ستاره | سرویس محتوای کمک درسی – یکی از راههای مهارت نوشتن، بازنویسی یا ساده نویسی حکایات قدیمی است. در این مطلب شما را با یکی از حکایات زیبای عبیدزاکانی درباره پشت گوش انداختن و بهانه آوردن برای انجام کارها به همراه حکایت نگاری یا ساده نویسی آن آشنا خواهیم کرد. قبلا شما را با زیباترین اشعار عبید زاکانی و بازنویسی حکایت دزدی پیراهنی را دزدید به زبان ساده امروزی نیز آشنا کردهایم که میتوانید آنها را نیز مطالعه کنید.
حکایت حکایت شخصی خانه به کرایه گرفته از عبید زاکانی
شخصی خانه به کرایه گرفته بود. چوبهای سقف بسیار صدا میداد.
به خداوند خانه از بهر مرمّت آن سخن بگشاد. پاسخ داد: چوبهای سقف ذکر خدا میکنند. گفت: «نیک است؛ اما می ترسم این ذکر به سجود بینجامد.»
بازنویسی حکایت شخصی خانه به کرایه گرفته بود به نثر ساده امروزی
در ادامه به بازنویسی یا همان حکایت نگاری این حکایت خواهیم پرداخت:
سالها پیش، یعنی زمانی که سقف اکثر خانهها چوبی بود، فردی خانهای قدیمی اجاره کرد. چندی نگذشت که متوجه شد سقف بالای سرش بسیار صدا میکند و نگرانی زیادی در او بوجود آورد که نکند یک شب بخوابیم و این سقف بر روی سر خودم و زن و بچهام خراب شود؟!
پس به نزد صاحب خانه رفت و او را از این موضوع مطلع ساخت و از او خواست که برای باسازی و تعمیر سقف، کاری انجام دهد. صاحب خانه که آدم بی خیال و مسئولیت ناپذیری بود در جواب به او گفت: نگران نباش، چوبهای سقف خانه ذکر خدا را میگویند و او را عبادت میکنند، به همین خاطر است، که از آنها سر و صدا میشنوی! مرد مستاجر که از این پاسخ شگفت زده شده بود، به کنایه و طعنه گفت: خوب است که حتی چوبهای سقف خانه تو نیز خدا شناس و اهل عبادت هستند! اما من میترسم ذکر و تسبیح آنها آنقدر زیاد شود که لازم شود سجده کنند! (کنایه از خراب شدن سقف).
در واقع جمله آخر این منظور را به دنبال دارد که این پشت گوش انداختنها و بهانه آوردنها در نهایت به ریزش و فرود آمدن سقف بر زمین خاتمه مییابد.