متن شعر امید به صورت داستان

شعر امید به صورت داستان ماجرای پرنده کوچکی را روایت می کند که در چنگال باز شکاری و یک صیاد با تیر و کمان گرفتار آمده و به یاری خداوند امیدوار است.

ستاره | سرویس سرگرمی – شعر «امید» از پروین اعتصامی به ماجرای کبوتربچه ای می‌پردازد که در معرض شکار شدن توسط یک باز شکاری قرار گرفته و از سویی دیگر نیز صیادی با تیر و کمان وی را هدف می‌گیرد. این کبوتر بچه که از همه جا ناامید شده، دل به امید خدا سپرده و از مهلکه نجات می‌یابد. اگر شعر امید را به صورت داستان بخوانید، مفهوم امید بستن و توکل به خداوند و یاری رساندن پروردگار را درخواهید یافت. در ادامه به شعر امید به صورت داستان می‌پردازیم.

 

شعر امید به صورت داستان + متن شعر

 

متن شعر امید پروین اعتصامی

شنیدستم که شهبازی کهنسال
کبوتر بچه‌ای را کرد دنبال

ز بیم جان کبوتر کرد پرواز
به هر سو تاخت تازان از پی‌اش باز

به دشت و کوه و صحرا بود پران
ز چنگ باز شاید در برد جان

اجل را دید و شست از زندگی دست
درختی در نظر بگرفت و بنشست

نشست و سر به زیر پر فرو برد
که کی چنگال بازش می‌کند خرد

نظر کرد آن نگون اقبال بر زیر
که صیادی کمان بر کف به زه تیر

کمان بر کف نموده قصد جانش
هدف بگرفته و کرده نشانش

به زیر پای صیاد و به سر باز
نه بنشستن صلاح است و نه پرواز

به کلی رشته‌ی امید بگسست
در آن دم دل به امید خدا بست

چو امیدش به حق بود آن کبوتر
نجات از مرگ دادش حی داور

بزد ماری به شست پای صیاد
قضا بر باز خورد آن تیر و افتاد

به خاک افتاد هم صیاد و هم باز
کبوتر شاد و خندان کرد پرواز

 

شعر امید به صورت داستان + متن شعر

 

شعر امید به صورت داستان

این طور شنیدم که یک شهباز (باز شکاری) پیر و سالخورده، بچه کبوتری کوچک را دنبال کرده بود و قصد شکار کردن او را داشت. بچه کبوتر از ترس شکار و کشته شدن، شروع به پرواز کرد. اما باز نیز به سرعت تمام و با تمام قدرت، او را دنبال می‌کرد.

کبوتر بچه در کوه و دشت و صحرا پرواز می‌کرد و سعی داشت که از چنگال باز شکاری نجات پیدا کند و جان خود را برهاند. کار به جایی رسیده بود که بچه کبوتر، اجل خود را به چشم دیده و مرگ را نزدیک می‌دید. او دیگر امیدی به زندگی نداشت و در این لحظات درختی را مقابل خود مشاهده کرد. بچه کبوتر که دیگر رمق پرواز کردن و فرار به این سو و آن سو نداشت، به سمت درخت پرواز کرد و روی شاخه‌ای از آن نشست.

 سر خود را زیر بال‌هایش پنهان ساخت و دل دل می‌کرد که هر لحظه چنگال تیز باز شکاری در بدنش فرو رفته و آن را پاره پاره می‌کند.

کبوتر به پایین نگاه کرد و دید صیادی آماده شکار شده است. صیاد تیر را در زه کمان گذاشته و آماده پرتاب بود. بچه کبوتر می‌دید که صیاد تیر و کمان خود را آماده کرده و مستقیم سینه او را هدف شکار خود گرفته است.

بچه کبوتر خود را در دام بدی یافت. پایین درخت صیاد کمین کرده بود که او را با پرتاب نیزه‌ای شکار کند و در بالای سرش نیز باز شکاری در پرواز بود و قصد شکار کردن او را داشت. کبوتر کوچک و بی‌پناه، ناامید شده و خود را در یک قدمی مرگ می‌دید. در این لحظه که به طور کلی امید خود را از دست داده بود، به خداوند دل بست و تمام امیدش را به خدا داد.

از آن جا که بچه کبوتر خداوند را امید خود کرده و به یاری اش امیدوار شده بود، خداوند زنده و بزرگ او را از چنگال مرگ نجات بخشید. چگونه؟

ناگهان ماری پای صیاد را نیش زد و در همان لحظه تیر صیاد از کمان رها شد و به باز شکاری خورد و باز به زمین افتاد. به این صورت هم صیاد و هم باز شکاری، هر دو به زمین افتاده و در این میان بچه کبوتر به سلامتی و شادی پرواز کرد و از آن جا دور شد.

 

سخن پایانی

همان طور که مشاهده کردید امید بستن به پروردگار در هر شرایطی، نجات بخش است و خداوند کسانی را که به درگاهش امید بسته باشند، ناامید روانه نخواهد ساخت. پیشنهاد می‌کنیم جملات زیبا درباره زندگی و امید که هر روز باید مرور کنیم را نیز بخوانید.

متن شعر باز باران و معنی آن به صورت داستان را نیز می توانید در ستاره بخوانید.
یادتون نره این مقاله رو به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط

نظر خود را بنویسید