یکی از بهترین موضوعات انشا نوشتن درباره «فصل بهار» است که میتوان از زوایای مختلف به آن نگاه کرد و درباره آن نوشت. به عنوان مثال میتوان خود را جای یکی از اجزای طبیعت مانند درختان و موجودات زنده و غیر زنده گذاشت و به وصف زیباییهای این فصل پرداخت. به این روش انشا به روش جانشین سازی میگویند. همچنین میتوان به روش توصیفی این فصل و ماههایش را توصیف کرد.
ما در این مقاله از ستاره انشاهای زیبایی درباره فصل بهار برای شما آماده کردهایم. با ما همراه باشید.
انشا درباره بهار و زیبایی های آن
بهار زیباترین و طراوتبخشترین فصل سال است که با آمدنش، طبیعت نیز لباس تازهای میپوشد و زیباییهای بیشماری را به نمایش میگذارد.
یکی از زیباترین مناظر بهار، شکوفههای رنگارنگ درختان است. با آغاز بهار، درختانی مانند سیب، گلابی، آلبالو و بادام به شکوفایی میرسند و شاخههایشان پوشیده از شکوفههای صورتی و سفید میشود. دیدن این شکوفههای زیبا که در نسیم ملایم بهاری تکان میخورند، نشاطبخش است.
بهار فصل سبز شدن مجدد چمنها و چمنزارها نیز هست. با بارش بارانهای بهاری، چمنها شروع به رویش میکنند و سبزی و طراوت خود را بازمییابند. قدم زدن و دراز کشیدن روی چمنهای سبز و تازه لذتبخش است.
صدای آواز پرندگان نیز از دیگر زیباییهای بهار محسوب میشود. با آمدن بهار، پرندگانی مانند گنجشک، بلبل، قمری و… با آواز دلنشین خود، طراوت ویژهای به محیط میبخشند. سعدی نیز در شعری زیبا اینگونه به این موضوع اشاره میکند:
بلبلان وقت گل آمد که بنالند از شوق
نه کم از بلبل مستی تو، بنال ای هشیار
بهار فصل گرم شدن هوا نیز هست. با بهار، روزها گرمتر میشود و میتوان لباسهای سبکتری پوشید. این گرما موجب نشاط و سرزندگی بیشتر در انسان و طبیعت میشود.
در بهار، روزها بسیار بلند و شبها کوتاه میشود. روزهای بلند بهار موجب میشود بتوان فعالیتهای بیشتری انجام داد. همچنین نور بیشتر آفتاب موجب رشد و نمو گیاهان و درختان میشود.
بهار آغاز فصل رویش و باروری در طبیعت به شمار میرود. در این فصل، گیاهان و درختان شروع به رویش و باروری میکنند تا محصولاتی شامل میوه، غلات و سبزیجات را برای انسان و سایر موجودات فراهم نمایند.
با آمدن بهار، جانورانی مانند خرس، روباه، آهو و خرگوش نیز از خواب زمستانی بیدار میشوند و به طبیعت بازمیگردند. دیدن این جانوران در حال پرسه زدن و بازی کردن، منظرهای دلانگیز است.
هوای تازه و پاک و نسیم ملایم بهار موجب سرزندگی و نشاط در انسان و طبیعت میشود. عطر گلهایی مانند یاس، نرگس و گل محمدی نیز بوی مطبوعی به فضای بهار میدهد. سعدی در شعری دیگر در این باره میگوید:
مژدگانی که گل از غنچه برون میآید
صد هزار اقچه بریزند درختان بهار
بهطور کلی، بهار فصلی پر از زیبایی، طراوت و نشاط است که با آمدنش همهچیز نو میشود. امیدوارم امسال نیز بتوانم در کنار خانوادهام از زیباییهای بیشمار این فصل بهاری بهرهمند شوم.
