سودای عشق، متنی برگزیده از این کتاب است که در کتاب فارسی پایه دوازدهم آمده است. در این مطلب معنی درس سودای عشق را با آزایه های ادبی و معنی کلمات آن می‌خوانید. شما می‌توانید معنی در حقیقت عشق درس فارسی دوازدهم را نیز در ستاره بخوانید. 

 

معنی درس سودای عشق فارسی دوازدهم

 

معنی درس سودای عشق فارسی دوازدهم

در عشق قدم نهادن کسی را مسلمّ شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق، آتش است، هر جا که باشد، جز او رخت دیگری ننهد. هر جا که رسد، سوزد و به رنگ خود گرداند.

معنی: در راه عشق وارد شدن برای کسی امکانپذیر است که خودخواه نباشد و خود را فدای عشق کند. عشق خاصیت آتش را دارد یعنی هر جا باشد اجازه ی اقامت به هیچکس جز خودش نمی‌دهد؛ به همه چیز رخنه می‌کند، همه چیز را می‌سوزاند و به رنگ خودش در می‌آورد.

معنی کلمات: مسلم: قطعی، قابل انجام / با خود نباشد: خود را رها کند / ایثار کردن: فدا کردن / رخت: اسباب و اثاثیه / رخت نهادن: کنایه از اقامت کرددن / سوختن: اینجا به معنی سوزاندن

آرایه های ادبی: قدم نهادن: کنایه از وارد شدن / عشق آتش است: تشبیه فشرده / سوختن: کنایه از نابود کردن / عشق: تکرار

 

در عشق کسی قدم نهد کش جان نیست
با جان بودن به عشق در سامان نیست

معنی: کسی می‌تواند در (راه) عشق وارد شود که بمیرد و جانش را از دست بدهد. زنده بودن با عاشق بودن در کنار هم قرار نمی‌گیرند. (با هم امکانپذیر نیست.)

معنی کلمات: کش: که اش => که او را / به عشق: در عشق / در سامان نبودن: در کنار هم قرار نگرفتن

آرایه های ادبی: تشبیه عشق به راه / تکرار عشق و جان

 

ای عزیز، به خدا رسیدن فرض است، و لابد هر چه به واسطۀ آن به خدا رسند، فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق، بنده را به خدا برساند؛ پس عشق از بهر این معنی، فرضِ راه آمد. کار طالب آن است که در خود جز عشق نطلبد. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق چگونه زندگانی کند؟! حیات از عشق می‌شناس و مَمات بی عشق می‌یاب.

معنی: ای عزیز؛ رسیدن به (عشق و شناخت) خدا واجب است و به ناچار هر چیزی که توسط آن به خدا می رسند هم برای هر که خواهان رسیدن به خداست، واجب است. آنچه بندگان را به خدا می‌رساند عشق است، پس به این دلیل عشق، در این راه واجب شد. وظیفه ی کسی که خداوند را می­‌خواهد آن است که در وجود خود جز عشق، چیزی نخواهد. وجود عاشق از عشق است، چگونه می‌­تواند بدون عشق زندگی کند؟ علت زندگی را عشق بدان و بی ­عشق بودن را مساوی با مرگ بدان.

معنی کلمات: فرض: واجب / لابد: به ناچار / طالب: جوینده، خواهان / ازبهر: به خاطر / «آمد» در « فرضِ راه آمد»: شد / نطلبد: نخواهد، جستجو نکند / بی عشق چگونه زندگانی کند: پرسش انکاری => نمی‌تواند زندگی کند / حیات: زندگانی / می شناس: بشناس (فعل امر) / ممات: مرگ / می‌یاب: بیاب (فعل امر)

آرایه های ادبی: حیات، ممات: تضاد

 

سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل‌ها افزون آید. هر که عاشق نیست، خودبین و پرکین باشد، و خودرای بود. عاشقی بی‌خودی و بی راهی (بی رایی) باشد.

معنی: شیدایی عشق، با ارزش‌تر از هوشیاری جهان است و دیوانگی عشق برتر از همه ی عقل­‌هاست. هرکس که عاشق نیست، خودخواه و پرکینه و مستبد است؛ در حالی که عاشقی، دور از خودخواهی بودن است و سرگشتگی (یا دور از خودرأی بودن) است.

معنی کلمات: سودا: خیال / افزون آید: برتر است / بوَد: باشد / بی خودی: خودخواه نبودن / بی راهی: سرگشتگی / (بی رایی: خودرأی نبودن)

آرایه های ادبی: عشق، عقل: تضاد

 

در عالم پیر هر کجا برنایی است
عاشق بادا که عشق خوش سودایی است

معنی: در این دنیای کهنه، هرکجا جوانی هست، کاش عاشق باشد، زیرا عشق، دیوانگی (معامله) خوبی است.

معنی کلمات: برنا: جوان، بالغ / عاشق، عشق: اشتقاق، همریشگی / بادا: فعل دعایی => باشد / که: زیرا، به این دلیل که / سودا: خیال و دیوانگی | معامله و داد و ستد

آرایه های ادبی: پیر و برنا: تضاد / عاشق، عشق: جناس اشتقاق / سودا: ایهام ۱. دیوانگی ۲. معامله

 

ای عزیز، پروانه، قوت از عشق آتش خورد، بی آتش قرار ندارد و در آتش وجود ندارد تا آنگاه که آتش عشق او را چنان گرداند که همه جهان آتش بیند؛ چون به آتش رسد، خود را بر میان زند. خود نداند فرقی کردن میان آتش و غیر آتش، چرا؟ زیرا که عشق، همه خود آتش است.

معنی: ای عزیز! خوراک پروانه، عشقی است که نسبت به آتش دارد؛ بدون آتش آرام و قرار ندارد و زمانی که وارد آتش شود، می­‌سوزد و دیگر وجود ندارد تا زمانی که عشق، با او کاری کند که تمام جهان را به شکل آتش ببیند.پروانه وقتی به آتش می‌رسد خود را در آن می­‌اندازد. تفاوت آتش و غیر آتش را نمی‌­داند، چرا؟ چون عشق او آتش است.

معنی کلمات: قوت: خوراک / قرار: آرامش 

آرایه های ادبی: زیرا که عشق، … آتش است: تشبیه فشرده / پروانه استعاره از عاشق

 

این حدیث را گوش دار که مصطفی علیه السّلام  گفت: «اذِا أحبَّ اللهُ عَبدا عَشِقَهُ و عَشِقَ عَلَیهِ فَیَقولُ عَبدی أنَتَ عاشِقی و مُحِبّی، وَ أنا عاشِقٌ لکَ و مُحِبُّ لکَ انِ أرَدتَ أوَ لمَ تُرِد» گفت: «او بندۀ خود را عاشق خود کند، آنگاه بر بنده عاشق باشد و بنده را گوید: تو عاشق و محبِّ مایی، و ما معشوق و حبیب توایم [چه بخواهی و چه نخواهی]».

معنی: به این حدیث توجه و دقت کن که پیامبر (ص) گفت: «هرگاه خداوند بنده ­ای را دوست داشته باشد، او را عاشق خود می‌­کند و خود نیز عاشق او می­‌شود، پس می­‌گوید: ای بنده ی من، تو عاشق و دوستدار مایی و من عاشق و دوستدار توام، چه بخواهی و چه نخواهی»

معنی کلمات: گوش دار: توجه کن / محبّ: دوستار / حبیب: یار / محبّ، حبیب: همریشگی

آرایه های ادبی:  تضمین به حدیث پیامبر / گوش داشتن کنایه از توجه و دقت کردن

یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
وب گردی:
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید