ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – یکی از تمرین های مثل نویسی صفحه ۸۳ کتاب نگارش پایه یازدهم، بازنویسی ضرب المثل «آب ریخته جمع شدنی نیست» میباشد. در این مطلب معنی و گسترش ضرب المثل آب ریخته جمع شدنی نیست را میخوانید. شما نیز داستان ها و انشاهایی که درباره این ضرب المثل نوشته اید را میتوانید برای ما از طریق بخش «نظرات و پرسشها» ارسال کنید تا با نام خودتان در این صفحه منتشر شود.
معنی و گسترش ضرب المثل آب ریخته جمع شدنی نیست
کاربرد و معنی ضرب المثل آب ریخته جمع شدنی نیست
معنی این ضرب المثل، به طور کلی «کار از کار گذشتن» است و بیشتر برای اعمال اشتباه و بد به کار میرود. یعنی وقتی اتفاقی افتاد نمیتوان شرایط را به وضعیت قبل از اتفاق برگرداند. مثلا اگر آبروی کسی ریخته شود، رازی فاش شود، قلب کسی بشکند، گناهی انجام شود یا هر اشتباه دیگری، قابل جبران نیست.
کاربرد این ضرب المثل در واقع همچون هشداری است که به شنونده یادآوری میکند، پیش از اقدام به هر کاری فکر کند و جوانب را بسنجد، زیرا بعد از انجام، پشیمانی سودی نخواهد داشت و چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟
گسترش ضرب المثل آب ریخته جمع شدنی نیست (مثل نویسی آب ریخته جمع شدنی نیست)
مقدمه
مردی حریص و طماع، در روستایی مغازه ای داشت. او با ان که وضع مالی نسبتا مناسبی داشت، راضی نبود و همیشه در پی راهی آسان بود تا بدون زحمت و دردسر بتواند پول بیشتری به جیب بزند. اما همین حرص و طمع، باعث شد کاری کند که آبرویش برود و همچون آب ریخته، دیگر جمع شدنی نباشد.
بدنه انشا
مرد حریص که برای سود بیشتر و بدون زحمت، فکرهای زیادی کرده بود، تصمیم گرفت مقدار زیادی روغن بخرد و در انبار پنهان کند تا کم کم هیچ مغازه دیگری غیر از او در روستا، روغن نداشته باشد. آن وقت زمانی که همه جا شایعه شد که روغن نیست و تقاضا برای خرید روغن بیشتر شد، آنها را از انبار خارج کند و با قیمتی گزاف بفروشد. اما خدا با مرد طمعکار یار نبود و مشتش پیش مردم روستا باز شد.
درست زمانی که همه باور کرده بودند هیچ جا در روستا روغن موجود نیست و مرد حریص به دروغ قول داده بود برای مردم به هر سختی که شده از خارج از روستا روغن تهیه میکند و میآورد، انباری که روغنها در آن احتکار شده بود کشف شد. آن هم در وضعیتی که خودش آنجا حضور داشت و نمیتوانست عذر و بهانه ای بیاورد.
نتیجه
آن روز که کسی جای انبار روغن ها را فهمید و بقیه مردم روستا را خبر کرد تا بیایند و ببینند، روزی بود که اعتبار و آبروی مرد طمعکار رفت و کار به جایی رسید که مجبور شد تمام روغن ها را به قیمت ارزان بفروشد و جریمه گزافی هم بپردازد. در نهایت هم مردم او را از روستا بیرون انداختند و به او فهماندند آب ریخته جمع شدنی نیست!
داستان ضرب المثل آب ریخته جمع شدنی نیست
روزی مردم شهری تصمیم گرفتند مردی را که همه عمرش به فاش کردن راز دیگران پرداخته بود، از اشتباهش آگاه کنند. پس پیرمردی که همه او را به بزرگی و دانایی میشناختند پیش او رفت و با وی صحبت کرد، سپس کوزه ای را انداخت و شکست، آب کوزه در زمین پخش شد.
بزرگ شهر گفت اگر آب کوزه را جمع کنی پاداش داری، مرد اندکی اندیشید و گفت چگونه میتوان با این کاری که تو با بی عقلی انجام دادی دوباره این آب را جمع کرد؟ پیرمرد دانا گفت: اینکه تو رازهای مردم را با بی عقلی پخش میکنی هم مثل این آب است که نمی توان آن را جمع کرد. مرد ناگهان به اشتباهاتش آگاه شد و دست از این کار اشتباه کشید. این داستان تبدیل به ضرب المثلی شد که امروزه در میان مردم رواج دارد.
عطا
واقعا مفید بود