گوشه جنوب غربی ایران در دنیای باستان به تمدن ایلام معروف بوده است. این منطقه از یک دشت کم ارتفاع واقع در غرب تشکیل شده بود، منطقهای که بعدها در تاریخ به نام «سوسیانا» مشهور شد. این منطقه از شمال و شرق با کوههای زاگرس همسایه بود. قسمتی از رشته کوههای زاگرس که در شرق سوسیانا قرار دارد و استان امروزی ایران یعنی فارس را تشکیل میدهد، ارتفاعات ایلام نام دارد. در این بررسی به طور مفصل در مورد «تمدن ایلام» صحبت میکنیم.
دوره پروتو – ایلامی (حدود ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد)
دشت سوسیانا مانند جنوب بین النهرین برای کشاورزی و آبیاری مناسب بود. همچنین ارتفاعات ایران در شمال و شرق، بسیاری از مواد خام دشتهای بین النهرین را تأمین میکرد و اکثر آنها از راههای تجاری از طریق این دشت به بین النهرین میرسیدند. پس جای تعجب نیست که یک مرکز شهری بزرگ در این منطقه توسعه یافته باشد. شوش با قدمتی چهار هزار ساله شهر سومری نبود. ایلامیها که در شوش ساکن بودند، به زبانی متفاوت با سومریها صحبت میکردند و پانتئون متفاوتی از خدایان و الههها را میپرستیدند.
با این حال، این شهر در تحولاتی که منجر به پیدایش تمدن سومری شد (اولین تمدن تاریخ جهان)، سهیم بود. تمدنی که در آن شهرهای بزرگ ایجاد شدند، با ظهور اولین دولتهای واقعی و جوامع پیچیدهای که در آن گروههای مختلف بر اساس موقعیت، ثروت و قدرت رتبه بندی میشدند.
مانند شهرهای سومری، اقتصاد شوش به کشاورزی مبتنی بر آبیاری وابسته بود و صنایع دستی خوبی از جمله سفالگری، سنگ کاری و فلزکاری تولید میکرد. مس، قلع و ابسیدین از جمله کالاهایی بودند که از این شهر عبور میکردند.
به طور خلاصه، شوش گرهای کلیدی در شبکههای تجاری و تولیدی رو به گسترش شهرهای سومری بود و با وساطت شوش بود که تمدن سومری نفوذ بسیار گستردهای به شمال و شرق ایران داشت. باستان شناسان مدرن این تأثیر فرهنگی را افق پروتو – ایلامی مینامند. فرهنگ مادی شوش به طور فزایندهای به خصوصیات بین النهرین تبدیل شد. در واقع فرهنگ مذهبی آن نیز همینطور بود و پانتئون سومری به تدریج ایلامیها را بیرون راند.
ارتفاعات ایلامی
هنگامی که جنوب غربی ایران در پرتو تاریخ ظهور کرد (در اواسط هزاره سوم پیش از میلاد) اصطلاح «ایلام» در واقع فقط به منطقه ارتفاعات ایلامی اشاره داشت. این امر تا حد زیادی با پیشرفتهای تمدنی که در بالا مورد بحث قرار گرفت، فاصله داشت. زمینی که در ارتفاعات ایلام قرار داشت، در مقیاس بزرگ قابل کشت نبود و بسیاری از این زمینها برای سبک زندگی شبانی نیمه عشایری مناسب بودند. از طرفی دیگر دسترسی به این زمینها بسیار کمتر از دشت بود و در هیچ مسیر تجاری قرار نداشت.
ساکنان ایلام نسبت به شهرنشینان شوش منزویتر و محافظه کارتر بودند. از نظر سیاسی نیز ایلام بین شاهزادگان مختلف که شاید بیشتر آنها به عنوان روسای قبایل توصیف بودند، تقسیم شده بود.
از طرفی دیگر ارتفاعات ایلام سرشار از منابع طبیعی بودند (چوب، سنگ، فلز) که شهرهای سومری این ویژگی را نداشتند. از اینرو این امر توجه دولتهای قدرتمندتر بین النهرین را به خود جلب کرد و منجر به لشکرکشی قدرتهای منطقه برای به دست آوردن کنترل این منابع شد. شاید همین لشکرکشیها را بتوان عامل ایجاد اتحاد بین مردمان این منطقه و تشکیل یک پادشاهی قدرتمند دانست.