انشا در مورد زیباییهای همیشگی بهار
مقدمه
توصیف فصل بهار و زیبایی هایش ممکن است کمی تکراری و کلیشه به نظر برسد؛ اما مگر می شود این همه زیبایی تکراری باشد؟ من می خواهم انشا در مورد بهار و زیبایی هایش را، این بار کمی متفاوت بنویسم؛ شاید برای شما هم جالب باشد.
بدنه
زیبایی های بهار در نگاه اول شکوفه درختان و سبزی جوانه گیاهان را به خاطر میاورد. آسمان آبی خوشرنگ و زمین رنگارنگ از چمن و گل ها. باران نم نم بهاری که زمین را خیس می کند و رنگ و بویی تازه و شفاف به همه چیز می دهد.
اما زیبایی های بهار تنها دیدنی ها نیستند. تا به حال به صدای زیبای بهار گوش کرده اید؟ صدای شاد پرندگان، صدای باران، صدای آب شدن برف کوه ها، نوای خوش رودخانه ها در طبیعت، به صدای آدم ها در بهار دقت کرده اید؟ سرشار از امید و شادی، احساس سرزندگی و شروع دوباره، صدای روبوسی های دید و بازدید، احوالپرسی های دوستانه و خانوادگی. صدای آشتی هایی که می گویند کدورت ها را دور بریزید، سال نو مبارک….
بوی بهار هم زیباست، بوی تازگی برگ درخت ها، عطر زمین و درخت های خیس و تازه، عطر شکوفه های سفید و صورتی و شب بوهای تر و تازه، بوی تن مادربزرگ و پدربزرگ، وقتی تو را در آغوش می گیرند و می بوسند. بوی لباس های نو و حتی غذایی که روی اجاق قل می خورد تا خانواده ها را دور هم جمع کند.
جنس بهار هم لطیف و زیباست، وقتی به گل های بنفشه و میوه های نوبرانه دست میکشی. راستی که بهار سراسر شور وشوق و زندگی است.
نمی دانم چرا زمستان را فصل آخر سال می دانند. به نظر من بهار، فصل پایان است. پایان خوش همه فصل ها، همه سختی ها. به قول شفیعی کدکنی:
«از این گریوه به دور،
در آن کرانه ببین:
بهار آمده،
از سیم خاردار گذشته»
بهار به یاد ما میآورد سرما و بی برگی پایان نیست. زندگی دوباره میآید و همه چیز سبز و زیبا می شود.
نتیجه
زیبایی و خوبی، پایان خوش همه داستان های زندگی است؛ مثل فصل بهار که پایانی زیبا برای تمام فصل هاست. پایان خوشی که سرزندگی و شادی را به همراه دارد.
انشا درباره بهار و رستاخیز
فصل بهار با نو شدن طبیعت عطر خوش شکوفهها و نوعی شادی حاصل از زایش دوباره جهان است. خداحافظی با لباسهای ضخیم که حرکت را برای آدم سخت میکند و سلام به لباسهای رنگین نازک، حس خوب سبکی به انسان میدهد و این حقیقت را یادآوری میکند که روزی از این جهان با حس سنگینی و بیماری دوران کهنسالی از دنیا میرویم و دوباره با حسی سبکبار و آزاد و رها در جهانی دیگر سر برمیآوریم.
بهار از آن فصلهایی است که زیر و بم و بالا و پایین بسیاری دارد. اتفاقات دلچسب و دلنشین یا ناراحت کننده و غصه آور را با هم دارد. دلخوشیهای بهاری از چند روز قبل از آن، یعنی از آخرین روز حضور در مدرسه، شروع میشود. روزی که دانشآموزان یکی در میان به مدرسه آمده اند و معلم نمیتواند درس بدهد. بنابراین شیطنتش گل میکند و پیشنهاد میکند با هم بازی کنیم.
چهره بشاش معلم پس از آن همه درس دادنها و درس پرسیدنهای کسالت آور و برق چشمانش که در هنگام بازی دیده میشود حس جالبی دارد؛ به ویژه که میدانیم این آخرین باری است که در مدرسه قرار است این قدر به ما خوش بگذرد و از سال جدید دوباره همان کارهای تکراری را پیش رو خواهیم داشت.