دوره اولیه ایلام (حدود ۲۱۰۰ قبل از میلاد تا ۱۵۰۰ قبل از میلاد)
در پایان هزاره سوم پیش از میلاد، پادشاه ایلام توانست شوش را تحت کنترل خود در آورده و سپس به اعماق قلمرو بین النهرین حمله کند. با این حال جانشینان او تابع پادشاه اور، قدرت جدید منطقه شدند. سپس در یک چرخش دیگر از ثروت، تمدن ایلام شورش کرد و اور را غارت نمود (۲۰۰۴ قبل از میلاد).
ایلامیها این حمله را برای مدت طولانی با اشغال اور دنبال نکردند اما این رویداد معروف در تاریخ باستان بینالنهرین، پادشاهی را به عنوان یکی از قدرتهای پیشرو منطقه تثبیت کرد. در دو قرن پس از آن، چندین ایالت بین النهرین تلاش کردند تا شوش را از ایلامیها پس بگیرند. با این حال، پادشاهی ایلام زنده ماند و شکوفا شد و قدرت آن فراتر از مرزهایش گسترش یافت. در اوایل هزاره دوم پیش از میلاد، پادشاه لارسا (لارسا یکی از دولت شهرهای پیشرو در بین النهرین) ایلامی بود و اندکی بعد پادشاه ایلام «سیوه پلر هوپک»، نامش به عنوان قدرتمندترین فرمانروای تاریخ ثبت شد.
در منطقه، حتی پادشاه ماری دور، در غرب بین النهرین، سیوه پلر هوپک را «پدر» خطاب میکرد (یعنی ارشد). با این حال این حمورابی (ششمین شاه بابل) بود که بازی را برگرداند و در اتحاد با پادشاهان دیگر، قدرت پادشاه ایلامی را در بین النهرین شکست داد (۱۷۶۴ قبل از میلاد). پادشاهان ایلامی تا زمانی پس از سال ۱۷۴۹ قبل از میلاد، دست نشاندگان پادشاه بابل شدند تا زمانی که با تحمیل شکستی سخت به پسر حمورابی یعنی سامسویلونا، حکومت بابل را از بین بردند.
تحولات داخلی تمدن ایلام
در داخل تمدن ایلام، شوش فرهنگ خود را به سبک بین النهرینی حفظ کرد. زبان اکدی، زبان غالب در بین النهرین، همچنان در شوش به طور گسترده مورد استفاده قرار میگرفت و ساکنان شهر همچنان به پرستش پانتئون خدایان به سبک سومری خود ادامه میدادند.
پادشاهان شروع به نامیدن خود به عنوان پادشاهان انشان (پایتخت آنها در ارتفاعات ایلام) و شوش کردند که نشان میدهد شوش اکنون یکی از دو کرسی اصلی قدرت بود. بعدها پادشاهان عناوین حکومتی صرفاً بین النهرینی را برگزیدند. این واقعیت که به نظر میرسد نامهای سلطنتی با گذشت زمان بیشتر بین النهرینی میشوند نیز نشان میدهد که خانواده سلطنتی در حال جذب فرهنگ بین النهرینی پایتخت جدید خود نیز بودند.
سازمان پادشاهی
به نظر میرسد این پادشاهی بزرگ به دو قسمت تقسیم شده است که نایب السلطنهها از شوش (بر شهر و دشت) و انشان (بر ارتفاعات) حکومت میکردند. نایب السلطنه شاهزادگان سلطنتی بودند که وارث تاج و تخت قلمداد میشدند. احتمالاً پادشاه بین این دو مرکز حرکت میکردند و احتمالاً در زمستان در شوش و در تابستان به ارتفاعات خنکتری میرفتند.
محارم سلطنتی
یکی دیگر از تحولات در خانواده سلطنتی در این زمان، عمل به ظاهر جدید زنای با محارم بود. پادشاهان با خواهران و دختران خود ازدواج کردند و ملکهها و شاهزاده خانمها با برادران و پسران خود وصلت میکردند. ایده پشت این کار تضمین خلوص خون سلطنتی و در نتیجه تقویت مشروعیت سلسله بود. شاهزادگانی که از چنین اتحادیههایی متولد شده بودند، بیش از دیگران ادعای تاج و تخت داشتند. به نظر میرسید که سلسله جدید به زودی این عادت را اتخاذ میکند.
دوره میانه ایلام (حدود ۱۵۰۰ تا ۱۱۰۰ قبل از میلاد)
قرنهای پس از ۱۵۰۰ قبل از میلاد، احیای فرهنگ ایلامی در نتیجه غرق شدن فرهنگ شوش به سبک بین النهرینی مشخص شد. این امر در استفاده بیشتر از ایلامی به جای اکدی در کتیبههای رسمی و اهمیت فزاینده پانتئون خدایان ایلامی به قیمت تخریب بین النهرین منعکس شده است.
شاهان عناوین سلطنتی بین النهرین را شاید برای تأکید بر اهمیت سیاسی جدید برای پایتخت قدیم به نفع «شاه انشان و شوش» کنار گذاشتند. همه اینها حاکی از آن است که رژیم جدیدی به قدرت رسیده است که پایگاه قدرتش ریشه محکمی در جامعه سنتی مرتفع ایلامی دارد.
نقطه اوج تجلی این هویت فرهنگی جدید، ساخت مجموعه سیاسی مذهبی بزرگ در چغازنبیل به افتخار خدایان ایلامی بود. این بنا به عنوان یک پایتخت جدید برای پادشاهی عمل میکرد. در صورتی که به زودی متروک شد و شوش دوباره جای خود را به عنوان مقر قدرت سیاسی و به عنوان مرکز فرهنگ از سر گرفت.
تا آنجا که به خانواده سلطنتی مربوط میشد، عمل قدیمی زنای با محارم هنوز بسیار مرسوم بود. یک ملکه ۱۰ فرزند از چهار پدر مختلف به دنیا آورد و پدر خودش، دو برادرش و یک پسر که از پدرش داشت، همگی بر تاج و تخت از هم پیروی کردند.
یک قدرت بزرگ منطقه
این دورهای از ثبات و شکوفایی برای تمدن ایلام است که با نفوذ منطقهای قابل توجهی همراه بود. ارتش ایلامی به دور و بر بین النهرین یورش برد و در اتحاد با آشور، یورش ویرانگری به بابل را انجام داد. آنها مجسمه مردوک، سنگ نمای معروفی که روی آن قانون حمورابی حک شده بود و دیگر غنائم تاریخی را به شوش بردند.
در سال ۱۱۵۸ قبل از میلاد ایلامیان حتی توانستند بابل را اشغال کنند و شاهزاده خود را بر تاج و تخت بابل بنشانند. آنها بدین ترتیب سلسله دیرپای کاسیها را به پایان رساندند. پادشاهی ایلام در این زمان به اوج قدرت و ثروت رسید. تمدن ایلام بزرگترین قدرت در منطقه برای یک نسل یا بیشتر بود. سپس ایلام تحت فشارهای نامشخصی بابل را تخلیه کرد. اندکی پس از این ایلام عملاً برای چندین قرن از تاریخ ناپدید شد.
دوره متأخر ایلامی (حدود ۱۱۰۰ تا ۵۳۹ قبل از میلاد)
برای دو قرن آینده اطلاعات کمی در مورد این تمدن وجود دارد. نام هیچ یک از پادشاهان ثبت نشده است و ممکن بوده پادشاهی به حکومتهای مختلف تقسیم شده باشد. در همین زمان منطقه شاهد ورود قبایل ایرانی از شمال بود که منجر به کاهش مناطق تحت حکومت ایلامیها شد. در واقع از این زمان اصطلاح «ایلام» به شهر شوش و دشت سوسیانا در اطراف آن نسبت داده شد.
با این وجود، هنگامی که دوباره در مورد پادشاهان میشنویم (از سوابق بابلی)، آنها همچنان خود را «پادشاه انشان و شوش» مینامند و تا پایان قرن هفتم این کار را انجام میدهند. نمیتوانیم بگوییم که آیا این عنوان به دوران شکوه تاریخ ایلام بازمیگردد یا بازتابی از وضعیتی است که در آن شاهان شاهزادگان ارتفاعات را نشانی از درجه شاه میپنداشتند.
در مقابل آشور
آنچه میتوان گفت این است که پادشاهان ایلامی به هیچ وجه نیروی ناچیزی در سیاست و قدرت آن زمان نبودند. حداقل از متون اقتصادی به دست آمده از شوش در آن زمان مشخص میشود که روابط بین مردم آن شهر و شاهزادگان، از جمله با سران ایرانی، خوب بوده و تجارت فعالی بین آنها وجود داشته است.