انشا درباره بهار و دید و بازدیدهای عید نوروز
صبح روز اول بهار، شروع سال و نوروز همیشه روزی متفاوت است. حمام و نظافت در روز قبل به طور کامل انجام شده است و امروز تنها کاری که داریم این است که لباسهای نو و اتو شدهمان را بپوشیم و به دیدار بزرگترها برویم.
خانه بعضی از بزرگترها مثل پدربزرگ و مادربزرگ فوق العاده است. ماچ و بوسههایی که رد و بدل میشود و عیدی تا نخورده که از لای قرآن بیرون میآید و مستقیم به جیب ما سر میخورد و گفتگو و حال و احوال هم دلنشین است؛ چون از دل ما بر میآید؛ اما رفت و آمد از یک وقتی دیگر تکراری میشود و جلوه نخست خود را ندارد؛ مخصوصا که در خانه بعضیها مهمانان دیگری هم حضور دارند و در بدو ورود به خانه آنها سریال پر تکرار سلام و احوال پرسی آغاز میشود.
آن کسی زرنگتر است که بتواند چند جمله سلام و احوالپرسی را بدون آن که تکراری باشد و اشتباه کند، پشت سر هم با صاحبخانه و مهمانان آنها رد و بدل کند. از همه مهمتر این که جواب احوالپرسیها هم نباید با تأخیر یا تکراری باشد. جملاتی مانند «سال نو مبارک» و «عیدتون مبارک» هم که حتما باید در میان این جملات باشد!
سختترین کار در این قسمت بوسیدن افراد حاضر در مهمانی است. بعضی افراد گونه راست و چپ و دوباره راست را میبوسند. سیستم بعضیها چپ، راست، چپ است. بعضی دیگر هم، که دلم خیلی از دستشان پر است، بعد از دو تا بوس بر روی دو گونه عقب میروند و آن بیچاری را که خیز برداشته تا سومین بوس را بر گونه طرف مقابل بچسباند، خجالت میدهند. آن وقت است که آدم نمیداند گل قالی را بشمارد یا کریستالهای لوستر را! قدیمیها گفتهاند: «خدا هیچ جوانی را بور نکند.» (بور به معنی خجالت زده و شرمسار است.)
وقتی از صحبتهای مهمانی از «چه خبر؟» به «دیگه چه خبر» میرسد، لذت بخش ترین کار این است که آدم گوشی تلفن همراهش را از جیب دربیاورد و سری به دنیای مجازی بزند؛ اما اخم و لب گزیدن پدر و مادر دقیقا این معنی را میرساند که: «خجالت بکش! مگه نگفتم توی مهمونی گوشی موبایل باید توی غلاف باشه؟» و گوشی به همان جا که بوده بازمیگردد.
به هر حال دید و بازدید عید هم یک روزی تمام میشود و عیش سیزدهم فروردین یا همان سیزده به در خودمان یا با باد و باران خراب میشود یا با این فکر که برای مدرسه فردا هیچ کاری نکردهام و لباسهای مدرسهام را هم تمیز و آماده نکردهام یا این که اصلا برنامه فردای مدرسه چه بود؟ صبح روز چهاردهم فروردین هم بالاخره با تمام کسالتش تمام میشود و همه چیز به روال عادی خود بازمیگردد.
سخن آخر
خوشحال میشویم نظرتان را درباره این انشا درباره بهار از طریق بخش «ارسال نظر» با ما در میان بگذارید. اگر از انشا به روش توصیفی خوشتان میآید خواندن انشا در مورد پاییز به سبک های مختلف و انشا در مورد صدای آبشار در دو سبک ادبی و توصیفی را نیز به شما پیشنهاد میکنیم تا بتوانید به خوبی از آن ها الگو بگیرید.