در قرنهای ۸ و ۷ قبل از میلاد، ایلامیان دوباره درگیر امور بین النهرین شدند. این بار در تلاشی طولانی و در اتحاد با بابل، برای مبارزه با قدرت رو به رشد امپراتوری آشور وارد میدان شدند. گاهی اوقات آنها موفقیتهایی را تجربه میکردند اما آشوریها قطعا آنها را دشمن خطرناکی میدانستند. با این حال، جزر و مد علیه آنها بود و در سال ۶۵۳ قبل از میلاد، آشوریها به خود ایلام حمله کردند. آنها پادشاه ایلام را در جنگ کشتند و با تقسیم پادشاهی به دو قسمت و تعیین نامزدهای خود به عنوان حاکم، به استقلال ایلامیها پایان دادند.
کرسیهای قدرت آنها نه شوش بود و نه انشان بلکه دو شهر نسبتاً مبهم در تاریخ بودند. در سال ۶۴۶ قبل از میلاد، آشوربانیپال پادشاه آشور یورش عظیمی انجام داد، مناطق اطراف شوش را ویران کرد و خود شهر را غارت نمود. پادشاه آشور ادعا کرد که «زمین را نمک پاشیده است» که نمادی از ویرانی مطلق است. در همین زمان مردمی ایرانی به نام پارسها منطقه انشان پایتخت قدیمی را تصرف کردند. آنها تحت فرمان روسای خود از طایفه هخامنشی، در آنجا شاهزادهای تأسیس کردند.
پایان پادشاهی
به نظر میرسد شکست تمدن ایلام کمتر از آنچه تبلیغات آشوربانیپال نشان میداد، ویرانگر بوده است. اندکی بعد پادشاهان ایلامی دوباره در اسناد بابلی ظاهر شدند. در واقع واضح است که سرزمین ایلام در میان پادشاهیهای کوچک مختلف تکه تکه شده بود، اگرچه هنوز هم احتمالاً نوعی رابطه رعیت با شاه در شوش وجود داشت. با سقوط آشوریها و به قدرت رسیدن نابوپلاسار پادشاه کلدانی در بابل، به نظر میرسد پادشاهان شوش به حاکمیت نابوپلاسار اعتراف کردهاند.
در همین حین، شاهان هخامنشی در انشان، دست نشاندگان مادها شدند (امپراتوری که در مرکز ایران پدید آمده بود). سرزمین ایلام از نظر سیاسی تقسیم شد، تنها در اواسط قرن ششم، زمانی که پادشاه انشان به نام «کوروش بزرگ» علیه حاکم خود، پادشاه مادها قیام کرد و پس از یک دهه تسخیر دوردستها در غرب و آسیای مرکزی، دوباره به هم پیوست (۵۳۹ قبل از میلاد). این رویداد باعث شد که بسیاری از سرزمینهای دیگر از جمله سوریه، یهودیه و ایلام تحت سلطه پارسیان قرار گیرند.
یک شهر باشکوه
اکنون کل تمدن ایلام در قلمرو امپراتوری وسیع هخامنشیان قرار داشت. استقلال خود را از دست داده بود و هرگز دوباره آن را به دست نیاورد. با این حال، در داخل امپراتوری از جایگاه افتخاری برخوردار بود.
شوش در واقع معتبرترین دوره تاریخ طولانی خود را آغاز کرد. این شهر به مقر اصلی حکومت تبدیل شد و پایتختهای دیگر، تخت جمشید، پاسارگاد و اکباتان را هم از نظر وسعت و هم از نظر اهمیت تحت الشعاع قرار داد.
وجود دربار شاهنشاهی در آنجا و فعالیتهای فاخر ساختمانی شاهان هخامنشی، آن را به یکی از باشکوه ترین شهرهای جهان در آن زمان تبدیل کرد. در داخل امپراتوری ایران احتمالاً تنها شهر بابل بزرگتر از بقیه بود. از نظر فرهنگی، ایرانیان بدهی هنگفتی به ایلامیان داشتند.
این واقعیت که پادشاهان اولیه هخامنشی از زبان ایلامی به عنوان زبان اصلی حکومت خود استفاده میکردند، نشان دهنده تخصص اداری آنها در آن شهر است. همچنین وفاداری آنان به فرهنگ ایلامی از این جهت بود که ایلام یکی از سه خط مورد استفاده در اسناد رسمی و تشریفاتی هخامنشیان شد.